نمايش ابتذال

كار ما (خبرنگاري) خيلي سخت است، البته در ايران. مدام بايد حواس‌مان باشد چيزي ننويسيم كه از نظر مميزان بي‌انتهاي نهادهاي مختلف سياه‌نمايي باشد يا اذهان عمومي را مشوش كند. البته ننوشتن چنين چيزي كاملا درست است، اما تا زماني كه قيمت گوجه و تخم‌مرغ تبديل به مساله امنيت ملي شود. مثال مي‌زنم؛ مثلا در يك دنياي خيالي ايران در حوزه واكسيناسيون كرونا رتبه بدي در جهان دارد و ما مستند به سخن متخصصان مي‌توانيم بگوييم به فرض محال مدتي ديگر هم واكسيناسيون و به تبع آن كرونا ادامه دارد! شايد اين گزاره بديهي و منبع خبرمان معاون فرضي فلان وزير باشد، ولي به زعم دوستان اگر بنويسيم، دست به دست مي‌شود و باعث مي‌شويم مردم نگران شوند؛ اعتمادشان به دستگاه بهداشتي كشور از بين برود و خدمات نيروهاي داخلي را ناديده بگيرند. معناي اين چند جمله مي‌شود سياه‌نمايي، تشويش اذهان عمومي و نشر اكاذيب. در اين مقال به خوب و بد اين داستان و تاثيري كه روي مرجع شدن رسانه‌هاي خارجي در ايران داشته و... كاري ندارم؛ مي‌خواهم اين پرسش را مطرح كنم كه آيا وقتي سنجه‌اي براي تعيين اين خطوط قرمز و اساسا حريم امنيت ملي وجود نداشته باشد، كاملا سليقه‌اي تفسير شده و آنچه در رسانه حاكميتي به عنوان خبري كمدي منتشر مي‌شود، در رسانه بخش خصوصي ده عنوان مجرمانه مي‌توان برايش شمرد. اين در حالي است كه طبيعتا انتشار اخبار نگران‌كننده از سوي رسانه حكومتي تاثير بسيار بيشتري از انتشار در رسانه خصوصي دارد. غرض از اين مقدمه طولاني، نشانه‌شناسي بسيار سطحي يك گزارش خبري است كه در برنامه «درشهر» تلويزيون پخش شده و اين روزها در شبكه‌هاي اجتماعي وايرال شده است. گزارشي از دستگيري باندي از سارقان كه به گفته سردار رحيمي فقط 300 گوشي از آنها كشف شده است.اما در ادامه سخنان سردار، ريتم موزيك برنامه يك‌باره تغيير كرده و به ريتمي كمدي تبديل مي‌شود كه مناسب فيلم‌هاي طنز پليسي - جنايي است. يك ميكروفن به دست، يك سرهنگ نيروي انتظامي و دو بازداشت‌شده با لباس راه‌راه آبي كه با اين موزيك آدم را ياد دالتون‌ها مي‌اندازند، در قاب تلويزيون نمايان مي‌شوند، اين سوال و جواب خبرنگار [مثلا خبرنگار] صداوسيما با متهم است.
چند بار تا حالا دستگير شدي؟
- تو كل عمرم زياد، خيلي زياد ده، پونزده، بيست بار.
به ادعاي خودشون 20 بار زندان رفتن و هر ماشيني را مي‌تونن سرقت كنن؛ چطوري؟


- [متهم با لحني كاملا خونسرد، با اعتماد به نفس و كمي طنزآميز جواب مي‌دهد] خب ماشيني كه خوشم بياد تو خيابون، ميارمش
قفل فرمون چي؟
- [با تمسخر] مثل آب خوردن [باز مي‌كنم]
قفل پدال؟
- [با تمسخر بيشتر] قفل پدال كه سركاريه كلا
جي‌پي‌اس؟
- اون كه معنايي نداره، يه فندكي مي‌زنم تو ماشين جي‌پي‌اس كلا قطع ميشه حالا تا پيداش كني.
[خبرنگار هم با لحني طنز و مناسب همان موزيك متن در آخر مي‌پرسد] حالا مردم چه كار كنند كه ماشين‌شان را ندزدي؟
- متهم بعد از اندكي تعمق با لحن تسمخرآميزتر و طنزش مي‌گويد: مردم؟ والا مردم كاري از دستشون برنمياد. تنها كاري كه مي‌تونن بكنن كه كار ما سخت‌تر بشه، اينه كه دزدگير تصويري بذارن كه زماني كه من دزدگير ماشين رو قطع مي‌كنم، ريموت دزدگير صدا بده بتوني خودتو برسوني دم در؛ البته برسوني هم من رفتم‌ها ولي حداقل مي‌توني ببيني ماشينت رفته و دستي تكون بدي برام.
در نگاه اول بسيار دزد با نمكي است و كمدي قشنگي از آب درآمده؛ كمدي‌اي كه دو روز گذشته مردم آنقدر براي هم ارسال كردند تا باهم بخندند كه اين ويديو وايرال شد. اما حالا نگاه به اين خبر را يك لايه عميق‌تر مي‌كنيم. وقتي چنين كمدي به عنوان خبر دستگيري دزدي براي بار بيستم پخش مي‌شود؛ ترجمه آن براي مردم اين مي‌شود: در كشور ما دزد 20 بار زندان مي‌رود، درمي‌آيد و هر بار حرفه‌اي‌تر مي‌شود و با خونسردي و طنز از افتخارات دزدي‌اش مي‌گويد و رسانه ملي مملكت هم به او تريبون داده كه به مردم اعلام كند در اين كشور در برابر دزدها تنها كاري كه از دست‌شان برمي‌آيد اين است كه براي شان دست تكان دهند. 
اما اگر اندكي تعقل و تعمق براي مخاطب قائل باشيم، معنا فراتر از اينهاست؛ يعني اين: ما كشوري داريم كه دستگاه قضايي‌اش آنقدر فشل است كه يك دزد 20 بار هم بازداشت شود همان كار را ادامه مي‌دهد و پليسش آنقدر بي‌اقتدار شده كه دزد در حضور فرمانده‌اش نه‌تنها نادم و نگران نيست بلكه به ريش همه مي‌خندد و مي‌گويد نه‌تنها شما كه كل مردم هم در برابر هر فردي كه اراده كند نه تنها امنيتي نداريد بلكه كاري هم نمي‌توانند بكنيد، حتي اگر ناظر و حاضر باشند!  حالا براي بار سوم اين تصوير از دستگاه قضا و پليس و... كشور را يك لايه عميق‌تر كنيد؛ حداقل اينجا نمي‌شود درباره آن حرف زد!  به شما اطمينان مي‌دهم اگر اين خبر با همين ادبيات در روزنامه ما منتشر مي‌شد تا اين لحظه تذكر گرفته بوديم.اما رازش چيست كه در تلويزيون ملي كشور اينقدر با آب و تاب منتشر مي‌شود؟ چرا اين ادبيات سخيف و مبتذل و تبديل كردن دراماتيك‌ترين اتفاق‌ها به طنزي توخالي و كمدي مدت‌هاست در صدا و سيما باب شده؟ منتقدان مي‌گويند به خاطر رقابت با رسانه‌هاي خارجي و شبكه‌هاي اجتماعي است كه صدا و سيما دارد به هر قيمتي مي‌خواهد مخاطبان رفته را برگرداند، اما اين هزينه چقدر فايده دارد؟ نوجوان كه بوديم هميشه فكرم درگير اين بود كه چطور مي‌شود يك فرد يا نهادي اين همه آدم را در صدا و سيما تربيت كند كه همه مثل هم بگويند سهميه شكلات بالا رفته و شكر بيشتر شده و... خلاصه همه مثل هم صحبت كنند. بعدها فهميدم كه از اين خبرها نيست و اتفاقا همه اين افراد خودخواسته و آگاهانه خود را به سطحي مي‌رسانند كه محبوب سازمان شوند؛ بديهي است وقتي مبدع اين سبك مبتذل گزارشگري حالا به عنوان جايزه در امريكا روزگار مي‌گذراند و آن يكي خبرنگار اسلحه به دست در پرونده دكتر نجفي كه به خود اجازه مي‌دهد وسط خبر بازداشت دو متجاوز و 20 زن قرباني نه‌تنها افراد را مجبور كند دردناك‌ترين لحظات زندگي‌شان را با بغض و اشك و ناله بازگو كنند و خطاب به مردم امر كند اين كار را بكنيد و آن كار را نكنيد والا سرنوشت‌تان اين است [نقل به مضمون] به جاي توبيخ، هر روز ارج و قربش بيشتر مي‌شود، ديگر كارمندان صدا و سيما هم همه زورشان را مي‌زنند كه مثل آنها كار كنند. به ابتذال كشاندن اتفاقات تلخ و عادي‌سازي آن با تبديل تراژدي‌ها به كمدي و از سوي ديگر القاي اينكه مردم هيچ كاري نمي‌توانند بكنند ادبيات رايج اين روزهاي اين كارمندان تلويزيون است. ادبياتي كه مديران‌شان را آنقدر خوش آمده كه ساعت طلايي آنتن‌شان را به كسي مي‌دهند كه مي‌گويد از هر ماشيني خوشش آمد، مي‌برد و نه امنيت و نه پليس و نه دستگاه قضا مي‌توانند كاري بكنند و به ريش همه ملت يكجا مي‌خندد. آقايان باور بفرماييد اين سياست‌ها براي جذب مخاطب و اين‌طور عادي‌سازي افزايش جرايم براي به هم نخوردن آرامش جامعه؛ به‌زودي بد كمانه مي‌كند به سمت خودتان.