دست‌كوتاه بيمار و دارويي كه بر نخيل است

اين نوشته يك روايت است؛ مستندي از مبارزه چند روزه در ميدان بيماري با هدف فتح سنگر سلامت و حيات. 
 پرده اول اين روايت آنجا كنار مي‌رود كه پدري جوان پس از ابتلا به كرونا، به قارچ سياه مبتلا و راهي بيمارستان مي‌شود؛ بيمارستاني دولتي در يكي از كلانشهرها. تا اينجاي روايت ظاهرا بيمار بخت‌يار است كه در بيمارستان دولتي پذيرفته مي‌شود. بررسي‌هاي پزشكي آغاز و نهايتا اصلي‌ترين راه درمان تزريق آمپول آمفوتريسين-بي ‌تشخيص داده مي‌شود؛ دارويي كه تا پيش از اوج‌گيري كرونا و در فرآيند توزيع دولتي 100 تا 300 هزار تومان قيمت داشت و در دسترس بود.
پرده دوم روايت درست از همين لحظه گشوده مي‌شود؛ در دوران پيك پنجم، آمپول كمياب و به گفته‌اي ناياب شده است و اگر همان روز تشخيص، 10عدد به بيمار - كه به ديابت نيز مبتلاست- نرسد، اوضاع وخيم مي‌شود. خانواده هراسان است و مستاصل. بيمارستان در تلاش است در حد امكان دارو را تهيه و در اختيار بيمار قرار دهد. زمان كوتاه است و بضاعت بيمارستان اندك. خانواده به دوست و آشنا متوسل مي‌شود و نهايتا در مقابل دلالان دارو سپر انداخته و تن مي‌دهد به تهيه‌ اكسير زندگي بيمار از بازار آزاد.
پرده‌ سوم اما، نقطه‌ اوج روايت است. دارويي كه خانواده براي تهيه‌اش (به تعداد كافي) از سيستم صحيح توزيع و از منابع دارويي مرجع نااميد شده، در بازار آزاد با قيمت‌هاي مختلف و برندهاي متنوع در مدت زماني كمتر از ده دقيقه در دسترس است. از اينجا به بعد، عين به عين و نعل به نعل روايت مواجهه‌ خانواده است با فروشندگان اين داروي كمياب در بازار آزاد. نفر اول وعده تهيه برندهاي امريكايي و هندي آن را به‌ ترتيب به قيمت 5 ميليون و 500 هزار و 4 ميليون و 500 هزار تومان مي‌دهد. براي هماهنگي با خانواده 6 دقيقه وقت صرف مي‌شود. 
در بازگشت مجدد به واسطه به‌ منظور خريد دارو، قيمت نهايي برند امريكايي 6 ميليون و 500 هزار تومان به ازاي هر ويال اعلام مي‌شود؛ يعني يك ميليون تومان افزايش در 6 دقيقه! چاره‌اي نيست، 2 عدد امريكايي و 2 عدد هندي سفارش داده مي‌شود. طبيعتا بايد اول پول واريز و بعد دارو دريافت شود. درجا كل مبلغ به حساب واسطه واريز شده، حدودا يك ساعت بعد موتورسواري بسته را مي‌آورد و دقيقا مانند محموله قاچاق تحويل مي‌دهد. چندتايي هم در يكي از شهرهاي بزرگ پيدا مي‌شود. اما اين پرده سوم صحنه‌هاي اضطراب‌آور ديگري هم دارد، رساندن ويال‌ها به شهر مقصد. در فرودگاه تهران مشكلي پيش نمي‌آيد و پرسنل همكاري مي‌كنند. اما فرودگاه شهر دوم براي فرستادن ويال‌ها از فرستنده نامه سازمان غذا و دارو را طلب مي‌كند. پنجشنبه است، ادارات تعطيل و تا غروب هم چيزي نمانده! خانواده هراسان‌تر مي‌شود. يكي از بستگان به سرعت راهي شده، بيش از هزار كيلومتر سفر مي‌كند تا بتواند دست‌كم تا روز بعد ويال‌ها را به بيمارستان برساند. در اين فاصله با تلاش مركز درماني تعدادي آمفوتريسين تهيه و به بيمار تزريق مي‌شود.  اما داستان اين مستند تنها يك پلات ندارد و پي‌رنگ در پي‌رنگ است. پي‌رنگ فرعي داستان از اينجا آغاز مي‌شود كه بيمار، چند روز بعد جراحي و تشخيص پزشكي سه هفته‌ درمان با تزريق حدود 200 ويال آمپول آمفوتريسين اعلام مي‌شود. خانواده با يك حساب سرانگشتي درمي‌يابد در صورت ناتواني در تامين آمپول از فرآيند دولتي، بايد مبلغي بين 700 تا 900 ميليون تومان بپردازد و اين تنها هزينه داروي اصلي بيماري است، هزينه‌اي كه حتي از توان خانواده‌اي با درآمد نسبتا مكفي نيز خارج است. اما چاره‌اي ندارد. با دلالان بيشتري وارد مذاكره مي‌شود. در اين مذاكره‌هاي چندجانبه دريچه‌اي گشوده شده، برند امريكايي آمپول مذكور به قيمت 2 ميليون و 700 هزار تومان به خانواده پيشنهاد مي‌شود و طبيعي است كه همراهان و بستگان بيمار به سرعت دست به ‌كار شده، به قاعده 50 ويال آمفوتريسين پول فراهم مي‌كنند تا زمان از دست نرود. اما از اينجا به بعد داستان تغيير مي‌كند. فروشنده خودش را «پزشك داروخانه‌دار» و نه داروساز، معرفي مي‌كند. اصرار دارد كه پول نقد و وجه انتقالي نمي‌پذيرد و مبلغ بايد در قالب يك فقره چك روز به دستش برسد. تا پايان وقت اداري زماني نمانده و آمپول‌ها بايد از مكاني در كرج تحويل گرفته شود. يكي از همراهان در تهران به سرعت چك را از بانك دريافت كرده و به‌ سمت كرج حركت مي‌كند. در طول مسير و به توصيه يكي از آشنايان به اين نتيجه مي‌رسد ابتدا دست‌كم تصويري از بسته پلمب شده آمپول‌ها ببيند و بعد چك را تحويل دهد اما پاسخي كه مي‌شنود از ادامه مسير منصرفش مي‌كند. فروشنده با اين ادعا كه «برايش بد مي‌شود» تاكيد مي‌كند كه نه نشاني محل تحويل را مي‌دهد، نه تصويري از بسته آمپول‌ها و صرفا چك را از طريق پيك مي‌پذيرد و محموله را هم با پيك مي‌فرستد! اين مسير همين‌جا به روي خانواده بسته مي‌شود؛ درحالي كه همچنان نيازمند تعداد زيادي آمپول آمفوتريسين است. در ميانه هروله خانواده ميان بازار آزاد و دولتي، خبر مي‌رسد كه تعداد قابل توجهي آمپول آمفوتريسين وارد كشور شده است. دريچه اميدي گشوده مي‌شود. نزديكان، دوستان و بستگان در چند شهر از جمله تهران به تكاپو مي‌افتند تا شايد بتوانند راهي پيدا كنند كه دست‌كم تعدادي از 200 آمپول تجويز شده را از داروخانه‌هاي دولتي تهيه كنند تا كمكي به خانواده، بيمار و حتي بيمارستان باشد. در اين مسير با چندين پزشك متخصص نيز مشورت و گفت‌وگو مي‌كنند. نيمه راهي مقابل پاي‌شان گذاشته مي‌شود اما در نهايت امكان تهيه اين دارو در داروخانه‌هاي دولتي خارج از شهر مقصد وجود ندارد و اين سناريو هم شكست مي‌خورد. هنوز يك هفته از بستري شدن بيمار نمي‌گذرد كه براي بار چندم خانواده به بازار آزاد پناه مي‌آورد و تنها در يك نوبت 43 ميليون تومان بابت خريد 10 ويال آمفوتريسين- بي‌ پرداخت مي‌كند و همزمان بيمارستان نيز 6 ويال در اختيار بيمار مي‌گذارد.  از مدت زمان در نظر گرفته شده براي درمان بيمار يك هفته گذشته و خانواده تا اينجا ميليون‌ها تومان تنها بابت يك قلم و البته اصلي‌ترين دارو هزينه كرده و با اين نگراني دست و پنجه نرم مي‌كند كه اگر بيمارستان نتواند در روزهاي آتي تعداد بيشتري از اين دارو را در اختيارشان بگذارد يا خانواده نتواند از طريق منابع دارويي دولتي آمپول را تهيه كند، چگونه بايد اين مسير را ادامه دهد؛ مسيري كه شايد از نگاه علم پزشكي افق آن چندان روشن نباشد، اما پدر بيمار دو فرزند عزيز يك خانواده است و اطرافيان برايش به آب و آتش مي‌زنند. اين داستان هر چند اين روزها تكرارشونده است، اينجا دو پرسش بي‌پاسخ مي‌ماند؛ آيا مسوولاني كه در اين روزها وعده‌هاي ريز و درشت مي‌دهند و با ادبياتي ناشايست مستقيما مردم را در اين ميدان نبرد نشانه رفته و آنان را صاحبان «ناز و ادا»(1) خطاب مي‌كنند، حتي يك‌بار خودشان يا معتمدان‌شان بدون حضور دوربين به بيمارستان‌ها و داروخانه‌ها سر زده‌اند و آيا تاكنون با حلقه‌اي از زنجيره مافياي دارو روبه‌رو شده‌اند؟
1-اشاره به طعنه چند روز قبل يكي از نمايندگان مجلس درباره ناز و اداي مردم نيازمند دارو و مستاصل.