كنون با خرد بايد انباز گشت

يك- لائوتزو، حدود پانصد و پنجاه سال قبل از ميلاد مسيح، در كتاب «تائو تِ چينگ» مي‌نويسد: در ميان سرداران مثلي هست كه مي‌گويد:  «قبل از اولين حركت بهتر است صبر كنيد و خوب اوضاع را بررسي كنيد.  قبل از يك متر پيشروي بهتر است هزار متر عقب‌نشيني كنيد.» اين يعني پيشروي بدون جلو رفتن  و عقب راندن بدون استفاده از ابزار جنگي. هيچ شكستي بدتر از دست‌كم‌ گرفتن دشمنان نيست. دست‌كم گرفتن دشمن يعني اينكه تصور كنيم او بد است. به اين ترتيب، سه گنج خود (سادگي، شكيبايي، شفقت) را ناديده مي‌گيريد  و به دشمن خويش تبديل مي‌شويد. وقتي دو نيروي قوي رودرروي هم قرار مي‌گيرند،  پيروزي از آن كسي است كه مي‌داند چگونه تسليم شود.
دو- مي‌دانم كه اين توصيه‌هاي عقلايي لائوتزو (به‌ويژه توصيه آخر ايشان)، در ميان بسياري از اصحاب تصميم و تدبير كلان امروز ما، خريداري ندارد و مي‌دانم بسياري از تنش‌ها و ستيزش‌هاي بيروني ما، دقيقا ناشي از نشت و رسوب باورداشتي كژ و وارونه - نسبت به آموزه‌هاي لائوتزو – در اعماق نگاه و احساس و اعتقاد اين عده از اربابان قدرت است. اما بگذاريد در عالم بي‌گوش و بي‌هوش و بي‌مخاطب خود، خوانشي درون‌ماندگار از اين آموزه‌هاي لائوتزو داشته باشيم. نمي‌دانم چرا، اما مي‌دانم به هر علت تاريخي، فرهنگي، شخصيتي، اعتقادي، سياسي و... بسياري تدبيرگران جامعه امروز ما، جز در مواقع «عطسه»، اهل صبركردن و جز در مواقع «زور خيلي پرزور»، اهل گامي به عقب برداشتن، نيستند. «بدون تامل و محابا و محاسبه به جلو راندن» در نزد آنان، هم تاكتيك است و هم استراتژي. در فهم و باور ايشان، جواب هر «هاي»، «هوي» است و جواب هر «هجمه»اي، «هجمه»اي سخت و سنگين‌تر. اينان بر سنت قدما و قدمايي خويش كه بدانان مي‌آموزد: «چون هر كه باد در سر دارد سر به باد دارد»، «هر آن كهتر كه با مهتر ستيزد، چنان افتد كه هرگز برنخيزد»، «مشت به درفش زدن است»، «غايت جهل بود مشت زدن سندان را»، «پنجه با شير و مشت با شمشير زدن كار خردمندان نيست»، «دريدن نشيمن خود، با درآويختن با شاخ گاو عقلايي نيست»، «با دم شير بازي كردن شرط عقل نيست»، «آدم يك پيراهنه با آدم دو پيراهنه نمي‌تواند در بيفتد»، «ابله آن كس كه به خواري جنگ با خارا كند»، «پنجه با ساعد سيمين چو نيندازي به»، «نيايد ز صد مورچه فعل ماري»، «با بدان آن به كه كم‌ گيري ستيز، چون نداري ناخن درنده‌تيز»، ... خط بطلاني كشيده‌اند و بر اين نظر شده‌اند كه: «مي‌رود/مي‌كنيم ميخ آهنين بر سنگ». در اصطلاح «تئوري بازي‌ها»، حكم اينان، همواره حكم آن بازيگر بازي «بزدل» است كه فرمان ماشين خود را كنده و بيرون انداخته‌‌، به اميد آنكه بازيگر مقابل مرعوب و تسليم شود - بي‌خيال اينكه ماشين آنان ژيان است و ماشين بازيگر مقابل تريلي هيجده چرخ. اينان، حتي برخلاف توصيه سعدي كه: «باش تا دستش ببندد روزگار / پس به كام دوستان مغزش برآر»، اصلا حال و حوصله گذر و اقتضاي روزگار ندارند و برآنند تا چرخش روزگار را نيز با ضرباهنگ چرخ و چرخش خود رقصان كنند. بي‌ترديد، با آنچه گفتم، مرادم فراخواندن اصحاب تصميم و تدبير به نوعي زبوني و خواري و سازگاري منفعلانه نيست، بلكه برعكس، مي‌خواهم آنان را به «مواجهه»و «مقابله»اي معقول و مقبول و ممكن فراخوانم كه مستلزم «يك گام به جلو، چند گام به پس» نباشد و مي‌خواهم آنان را به «سياست» به ‌مثابه علم و دانش «ممكنات» (در شرايط ناممكن) فراخوانم و بگويم در پس و پشت تمامي اين امثال و حكمي كه گذشتگان به ‌ما ارزاني داشته‌اند، نوعي حكمت و عقلانيت و سياست معطوف به عزت نهفته است.
 
پس، شايد بايد چشم‌ها را شست و به «سياست» و «مواجهه» و «مقابله» و «قدرت» و «تفوق» و «پيروزي» و «شكست» و «عزت» و «ذلت» طور ديگر نگريست، شايد بايد با پس‌رفتن پيش رفت، شايد بايد به ‌قول لائوتزو، بدون رقابت غلبه كرد، بدون سخن ‌گفتن پاسخ داد، در بي‌عملي عمل كرد و با نرمي بر سختي فائق آمد: لائوتزو مي‌گويد: 
انسان، نرم و لطيف ‌زاده مي‌شود


و به هنگام مرگ خشك و سخت مي‌شود.
گياهان هنگامي كه سر از خاك بيرون مي‌آورند نرم و انعطاف‌پذيرند
و به هنگام مرگ خشك و شكننده.
پس هركه سخت و خشك است
مرگش نزديك شده
و هركه نرم و انعطاف‌پذير
سرشار از زندگي است.
سخت و خشك مي‌شكند.
نرم و انعطاف‌پذير باقي مي‌ماند.
او در جاي ديگر مي‌گويد: 
هيچ‌چيز در اين جهان
چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست.
با اين حال براي حل‌كردن آنچه سخت است
چيز ديگري ياراي مقابله با آب را ندارد.
نرمي بر سختي غلبه مي‌كند
و لطافت بر خشونت.
همه اين را مي‌دانند
ولي كمتر كسي به آن عمل مي‌كند.
بگذاريد مطلب خود را با اين گفته سعدي در «نصيحه‌الملوك» به پايان ببريم كه: تا دفع مضرت دشمن به نعمت مي‌توان كرد، خصومت نتوان كرد كه خون از مال شريف‌تر است.