مروری به سریالهای اقتباسی ایرانی
دایی جان ناپلئون
نویسنده: ایرج پزشکزاد
سال انتشار: 1349
عنوان سریال: دایی جان ناپلئون
کارگردان: ناصر تقوایی
سال پخش: 1355
رمان «دایی جان ناپلئون» سال 1349 نوشته شد. در انتشارات «صفیعلیشاه» هم چندین بار تجدید چاپ شد تا اینکه به سرنوشت بعضی دیگر از رمانها گرفتار آمد و بعد از انقلاب از چاپ مجدد آن جلوگیری کردند. ممانعت از انتشار چاپ این رمان همچنان ادامه داشت تا اینکه سال 1396 بار دیگر از سوی نشر «فرهنگ معاصر» چاپ شد. در حال حاضر هم به چاپهای بعدی رسیده است. نکته جالب اینجاست به ادعای ناشر، کوچکترین اصلاحیهای هم نداشته و کامل چاپ شده است. «دایی جان ناپلئون» به چندین زبان دنیا هم ترجمه شده. دیک دیویس، در مقدمه ترجمه انگلیسی این رمان، شگفتزدگی خود را از وجود چنین طنزی در ایران عنوان کرده و آن را ستوده. مترجم روسی هم در مقدمه جایگاه ایرج پزشکزاد را با نیکولای گوگول در ادبیات روسیه مقایسه کرده. سریال «دایی جان ناپلئون» اما 6 سال بعد از انتشار رمان ساخته شد. تعداد زیادی از بازیگران هم به نقل از ناصر تقوایی رفتند و آمدند تا بالاخره گروه تکمیل شد. حتی قرار بود خود ایرج پزشکزاد به جای نقش اسدالله میرزا حضور داشته باشد که درنهایت این قضیه منتفی شد. در ابتدا هم قرار بود نویسنده در کنار ناصر تقوایی باشد که این امر هم میسر نشد. تقوایی در این رابطه در جلسهای گفته بود: «برای نوشتن فیلمنامه از پزشکزاد دعوت کردم تا همکاری داشته باشیم و خواستم هر آنچه را حذف کرده یا نتوانسته بنویسد، به من بگوید، اما در هیچ موردی با او به توافق نرسیدم و او هم گفت خودت فیلمنامه را بنویس. با این حال بهترین آدرس را از شخصیتهای داستان به من داد.» پخش سریال اما با حواشی گستردهای همراه بود؛ از ناراحتی عدهای به جهت پخش «صدای مشکوک» در تلویزیون و بدآموزیهای اخلاقی این ماجرا تا شکایت صنف قصابان به جهت شخصیت شیرعلی قصاب. مخاطبان، انتخاب نقش «لیلی» را هم درست نمیدانستند و اعتقاد داشتند چنین چهرهای در مقایسه با آنچه پزشکزاد در کتابش آورده، زشت است. در واقع معتقد بودند سعیدِ سریال چرا باید عاشق چنین لیلایی باشد؟ با تمام این حرفها «دایی جان ناپلئون» بعدها به یکی از مشهورترین سریالهای ایرانی و رمان پزشکزاد هم به یکی از محبوبترین رمانهای ایرانی تبدیل شد. پزشکزاد البته پیش از آن در طنزنویسی مطبوعاتی در دهه 40 مطرح بود. مجموعه «آسمون ریسمون» را میتوان اوج طنزهای مطبوعاتی او به شمار آورد. همچنین میتوان به نمایشنامه «ادب مرد به ز دولت اوست» (1345) اشاره کرد که یکی دیگر از بهترین آثار طنز او است.
قصههای مجید
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
سال انتشار: 1358
عنوان سریال: قصههای مجید
کارگردان: کیومرث پوراحمد
سال پخش: 1369
«قصههای مجید» در فاصله سالهای 1352 تا 1357 در قالب داستانهایی در رادیو اجرا شدند. در واقع نوشتههای هوشنگ مرادیکرمانی با محوریت «مجید» ابتدا برای این رسانه نوشته شدند. مرادیکرمانی بعدها یعنی بین سالهای 1358 تا 1367 شروع کرد به انتشار رمان «قصههای مجید»؛ مجموعهای پنج جلدی که هنوز هم چاپ میشود و به چاپهای متعدد رسیده. این قصهها محبوبیت فراوانی داشتند و بعد از ساختهشدن 13 قسمت تلویزیونی و سه فیلم سینمایی بر اساسشان، به شهرتی دوچندان رسیدند. مرادیکرمانی خودش در اینباره در گفتوگویی عنوان کرده: «اگر همه کسانی که آن را خواندهاند با این فرض که هر جلد را پنج نفر خوانده باشد، به یک میلیون و خردهای نفر نمیرسد اما هر وقت که «قصههای مجید» یا «مهمان مامان» از تلویزیون یا سینما پخش میشود، هردفعه بین 40 تا 50میلیون بیننده دارد. سینما ابعاد گستردهای دارد که ادبیات آن را ندارد. این را هم یادتان باشد که تنماهی خیلی بیشتر از خود ماهی خورده میشود چون ارزانتر، در دسترس و راحتتر است ولی به معنی بهتر بودن نیست. آدم میتواند تنماهی خوب هم بخورد ولی هیچوقت آن ماهی که در خانه درست میشود، نمیشود.» کیومرث پوراحمد هم از همکاری با مرادیکرمانی رضایت داشت و شوق او را در این همکاری ستایش میکرد. مجموعه تلویزیونی این مجموعه هم با بازی مهدی باقربیگی و مرحوم پرویندخت یزدانیان بسیار محبوب شد. پوراحمد درباره انتخاب نقش «بیبی» در گفتوگویی عنوان کرده بود: «ما خانه و مهدی باقربیگی (مجید) را انتخاب کرده بودیم و فقط «بیبی» مانده بود. مادر من برای انتخاب نقش «بیبی» با همسایهها و خانمهای مُسن صحبت میکرد و ما از آنها تست بازیگری میگرفتیم. یادم میآید یک روز یکی از خواهرانم به من گفت تو سراغ خانمهای معمولی خانهدار میروی، مادر خودمان هم این خصوصیات را دارد، چرا از او برای این نقش استفاده نمیکنی؟ اینها درحالی بود که مادر من عاشق سینما بود؛ هفتهای دو، سه بار به سینما میرفت، همه سریالهای تلویزیون را میدید و در آشپزخانهاش یک رادیو داشت که دائم قصهها را گوش میکرد، کتاب زیاد میخواند و کتاب «قصههای مجید» را هم چند بار خوانده بود. یک دوربین ویاچاس کوچک داشتیم، مادرم را به خانهای که انتخاب کرده بودیم به همراه مجید بردیم و به او گفتم قصه خوابنما را بگوید و ما فیلمبرداری کردیم و متوجه شدم که مادرم برای این نقش بسیارخوب است و به این شکل بود که بیبی قصههای مجید انتخاب شد.»
مردی از جنگل
نویسنده: احمد احرار
سال انتشار: 1361
عنوان سریال: کوچک جنگلی
کارگردان: بهروز افخمی
سال پخش: 1366
«مردی از جنگل» رمانگونهای از زندگی میراز کوچک خان جنگلی بود که در سال1361 منتشر شد. کتاب به جهت فضای انقلابی دهه 60 و محبوبیت بازنگری مبارزات چریکی علیه رژیم، بهسرعت مقبول جامعه کتابخوان آن روزها شد. پیشنهاد ساخت فیلم هم سال بعد مطرح و در نهایت ناصر تقوایی به عنوان کارگردان انتخاب شد. با این حال پروژه به دلایل مختلف به بهروز افخمی سپرده شد و بعدها حرف و حدیثهای فراوانی به دنبال داشت. تقوایی در اینباره در گفتوگویی با مجله «تجربه» عنوان کرده بود: «سریالی که من سه سال تمام نشستم و نوشتمش و آخرش کس دیگری رفت و ساخت!» مقصود تقوایی، بهروز افخمی بود که در نهایت کار به او سپرده بود. افخمی علت این ماجرا را طولانی شدن روند تولید به جهت وسواس تقوایی عنوان کرده بود و درباره اقتباس تقوایی از کتاب احرار، در گفتوگو با روزنامه «ایران» گفته بود: «ناصر تقوایی پایه کار خود را بر یک رمانس تاریخی به نام «مردی از جنگل» نوشته احمد احرار قرار داده بود. این کتاب اصلا ارزش سندیت ندارد و تنها ممکن است بهعنوان یک پاورقی در مجلهای و در دورهای چاپ و خوانده شده باشد، ولی کسی آن را مأخذ ارزشمندی برای ساخت فیلمی تاریخی به حساب نمیآورد... تقوایی بدون توجه به این مطلب، تمام ماجراهای این رمانس را که پر از غلط و کاملا خیالی و افسانهپردازانه بود، مبنای فیلمنامهاش قرار داده بود. این فیلمنامه در طول دو سال به دست یک گروه کارشناس قوی بازنویسی میشد که خود تقوایی هم خیلی از این گروه تشکر میکرد و دائما اظهار و تأکید میکرد که من دارم از اینان درس یاد میگیرم؛ از بهروز ماکویی تا مهرزاد مینویی و سیفالله داد یا محمدرضا جوزی که الان در دانشگاههای آمریکا مشغول تدریس است. اینها همهشان اشکالات تاریخی تقوایی را به او یادآوری کرده و حتی از لحاظ دراماتیک هم کمکش میکردند.» تقوایی در پاسخ به این جملات در گفتوگو با «تجربه» عنوان کرده بود: «من یک قفسه کامل کتاب دارم از هر کتابی که درباره جنبش جنگل در ایران چاپ شده. آقایان چون خودشان فیلمنامه خواندن بلند نبودند، علم کردند که تقوایی تاریخ نمیدانسته و اشتباه کرده!» یا حرف مضحکی که افخمی زد: «تقوایی گیلان را نمیشناسد و من چون یک دایهای داشتم که گیلانی بود و به من شیر میداد باعث شد که گیلان را بشناسم! به خدا اینها را گفته! آقا در آن مصاحبه مدام توصیف ناتوانیهای من در کار و تواناییهای خودشان را میکنند. من هیچوقت این سریال را تماشا نکردم.»
حکایتهای کمال
نویسنده: محمد میرکیانی
سال انتشار: 1367
عنوان سریال: حکایتهای کمال
کارگردان: قدرتالله صلحمیرزایی
سال پخش: 1398
«حکایتهای کمال» سریالی تلویزیونی بود به کارگردانی قدرتالله صلحمیرزا و تهیهکنندگی محسن شایانفر که سال 98 از شبکه دو سیما پخش شد؛ مجموعهای 33 قسمتی بر اساس کتابی از محمد میرکیانی. میرکیانی از جمله نویسندگان مطرح در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است. از او آثاری نظیر «قصه ما مثل شد»، «تنتن و سندباد»، «روز تنهایی» و... چاپ شده است. «حکایتهای کمال» را هم در سال 1367 در سه مجلد منتشر کرد. این کتاب در طول سالها قریب به 20 بار تجدید چاپ شد و همین امر میرکیانی را بر آن داشت که مجلدهای دیگری هم به آن اضافه کند. تا جایی که در حال حاضر کتاب به مجموعهای 5 جلدی تبدیل شده است. در واقع کتاب اول 50 قصه بیشتر نداشت که حالا تعداد آنها به 150 قصه رسیده. فضای قصهها در دهه 40 میگذرد و مخاطب آن هم کودک و نوجوان امروز است. قصد و نیت میرکیانی از تألیف چنین قصههایی، آشنایی نسل امروز با زندگی نسل پیشین بوده است. خودش در گفتوگویی اینطور عنوان میکند که: «الان بچههای این نسل همه چیز را میخواهند، ولی در سریال «حکایتهای کمال» هم میبینید که کمال دارد کار و تلاش میکند، کمک میکند و فکر نمیکند همه چیز را باید پدر و مادر به او بدهند... سریال «حکایتهای کمال» که از کتاب برگرفته شده، همین است. واقعا بچهها فکر میکنند در نسل گذشته همه چیز اینطوری بوده، مترو بوده، امکانات بوده و همه چیز بوده! بچهها در گذشته خیلی چیزها را نداشتند و باید ببینند و قدر زندگیشان را بدانند آن فقر و نداری و تلاش برای زندگی بهتر. تکهکلامی هم مادر کمال دارد که فیلمنامهنویسها آوردند که «ما میخوایم سری بشیم تو سرها» البته این داخل کتاب نیست و این را فیلمنامهنویسها آوردند، ولی واقعیت این است که به واسطه آن فقر و نداری و تحمل نداریها بوده که این جمله را میگوید و این خودش نماد و نشانه است که واقعا آدمها فقیر بودند و چیزی نداشتند.» میرکیانی از همکاری تیم کارگردانی و نویسندگی رضایت داشت، هرچند سریال چندان اقبالی بین مردم پیدا نکرد. یکی از دلایل هم این بود که سریال مثل فضای کتاب باید برای گروه کودک و نوجوان در نظر گرفته میشد. درحالیکه ساعات شبانه در کنداکتور پخش برای آن در نظر گرفته شد و در نهایت گروه مخاطبانش را نیافت.
مهاجران
نویسنده: هاوارد فاست
سال انتشار ترجمه: 1372
عنوان سریال: وارش
کارگردان: احمد کاوری
سال پخش: 1397
تازهترین اثری که از هاوارد فاست، نویسنده مشهور آمریکایی در ایران منتشر شد، به گمانم «مزدور» باشد؛ رمانی با ترجمه مهدی غبرایی از سوی نشر «خزه». پیش از او البته مترجمان فراوانی سراغ آثار فاست رفته بودند. هرچند غبرایی هم 37 سال پیش این رمان را چاپ کرده بود اما بعد از وقفهای طولانی دوباره به بازچاپ این کتاب رسید. فاست در ایران بهخصوص در دهههای گذشته اقبال فراوانی داشت. مترجمانش هم چهرههای سرشناسی بودند؛ از مرحوم ابراهیم یونسی گرفته تا حسن کامشاد و فریدون مجلسی. «اسپارتاکوس»، «تام پین»، «آمریکایی»، «تماشاخانه»، «فرزند نیل»، «راه آزادی»... همه اینها به فارسی ترجمه شده. نکته مهم دیگر درباره آثار فاست، اشاره رهبری به یکی از آثار اوست: «شما اگر فرصت بکنید بعضی از این کتابهایی را که راجع به وضع اجتماعی آمریکا نوشته شده است، بخوانید، متوجه این موضوع میشوید... مثلا در زمینه همین مسائل انتخاباتی، کتابی از این نویسنده معروف نسبتا چپ آمریکایی، هاوارد فاست، خواندم. او کتابهای متعددی هم دارد... رماننویس است. کتاب او شرح حال بچهای است که در اوایل قرن بیستم، خانوادهاش از یکی از کشورهای اروپایی مهاجرت میکنند و وارد آمریکا میشوند. این بچه در آمریکا متولد میشود که طبق قوانین آمریکا، این بچه آمریکایی است. او بعدا وکیل دادگستری میشود و سپس وارد انتخابات میگردد. در آن کتاب، وضع انتخابات آمریکا را تشریح کرده است.» (من و کتاب، سیدعلی خامنهای، ص 34، انتشارات «سوره مهر»، سخنانی در دیدار با جمعی از تشکلهای دانشجویی کشور، 15/9/1375) اشاره ایشان به رمان «مهاجران» است؛ زندگی کودکی از خانوادهای فقیر در ایتالیا که اواخر قرن نوزدهم به آمریکا مهاجرت میکنند. این رمان با ترجمه فریدون مجلسی اوایل دهه هفتاد ترجمه و منتشر و بار دیگر در سال 1396 بازچاپ شد. همین رمان هم دستمایه ساخت سریال «وارش» قرار گرفت. هر چند فیلمنامهای که جابر قاسمعلی بر اساس این رمان نوشته بود، بومی شده بود و به جز مراعات پارهای الگوهایی روایی، بازسازهای فراوانی در آن انجام شده بود. در واقع برداشتی نسبتا آزاد بر اساس این رمان بود. در مجموع اولین رمان خارجی نیز بود که سریالی ایرانی بر اساس آن ساخته میشد. «وارش» البته به جز قسمتهای ابتدایی، چندان نتوانست اقبال مورد نظر را بین مردم پیدا کند.
جاده جنگ
نویسنده: منصور انوری
سال انتشار: 1389
عنوان سریال: در چشم باد
کارگردان: مسعود جعفری جوزانی
سال پخش: 1389
اولین جلد از رمان «جاده جنگ» سال 1389 منتشر شد و آخرین جلد آن خرداد سال گذشته. در مجموع 12 جلد رمان نوشته شد که حجیمترین رمان فارسی است. همان اوایل حرفوحدیثهایی درباره تقابل دو جریان به گوش میرسید؛ جریانی که رمان «کلیدر» محمود دولتآبادی را حجیمترین رمان ایرانی میدانست و تفکری که دوست داشت صدر فهرست را از آن خود کند. «جاده جنگ» البته در این تقابلها راه به جایی نبرد و مخاطبان تفکرات مختلف هم با آن همراه نشدند. ماجرای رمان مربوط به شهریور 1320 و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم. در واقع از این اتفاق مهم تاریخ معاصر ایران آغاز میشد و میرسید به جنگ ایران و عراق. نگارش آن حدود 10 سال طول کشید، برگزیده چهاردهمین دوره «کتاب فصل» شد، جایزه جلال آلاحمد را در سال 90 گرفت، برگزیده بیستونهمین دوره کتاب سال شد، برگزیده جایزه «قلم زرین» شد و... در واقع انواع و اقسام جوایز دولتی به کتاب اختصاص داده شد تا هم تبلیغی برای رمان باشد و هم به نوعی تلاش نویسنده در نوشتن چنین رمانی مغفول نماند. تمام اینها اما فایدهای نداشت و جامعه کتابخوان نسبت به آن اقبالی نشان نداد. منصور انوری، نویسنده این رمان، ایده اصلی را پیشتر برای سریالی 30 قسمتی نوشته بود، اما بعدها با تغییراتی در قالب 44 قسمت، تبدیل شد به «در چشم باد». انوری در گفتوگوهای مختلف هم به این موضوع اشاره داشت: «زمانی که هنوز کتابی به نام «جاده جنگ» وجود نداشت، طرح داستان را نوشتم و قرار بود یک سریال 30 قسمتی از روی آن تولید شود که بنا به دلایلی این اتفاق نیفتاد. سریال «در چشم باد» آقای جعفریجوزانی هم با الهام از ایده اولیه داستانی بود که نوشته شده است. با این حال ایشان صلاح دیدند که تغییراتی در خط اصلی داستان آن اتفاق بیفتد. در نهایت هم سریال 30 قسمتی اولیه تبدیل به «در چشم باد» 50 قسمتی شد. اصل قضیه در خراسان اتفاق افتاده بود که ایشان آن را به تهران تغییر دادند. همچنین مقطع زمانی هم در زمان جنگ جهانی دوم بود که ایشان تشخیص دادند داستان خودشان را از جنگ جهانی اول روایت کنند و تا جنگ تحمیلی ادامه دهند.» در واقع اقتباس از رمان با دخل و تصرفهای مختلف شکل گرفت و البته واکنشها نسبت به سریال هم بهتر از رمان بود. دستکم «در چشم باد» دیده شد و مخاطب را به واکنش واداشت؛ چیزی که درباره «جاده جنگ» اتفاق نیفتاد.
چشمهایش
نویسنده: بزرگ علوی
سال انتشار: 1331
عنوان سریال: بوم و بانو
کارگردان: سعید سلطانی
سال پخش: 1399
«بوم و بانو» در همان ابتدا که از شبکه دو تلویزیون پخش شد، با انتقادات فراوانی همراه بود. بعضی منتقدان ابتدا ردپای «شهرزاد» (سریال حسن فتحی در شبکه خانگی) را در آن پیدا کردند و به مقایسه آن دو پرداختند. بعد هم که مشخص شد اصل قصه به شدت به رمان «چشمهایش» بزرگ علوی شباهت دارد. هرچند هیچ اشارهای به این اقتباس نشده بود و در مجموع نقدها هم علیه سریال شدت گرفت. انصاف هم این بود که دستکم ادای دینی به بزرگ علوی که جزو نسل اول داستاننویسان ایرانی است، صورت گیرد. عوامل سریال به این برداشت از رمان اشارهای نکردند و در مجموع سریال هم بین مردم اقبالی نداشت. واقعیت هم این بود که چطور میشد بعضی صحنههای عاشقانه در «چشمهایش» را در چنین فیلمنامهای جا داد؟ سریالی که قرار است در صداوسیما پخش شود و چندان هم علاقهای به مطرح شدن نام بزرگ علوی ندارد؛ گویا نمیداند که بزرگ علوی جایگاهی باثبات در ادبیات داستانی ایران یافته است. او از دو جهت پیشرو و مبتکر بود؛ یکی جنبه گزارشهایش درباره زندانیان سیاسی و دیگر آغازگری داستاننویسی مدرن در ایران. مجموعه داستان «ورق پارههای زندان» نخستین اثر در زمینه ادبیات سیاسی در ایران است و داستان «رقص مرگ» در این مجموعه اوج آفرینش سیاسی ـ ادبی او. در مجموعه «نامهها» هم علوی به زندگی فقیران، دهقانان، ملتهای جنگزده و سیاستمداران میپردازد. قهرمان داستانهایی که علوی در تبعیدگاه و دور از وطن نوشت، داستانهایی نظیر «میرزا»، «سالاریها»، «کاشانه» و «موریانه» ناامید و شکستخورده هستند و این داستانها بیشتر به اعترافنامهنویسی و خاطرهپردازی و شرححالگویی دچار شدهاند. در داستان «میرزا» او بیشتر به وضعیت مهاجران میپردازد و مشکلات آدمهایی را نشان میدهد که از سرزمین خود رانده شده و توان همسویی با سرزمین مقصد را ندارند. در این میان اما داستان «گیلهمرد» در مجموعه «نامهها»، مشهورترین و درخشانترین داستان کوتاه علوی است. این داستان درباره یک دهقان جنگلنشین است که علیه ارباب و علیه دولت و به خاطر عدالت جنگیده است و حتی همسرش در گیرودار معرکهای کشته شده. داستان از زمان دستگیری این شورشی توسط دو مأمور و بردن او تا پاسگاه فومن اتفاق میافتد و در نهایت «گیلهمرد» که در حال گریختن است با گلوله «مأمور بلوچ» از پا درمیآید.
بیست زخم کاری
نویسنده: محمود حسینیزاد
سال انتشار: 1395
عنوان سریال: زخم کاری
کارگردان: محمدحسین مهدویان
سال پخش: 1400
محمود حسینیزاد کار ادبی خود را در ایران با ترجمه آثاری از ادبیات جهان شروع کرد. آثاری از یودیت هرمان، اووه تیم، پیتر اشتام. کتابهای فراوانی با ترجمه او در ایران چاپ شدهاند؛ «اگنس» (پیتر اشتام)، «قاضی و جلادش» و «عدالت» (فردریش دورنمات)، «این سوی رودخانه ادر» و «اول عاشقی» (یودیت هرمان)، «مثلاا برادرم» (اووه تیم)، «آسمان خیس» (مجموعه داستانهایی از نویسندگان آلمانیزمان)، «آقای آدامسون» (اورس ویدمر) و.... مدتی بعد از ترجمه این آثار که اواسط دهه80 اتفاق افتاد، حسینیزاد شروع به انتشار داستانهایش هم کرد. تمام آثارش هم البته مجموعه داستان بودند؛ «سیاهی چسبناک شب»، «این برف کی آمده» و «آسمان، کیپ ابر». «بیست زخم کاری» اما اولین و تنها رمانی بود که حسینیزاد آن را سال 1380 با تأثیر از «مکبث» شکسپیر نوشته بود. ارایه کتاب به ارشاد چند سالی طول کشید و درنهایت سال 1384 این رمان به اداره کتاب فرستاده شد. با این حال حدود 10 سال اجازه انتشار پیدا نکرد! تازه سال 94 بود که مجوز نشر گرفت و سال 95 به بازار کتاب آمد. هرچند به گفته نویسنده از آذر و دیماه سال 99، همزمان با شروع تهیه سریال، لغو مجوز شد! بعد از چند قسمت ابتدایی هم نام رمان را از تیتراژ سریال برداشتند! با وجود این تنگنظریها، حرف و حدیثهایی درباره فروش فوقالعاده کتاب به گوش میرسید که درنهایت نشر «چشمه» ناچار به واکنش شد. در بیانیه ناشر آمده بود که کتاب در سال 95 به چاپ چهارم رسیده بود و بعد از آن مجوزش توسط ارشاد لغو شده بود: «بنابراین، هنگام ساخت و پخش سریال قصه این رمان، کتاب در بازار ناموجود بوده و همه خبرهای فروش این کتاب ناآگاهانه و شاید مغرضانه بوده است...» ناشر به برداشتن نام کتاب از تیتراژ هم اعتراض کرده بود و سرآخر آورده بود: «دیگر هیچ رد و اثری از این کتاب در هیچ کجای این اقتباس وفادار به متن به چشم نمیخورد.» هرچند به زعم نویسنده، سریال به هیچ وجه به رمان وفادار نبود؛ چنانچه حسینیزاد در گفتوگویی با رادیو نمایش عنوان کرده بود: «در این سریال شخصیتها هیچگونه همخوانی با شخصیتهای رمان «بیست زخم کاری» ندارند و مکانها هم اصلا ربطی ندارند و حالوهوای قصه هم به هر حال خیلی گسترده شده و خط اصلی داستان کنار گذاشته شده است.» قصه جنجالها البته فقط مختص به کتاب نبود و بعد از مخالفت «ساترا»، حتی اخباری درباره توقیف سریال هم به گوش رسید. با این حال پخش «زخم کاری» همچنان با وجود تمام حواشی آن ادامه یافت و این هفته هم که به آخر رسید.