روزنامه ایران
1400/06/25
ما در ساحت شعر زندگی میکنیم
یوسف حیدریگزارش نویس
یک بیت شعر سعدی که روی دیوار بازداشتگاه حک شده بود، مسیر زندگیاش را تغییر داد «مرد آن است که در کشاکش دهر/ سنگ زیرین آسیا باشد» گاهی یک بیت یا حتی یک مصرع شعر این طور زندگی انسان را دگرگون میکند و البته همه ما شعرهای زیادی به یاد داریم که در قالب ضرب المثل به کار میبریم و اصلاً نمیدانیم شاعرش کیست، اما هرچه هست به قول گوته شاعر فرانسوی، شعر تمام آن چیزی است که در زندگی ارزش به یاد سپردن دارد.
دکتر نادر نظری جراح عمومی سالهاست در کنار طبابت دستی هم بر قلم دارد و در گفت و گو با بیماران و دوستانش از شعر و ضرب المثل زیاد استفاده میکند. میگوید یک بیت از شعر سعدی سرلوحه زندگیاش شده و بارها آن را با همه وجود لمس کرده است: «متأسفانه من هنر سرودن شعر ندارم اما علاقه زیادی به اشعار کلاسیک و شعر نو نیما تا ابتهاج و از رودکی تا بهبهانی و عماد خراسانی دارم. همیشه در اولین فرصت و بین معاینه بیماران یا خلوت بودن مطب با دیوان حافظ، گلستان سعدی، مثنوی مولانا، فیه مافیه تا «پیر پرنیان نشین» ابتهاج خلوت میکنم. خواندن و سرودن شعر در خانواده ما موروثی است. پدربزرگم با سواد کمی که داشت در میهمانیها و مراسم مختلف و حتی گردش با نوهها شعر می سرود و میخواند. پدرم هم در سرودن شعر قواعد را میدانست و اشعار زیبایی میسرود. حتی در تولد هر نوه شعری برای او میسرود، البته طبیعت ما ایرانیان و شرایط تاریخی که بر این سرزمین گذشته طوری است که شعر با ما عجین شده. مطالعه ادبیات و شعر ربطی به سواد و مقام ندارد. در کوهپیمایی انسانهای معمولی شریف و دانایی دیدهام که عاشق شعر و ادبیات و دیوان حافظ و مولانا هستند اما این عشق و دانایی را حتی در برخی از استادان دانشگاه نمیبینم.»
دکتر نظری به یکی از ابیات شعر سعدی اشاره میکند که زندگیاش را متحول کرد: «17 آذر سال 1354 وقتی دانشجوی پزشکی اصفهان بودم نیروهای گارد وارد سلف سرویس دانشگاه شدند و با باتوم به ما حمله کردند. من با یک ضربه بیهوش شدم. روز بعد با سر شکسته و بخیه شده برای بردن کتاب و وسایلم به دانشگاه برگشتم اما مأموران بازداشتم کردند و با 60 نفر دیگر به بازداشتگاه بردند. 19 سال داشتم و نگران پدر و مادرم بودم. هوا سرد بود و ما یک ماه در بازداشتگاه ماندیم. یک روز چشمم به شعری خورد که با میخ روی دیوار نوشته شده بود. «مرد آن است که در کشاکش دهر/ سنگ زیرین آسیا باشد» خیلی آرام شدم. بعدها هم این شعر را با همه وجود در زندگیام لمس کردم. وقتی از یک گردان 127 نفری که 14 نفرشان پزشک بودند و فقط چند نفر زنده از جبهه برگشتیم و همه شهید شدند، داشتم دیوانه میشدم، باور کنید این شعر آرامم میکرد.»
پرویز صالحی علاقه زیادی به شعر عرفانی دارد. او را در مطب دکتر ملاقات میکنم. او معتقد است شعر عرفانی در زندگیاش جاری بوده و همیشه حضور دارد: «شعر در ادبیات فارسی به دو بخش عرفانی و غیرعرفانی تقسیم میشود. شعر عرفانی به نوعی عشق ورزیدن به خالق است و این ممکن نیست مگر اینکه سراینده شعر عاشق خالق و در تمام زندگی تسلیم او باشد. شعر عرفانی را کسی نمینویسد بلکه خالق است که بر زبان نویسنده جاری میکند، اما سایر اشعار با ذوق و بدیهه شاعر گفته میشود و با قید و چارچوب صنعت شعری؛ گاه در قالب ضرب المثل، حماسی یا فکاهی سروده میشود درحالی که در شعر عرفانی معشوق میگوید و عاشق مینویسد.»
سارا کنار ایستگاه مترو مشغول صحبت با تلفن است. وقتی از او درباره دنیای شعر و تأثیر آن در زندگیاش میپرسم دیوان حافظ را از کیف دستیاش بیرون میآورد و مقابلم میگیرد. میگوید زندگی بدون شعر معنا ندارد. برای همین امروز در خانه خیلی از مردم یک یا چند جلد کتاب شعر میبینی: «کتاب شعر بسیاری از شاعران کلاسیک مثل سعدی، مولانا و خیام را دارم و این دیوان حافظ هم همیشه همراه من است و تقریباً همه اشعارش را حفظ هستم. خیلی از اوقات از اشعار سعدی و مولانا و حافظ الگو میگیرم و به آن عمل میکنم. نکتههایی که در اشعار مولانا درباره این دنیا و آخرت هست مسیر درست زندگی را نشان میدهد. هر مصرع و بیت نکته مهمی برای زندگی دارد و به ما آگاهی میدهد. برای انجام کارهایی که تردید دارم، به دیوان حافظ تفأل میزنم و هرچه هم بگوید گوش میکنم. گاهی هم پیش میآید که پیام شعر را درک نمیکنم و خلاف چیزی که متوجه شدهام اتفاق میافتد.»
شعر برای اردشیر رستمی فلسفه حیات است. میگوید هر مصرع از شعر شاعران بزرگ دنیا درسی است برای زندگی. گاهی این ابیات را در قالب ضرب المثل بیان میکنیم. ضرب المثلهایی که معنی و مفهوم هرکدام به اندازه یک کتاب است. رستمی شاعر، کاریکاتوریست و بازیگری که او را با نقش «شهریار»ش میشناسیم، معتقد است شعر یک فلسفه و جهان بینی است: «شعر برای من دستاویزی است برای زیست بهتر. من در شعر اقتصاد، زیست، فرهنگ و هنرم را پیدا میکنم. «ایزومی شیکی بو» یکی از معروف ترین زنان شاعر عصر طلایی شعر ژاپن که بیش از هزار سال قبل در این کشور زندگی میکرده میگوید «اگر بچهها نبودند زندگی قابل تحمل نبود/ براحتی میتوان بیزار شد از این هستی ملال آور/ اما چگونه میتوان از آن دل کند وقتی کودکی بر آن راه میرود...»
این شعر تحول بزرگی در زندگی من ایجاد کرد. به من یاد داد تا زمانی که کودکی در جهان است انسان باید تلاش کند و امید داشته باشد حتی اگر با مشکلات زیادی مواجه شود. هر کودک امیدی است برای آینده و این فلسفهای است که از این بانوی شاعر ژاپنی آموختهام. شعر برای من فلسفه حیات است. صائب میگوید «تأمل راه ناهموار را هموار میسازد» یعنی اگر تأمل کنی میتوانی مشکلات را حل کنی یا مثلاً فردوسی درباره کسانی که ذات بدی دارند میفرماید «تو از تیرگی روشنایی مجوی» یعنی انتظار داشتن از بعضیها بیهوده است. همه اینها درس زندگی هستند. جایی که وحشی بافقی میگوید «توان با شوق، کوهی را زجا کند» یعنی با انرژی هر کاری را شروع کنی موفق میشوی. چقدر این اشعار و ابیات زیبا هستند و با به کارگیری آنها میتوانیم زندگی فردی و اجتماعی را متحول و راحت زندگی کنیم. مثلاً سعدی میفرماید «چو دشنام گویی دعا نشنوی» یعنی اگر به جهان انرژی منفی بدهی انرژی منفی میگیری یا در جای دیگری میگوید «ز آب خُرد، ماهی خُرد خیزد» درس این بیت در زندگی یعنی از کار کوچک نمیتوانی درآمد بزرگ داشته باشی. اندیشه کوچک نتیجه بزرگی نخواهد داشت یا این بیت که «قناعت توانگر کند مرد را».
درس بزرگ این بیت در زندگی اجتماعی ما یعنی اگر قناعت کنیم، عمر انسان، خاک و زمین او بیشتر میشود. اگر خودرو شخصی را بیدلیل سوار نشویم و با مصرف بنزین هوا را آلوده نکنیم زمین عمر بیشتری میکند و پرندهها هم بیشتر زندگی میکنند.»
زینب اسماعیلی مشغول خواندن عنوان کتابهای پشت ویترین است. میگوید بچههای نسل دهه 50 و 60 قرابت بیشتری با شعر و ادبیات دارند. او با اشاره به اینکه در نوجوانی و جوانی بخش زیادی از ادبیات فارسی را خوانده میگوید: «از شاهنامه تا حافظ، سعدی و عطار و خیلی از آثار مهم ادبیات کلاسیک ایران را مطالعه کردهام. اما به اقتضای شغل و رشته تحصیلی تقریباً از شعر و ادبیات دور شدم. هر جا شعری ببینم حتماً با علاقه مطالعه میکنم و گاهی اوقات برای دور شدن از فضاهای خسته کننده روزانه به شعر پناه میبرم. متأسفانه فضای مجازی در زندگی و کار ما پر رنگ است و زمان کمتری را برای علایق شخصی داریم.
در کنار اشعار کلاسیک شاعران قدیم برخی از اشعار جدید که به فضای زندگی امروز نزدیک است برایم محبوب هستند. مثلاً اشعار حسین منزوی که یکی از آنها بهنام پلنگ بسیارجذاب است. بیت آخر این شعر تأثیر زیادی روی من گذاشته «چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم/ تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود»
سایر اخبار این روزنامه
هفتمین جلسه ویژه تأمین و واردات واکسن
پیشروی لشکر سرخ در آسیا
اصول 12 گانه مقابله با فساد
انحصارزدایی از مجوز کسب وکار ساماندهی واردات خودرو
منتظر واکسن برند نباشید
35 سال حبس برای حسن رعیت
علی باقری جایگزین عباس عراقچی شد
دعوت اروپا و امریکا از ایران برای بازگشت به مذاکرات
اگر آن روزآن باران نمیبارید شاید هرگز تنبور به دست من نمیرسید...
ما در ساحت شعر زندگی میکنیم