روزنامه شرق
1400/06/25
آنگاه که رستم گفتوگو را بر رزم برتر میداند
آنگاه که رستم گفتوگو را بر رزم برتر میداند مهدى افشار . پژوهشگر پس از آنكه رستم در هماون به سپاه ایران پیوست و اشكبوس و كاموس كشانى و چنگش را از پاى درآورد، هومان، برادر پیران ویسه براى شناسایى او با دلجویى به نزد رستم آمد و نام او را جویا شد. رستم از ابراز هویت خویش امتناع جست و پیران ویسه را براى گفتوگو فراخواند. زمانى كه پیران به حضور رستم آمد و او را بسیار ستود، رستم در پاسخ ستایشهای پیران گفت خسرو او را به ایران دعوت کرده است تا در پاسخ مهرورزىهایش به او و مادرش، فرنگیس تا پایان عمر در ایران در آرامش و آسایش زندگى كند. پیران گفت در تورانزمین جایگاهى رفیع دارد و از امكانات خوبى برخوردار است و رستم نوید داد اگر به ایران آید، خسرو به او گنجى خواهد بخشید بس فراتر و پربارتر از آنچه افراسیاب به او داده است و افزود مىتواند همه خویشان و نزدیكانش را نیز با خود به ایران آورد. پیران از رستم مهلتی خواست تا دراینباره بیندیشد و با خویشان و نزدیكانش نیز به شور بنشیند. آنگاه چون باد به لشكرگاه خود بازگشت و همه نزدیكان و كسانى را كه از نژاد ویسه بودند، به نزد خود فراخواند و آنچه را رستم با او در میان گذاشته بود، بازگفت: «بدانید كه آن شیردل كسى جز رستم نیست، پهلوانى كه از تخمه و از نژاد نیرم است و زمانى كه خشم بورزد، هیچ پهلوانى را در برابر او یاراى ایستادن نیست. او از تركان، گناهكارانى را كه دستشان به خون سیاوش آغشته گشته، مىطلبد و با بىگناهان جز به مهر سخن نخواهد گفت و مىداند من در این میانه بىگناهم؛ اما رستم اگر بر آنانى كه خون سیاوش را ریختهاند، دست نیابد، این سرزمین را ویران خواهد كرد و به كام دلیران ایرانى خواهد شد و آنگاه نه پیر و جوان در این سرزمین بماند و نه گنج و سپاه و تخت و كلاه. دریغا كه افراسیاب هرگز به سخنان من توجه نكرد كه گفتم چنین آتشى را برنیفروزد كه خود در آن خواهد سوخت. اما چشم خرد افراسیاب دوخته بود و به خواهش من كمترین توجهى نكرد و به سخن خردمندان كمترین اعتنایى نداشت. اكنون خواهید دید كه نه شاه ماند و نه تاج و تخت و نه پیلان جنگى تورانزمین و همه غنیمت ایرانیان خواهد شد و آنگاه است که دل شاه ایران شاد گردد و زورق تورانیان در دریاى اندوه غرقه شود و ایرانیان ما را در زیر نعل ستوران خود بكوبند و آبهاى این سرزمین شور گردد و اندوهى از ریختهشدن خون هومان بر دلم بنشیند، زیرا دل رستم از همه كسانى كه خون سیاوش را ریختهاند، سخت پركین است. اكنون با غم و درد به نزد خاقان چین میروم که بگویم چه بر سپاه ما و یارانمان آمده است». پیران، شتابان به نزد خاقان رفت با چهرهاى پرخون و دیدهاى پر آب زرد. خویشان كاموس كه در شمار سپاهیان بودند به خونخواهی او در سراپردة خاقان گرد آمده، از كشتهشدن كاموس، نالان و گریان و تندزبان بودند. آنان افراسیاب را نفرین و آرزو مىكردند دیگر هرگز به خواب هم بزرگى و سرورى نبیند. چرا تخم كینه را كاشت و چرا خون جوان برومند ایرانى را بریخت تا اینگونه پهلوانان ما در میدان نبرد در زیر سم ستوران ایرانی درهم شكسته شوند. آنان با چشمانى گریان پیشنهاد مىكردند سپاه كشانى را به سپاه چین پیوند دهند و از بربر سپاه آورند تا انتقام خون كاموس را بگیرند و اگر این سپاه توان مقابله با ایرانیان را نداشته باشد، از بزگوش و سگسار و مازندران نیز سپاهیانى را فراخوانند و آنگاه سیستان را به آتش كشند و روز و شبشان را تیره و تار گردانند. رستم زابلى را به کیفر ریختن خون کاموس، به دار آویزند و داغى بر دل ایرانیان بنشانند. سپس پیكر او را بسوزانند و خاكستر آن را به باد بسپارند. اگر افراسیاب باز هم كینهجویى كند، دیگر نه شایسته آرامش است و نه بایسته خواب. بدینگونه خویشان كاموس هریك به زارى سخن میگفتند. چهره پیران با مشاهده زارىها و سوكمندىهاىشان تیره و تار گشت و در دل گفت: «اى درماندگان و اى زارىكنندگان، خود نمىدانید كه زمان شما نیز به سر آمده چون از دریا نهنگى برآمده به ستیزهجویى كه جوشنش چرم پلنگ است». پیران به خاقان گفت: «این رزم را كه مىپنداشتیم كوتاه خواهد بود و پیروزى براى ما آسان، اكنون به درازا كشیده و پیروزى ناممكن گردیده است كه بهراستى چگونه ممكن است از بیداد، داد برآید. آنگاه كه افراسیاب به بیداد، خون سیاوش را به رشکورزی گرسیوز كمخرد بریخت، نمىدانست دیر نباشد كه اژدهایى از ایران سر برآورد و آتش دَم او توران را سراسر بسوزاند. اژدهایى كه چون جنگ آورد، آسمان را به زمین و زمین را به آسمان كشاند و نه چنگ پلنگ و نه خرطوم پیل در برابرش تاب ایستادن دارد.او خود بهتنهایى چون در برابر یك سپاه بایستد، توان از آن سپاه بستاند و در زیر رانش هیونى دارد به نام رخش كه چون به جنبش آید، گویى كه بیستون به جنبش آمده است. دیگر نباید روزگار را آسان شمرد كه همه ما در آستانه گزند او هستیم. آتشى از چرخ كبود برآمده كه دل ما از تف و داغى آن آتش پردود گشته. اكنون زمان آن است كه خردمندان و دانایان به گرد یكدیگر آیند و چارهاى بیندیشند. دریغ كه راه خطا رفتیم و از آغاز با آنان به آشتى برنخاستیم. اكنون به همت اندیشه ردان و موبدان راهى باید جست تا از این تنگنا برهیم». خاقان از سخنان پیران سخت غمگین گشت و دست به نیایش برداشته، از جهانآفرین یارى خواست كه چاره راه كدام است كه چنین سپاه جنگجویى بر ما تاخته. شنگل، پادشاه هند گفت: «چرا سخن را به درازا مىكشانید؟ ما خود از جاىجاى جهان به یارى افراسیاب آمدهایم و از مهرورزىهای او هدایا و گنجینههاى بسیار دریافت كردهایم، چرا در برابر یك سگزى كه به جنگ ما آمده، اینگونه روزگار را بر خویشتن تنگ كردهاید؟ ننگ است كه از یك مرد با بیم و هراس سخن بگویید. اگر كاموس زمانش به سر رسیده بود، نباید آن را از دلاورى و تیزچنگى آن سگزى بدانیم. سپیدهدمان گرزها را بركشیم و در این دشت، یكسر بر ایرانیان بتازیم و هوا را چون ابر بهاران گردانیده، بر ایشان تیر ببارانیم و از گرد سم ستورانمان و از زخم تیر پهلوانانمان هیچ ایرانى به جای نگذاریم که سر از پاى بازشناسد. همه نگاه شما آنگاه كه مىخروشم و مىجوشم، بر من باشد كه سپاهیانمان صدها هزارند و در میان آنان دلیران و رادمردان بسیارند. چرا باید از یك تن اینگونه زار و پیچان شویم؟ چنین گمان كنید كه او ژندهپیل مست است و در آوردگاه چون شیران، دشمنان را به چنگال خویش مىگیرد؛ خواهید دید كه چگونه با این پیل بازى كنم كه دیگر پاى به میدان رزم نگذارد». پیران چون این سخنان از شنگل بشنید، دل كهنسالش جوان گشت و به او گفت: «آرزو مىكنم جوان بمانى و در این پیكار پیروزى از آن تو باشد». همه نامداران و شخص خاقان چین، شاه هند را آفرین گفتند و چون پیران به لشكرگاه توران بازگشت، همه پهلوانان سرزمینش چون هومان و نستهین و بارمان، پیرامون او را بگرفتند و نتیجه گفتوگوى او با خاقان چین را جویا شدند كه آیا خاقان بر آن است كه به آشتى روى آورد یا اندیشه جنگ در سر دارد. پیران آنچه را شنگل، پادشاه هند گفته بود، به هومان بازگفت و یادآور شد كه سپاه چین و هند نیز با او همآوا شدهاند. هومان از سخنان شنگل سخت برآشفت و او را شوربخت خواند هرچند كه مىدانست از قضاى آسمان كس را گذر نیست. هومان نزد كلباد رفته، به او گفت: «گویا شنگل را در سر خرد نیست، اگر خرد مىداشت، به سود و زیان این نبرد مىاندیشید. خواهى دید از این لشكر بیكران كه ما را همراهى مىكنند، دو بهره بر خاك خواهند افتاد و جوشن آنان، كفنشان خواهد شد». كلباد گفت: «اى پهلوان، اینگونه فال بد مزن و دل خویش را غمگین مگردان، شاید رویدادها بهگونهاى دیگر رقم بخورد. برای آنچه روى نداده، غمین مباش». از دیگر سوى رستم، پهلوانان سپاه ایران چون توس و گودرز و رهام و گیو و فریبرز و گستهم و خراد را فراخواند و با آنان به گفتوگو بنشست و بیژن و گرگین نیز به آنان پیوستند. تهمتن به آنان گفت: «بدانید، آنگاه كه بخت بر كسى روى آورد، جهانگیر و پیروز در جنگ شود و این پیروزى را نه از نیروى خود كه از یزدان بداند. شایسته است راه ایزدى و بخردى را در پیش گیریم كه گیتى همواره یكسان نخواهد بود و از كژى و ناراستى دورى جوییم. پیران خود غمین و دلشكسته به نزد من آمد و از اندوه مرگ سیاوش گفت و نیز از فرنگیس و كیخسرو بسیار یاد كرد. با آنكه در خواب دیدم، پیران به كین سیاوش كشته خواهد شد و پیش از او، برادرش، هومان و فرزندش در خاك و خون خواهند غلتید اما نمىخواهم خون پیران به دست من ریخته شود، چراكه مىدانم در دل او جز راستى، اندیشه دیگرى نیست و اگر خود به نزد من بازگردد و گناهكاران را به ما بسپارد، هر آنچه گذشته، فراموش خواهد شد كه از این پس مرا اندیشه پیكار نیست و جز راستى در جهان راهى دیگر نمىجویم و سپاه تورانى و چینى و هندى، باید نزد ما تاج و گنج فرستند تا از آنان دیگر آزردگى و رنجشى نباشد كه گیتى به هستى نگاهى جز جنگ و خونریزى دارد». ابا آنک اندر دلم شد درست/ که پیران به کین کشته آید نخست/ برادرش و فرزند در پیش اوی/ بسی باگهر نامور خویش اوی/ ابر دست کیخسرو افراسیاب/ شود کشته این دیدهام من به خواب/ گنهکار یک تن نماند به جای/ مگر کشته افگنده در زیر پای/ ولیکن نخواهم که بر دست من/ شود کشته این پیر با انجمن/ ز جنگ آشتی بیگمان بهترست / نگه کن که گاوت به چرم اندرست.
سایر اخبار این روزنامه
رویارویی مجلس با آژانس انرژی اتمی
پایان عصر عراقچی
مخالف برجام، جانشین عراقچی
ابلاغ اصول ۱۲گانه مقابله با فساد اداری
اعتبار برگ سبز خودرو در بلاتکلیفی
تکذیب ادعای پیشخرید واکسن از شرکتهای داخلی
واکنش وزارت کشور به فیش جنجالی حقوقی استاندار جدید سیستانوبلوچستان
مراجع در برابر معترضان
قول آموزشوپرورش برای پیگیری گزارش «شرق» درباره حقوق سلبشده مادران
جمع رفقا در زندان
همچنان برنده عربستان است!
تدبیر اجرا
پیشنهادهای کارشناسان مستقل برای حل مسائل خوزستان
آنگاه که رستم گفتوگو را بر رزم برتر میداند
بازگشت به عقب در افغانستان