روزنامه ایران
1400/06/27
شعر تکهای از روح و جان آدمی است
مریم شهبازیخبرنگار
بارها شنیدهایم و باز هم میشنویم که دوره شعر و شاعری گذشته! حتی برخی با جدیت بیشتر از این میگویند که شعر برای آنموقعهایی بود که نه سینمایی بوده و نه خبری از تکنولوژیهای ارتباطی امروز. با وجود همه این گفتههایی که نه مجالی برای درج همه آنهاست و نه حوصلهای، شعر بخش گرانبهایی از فرهنگمان است و حالا که بیست و هفتم شهریورماه، روز گرامیداشت شعر و ادب فارسی فرارسیده، به همین مناسبت گفتههای برخی اهالی فرهنگ را درباره چرایی ضرورت توجه دوباره به شعر دیروز و امروزمان جویا شدهایم که میخوانید.
حجلهگاه عروسان خیال...
محمد صالحعلا
شاعر و نویسنده
شعر با آدمی بهدنیا میآید و کمکم تکهای از جان او میشود، نمیدانم چرا برخی از نظریهداران عقیده دارند دوران شعر بهسر آمده، مثل این است که بگوییم آدمی برای ادامه زندگی دیگر به آب یا به هوا نیازی ندارد، شعر ابزار احساس ماست، شعر از مهمترین لوازم زندگی آدمی است و ما چه خوشبختیم که از ساکنان زبان فارسی هستیم، زیرا اگر که ما در قله شعر جهانیم به خاطر ارزشهای زیباشناختی -مفهومی زبان فارسی است، به همین دلیل مولوی و خیام از ایران مشهورترند. بخاطر واژههای آهنگین و دلبرانه این زبان است، حتماً دیگر سرزمینها هم فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی داشتهاند، اما شعرشان به قله ادبیات جهان نرسیده است، چنانکه یونانیها ساکنان زبان لاتینی، با فیلسوفها و درامنویسان تاریخیشان به قله فلسفه و درام رسیدند، من در شعر شاعران دیگر زبانها کنجکاویها کردهام، شعرهاشان مماس با ارزشهای زیباشناختی شعر فارسی نیست، این ویژگی زبان فارسی است که به ما شاعران کممانندی هدیه کرده، چنانکه ما در زبان فارسی شاعران بلندآوازه بسیار داریم که ایرانی نیستند و هرگز ایران را ندیدهاند، اما شعرهایی ماندگار سرودهاند، زیرا آنها هم از ساکنان زبان فارسی بودهاند، دو دیگر اینکه همه انسانها بالقوه شاعرند و شعر به جان همه نشتی دارد، اما برخی فروغ، شاملو، یا اخوان میشوند، خود شما هم شاعرید زیرا هنگامیکه شعری را میخوانید، دچار همان رؤیاها و تخیلی میشوید که شاعر هنگام سرودن شعرش دچار بوده، منتها فرق شاعری که آن شعر را سروده با من که شعر او را میخوانم، (به قول یکی از نظریهدارها) تفاوت «کریستف کلمب» است، با مسافری که امروز سوار هواپیما میشود و به آسانی به امریکا میرسد، پس همه بالقوه شاعریم که در تنگنا و رنجها بالفعل میشویم، شعر در جانمان قلقل میزند، شکر میان کلامم، مایلم الان خاطرهای را برایتان تعریف کنم، در آن سالهای دور شده در دورانی که دانشجو بودم به علت سوءتفاهمی چند روزی زندانی شدم که متأسفانه خیلی زود آزادم کردند، اما در همان چند روز ملتفت شدم که تقریباً همه همبندانم شعر میگویند، همه، حتی نگهبانها، آنها شعرهاشان را برای من میخواندند، به کیفیت شعرها کاری ندارم، مقصودم این است که همه شاعر بودند و دایماً شعرهای خودشان را برای من میخواندند، شاید من تنها شنونده سرودههایشان بودم، بلد بودم با دقت و همدردی شعر همبندانم را بشنوم، آنها هم چنان مرا دوست داشتند که وقتی شنیدند آزاد میشوم، اغلب با بغض میگفتند ما چهکار کنیم که تو را آزاد نکنند، آخر حیف نیست که تو آزاد شوی، آنها از آزادی من غمگین بودند چون کمتر کسی حاضر بود شعرشان را بشنود، پیداست شاعرها شعر میسرایند برای آنکه شعرشان را برای دیگرها بخوانند، نخوانند شعر در گلویشان قلمبه شده و ناخوش میشوند، بههمین خاطر خیام یک راز بزرگ است که در طول زندگی هرگز شعرش را برای کسی نخواند و هیچکس نمیدانست خیام شاعر است، تازه صد سال پس از عزیمتش به عالم ناز، نظامی عروضی فاش ساخت که خیام شاعر هم بوده است. در آخر بگویم که به نظر من ویروسها تأثیری بر شعر ما ندارند، زیرا در زمان فردوسی و حافظ و بقیه هم ویروسها بودهاند ولی هرگز نتوانستهاند آسیبی به شعر ما برسانند.
شعر خوب زمانه سرش نمیشود
حسامالدین سراج
خواننده و نوازنده
شعر در تلفیق با هنری همچون موسیقی برد دوسویهای را رقم میزند؛ هم برای اهالی موسیقی و هم برای کمک به برقرار ماندن شعر در زندگیمان. هرچند که امیدوارم از گفتهام اینگونه برداشت نشود که شعر در زندگی امروز مردممان نیست، ادبیات حالا هم در زندگیمان حضور دارد منتها بخشی از آن در زمره ادبیات جدیمان محسوب نمیشود، بویژه آن قسمتی که در فضای مجازی و در خلال شبکههای اجتماعی منتشر میشود. اشعاری از بزرگانی همچون حافظ، فردوسی، سهراب سپهری و قیصر امینپور را ببینید، همه اینها مواجههای عالمانه با شعر دارند. محال است به کلمه یا مضمونی در سرودههای آنان برخورد کنید که گویای استفاده نابجا باشد. اهالی موسیقی با بهرهمندی از شعر دیروز و امروزمان میتوانند مردم را بیش از پیش به شعر خوب متمایل کنند. البته چگونگی بهرهمندی آنان از ادبیات هم مهم است، بیقاعده و بدون شناخت نمیتوان سراغ شعر رفت. خود من علاقه بسیاری به شعر کهن دارم بویژه که برخلاف عنوان ظاهریاش خاص دوران گذشته یا زمان خاصی نیست، آنچنان که حتی اگر امروز هم شعر سعدی و مولانا را بخوانیم باز هم نو هستند. گاهی آنقدر منطبق بر شرایط فعلیمان هستند که آدم دچار تردید میشود. انگار نهانگار که متعلق به دورهای دیگر بودهاند و... شعر بزرگان ادبیات کلاسیکمان همانقدر به کار امروزمان میآید که شعر استادانی همچون ابتهاج و شفیعی کدکنی. شعر خوب زمان سرش نمیشود، در هر دوره و زمانهای و در هر اوضاع و احوالی میتوان سراغش رفت. در مواجهه با ادبیات بهتر است با وسواس خاصی به آن نگاه کنیم. حتی در جایگاه یک علاقهمند عادی هم هر چیزی را بهعنوان شعر قبول نکنیم، بدانیم که اثر خوب نیازمند برخورداری از یک سری شاخصهای ادبی است. از همین بابت هم تأکید دارم اهالی موسیقی قبل از آنکه سراغ شعر فارسی بروند بهتر است دست به مطالعه بزنند، ابتدا آن را بشناسند تا درنهایت دست به انجام کاری اصولی در تلفیق این دو هنر ارزشمند بزنند. خوشبختانه موسیقی سنتی ایرانی از دیرباز پیوند نزدیکی با شعر داشته و تا جایی که خود من با این عزیزان در تعامل هستم میدانم که شناخت خوبی از شعر دارند. اما در شاخههای دیگر شاید شرایط قدری متفاوت باشد.
از تلاش برای جلب توجه جوانان به شعرغفلت نکنیم
بهروز غریبپور
نویسنده و کارگردان تئاتر
روزگار امروزمان با بیتوجهی اهالی هنر به شعر همراه شده، البته نمیگویم همه. اما حضور کمرنگی از شعر فارسی در سینما و تئاترمان دیده میشود. باز شرایط موسیقی بهمراتب بهتر است، حداقل در موسیقی ایرانی با هنرمندان خوبی مواجه هستیم که شعر دیروز و حتی امروزمان را میشناسند. بابت همین خلأ است که بخشی از کارهایی که در تئاتر کارگردانی کردهام بر ادبیات کهنمان استوار شدهاند، کارهایی ازجمله اپرای عروسکی مولوی یا حافظ. من به نوبه خودم برای کاهش فاصله بسیار نسل جوان امروزی با شعر گذشتهمان تلاش کردهام. از نگاه من اپرای عروسکی همافزایی تئاتر عروسکی، شعر ایرانی بر اساس ردیف آوازی، موسیقی و مهمتر از همه اندیشههای بزرگان فرهنگ و ادبمان است. این تلفیق هم سبب جذب تماشاگران میشود و هم کنجکاوی آنان برای پیگیری بیشتر را سبب میشود. شواهد نشان میدهد در میان نسل امروز گرایش عمیقی به ادبیات و هنر به وجود آمده، اما خب مگر من نوعی توان و امکانات سالی چند اجرا را دارم؟ شعر باید در همراهی مشترک اهالی سینما، موسیقی و تئاتر و حتی نویسندگان ادبیات داستانی بیش از پیش به زندگیمان راه پیدا کند. این فقط از جهت مخاطب و حفظ شعرمان نیست، این کار حتی به اعتلای دیگر بخشهای فرهنگ هم کمک میکند، نگاهی به ترانههای امروزمان کنید! اغلب بیمایه هستند. در صورتی که اگر این خوانندگان و آهنگسازان جوان تنها به غزلیات حافظ رو کنند با دنیایی عجیب روبهرو خواهند شد. اما هنوز آنطور که باید اهالی فرهنگ توجهی به این داشتهها ندارند، یک دلیل آن در کمتوجهی آموزش و پرورش است. نظام آموزشی اگر دست بهکار شود شاهد اتفاقات خوبی در آینده خواهیم بود. حتی میتوان به سراغ تجربه کشورهای همسایه رفت، حدود چهار سال قبل به دستور رئیسجمهوری روسیه قرار شد یکصد عنوان رمان روسی شاخص در دوره دبیرستان خوانده شود. شاید این اقدام در ابتدا کاری اجباری به نظر برسد، اما بهانهای میشود برای آشنایی نوجوانان و جوانان با داشتههای ادبی سرزمین خودشان که خواهناخواه تأثیر آن در آینده مشهود است. برای جلبتوجه نسل جوان به داشتههای فرهنگیمان کارهای بسیاری میتوان انجام داد که برای آنان هم سروشکلی جذابتر پیدا کند. بگذارید به خاطرهای اشارهکنم، سالها قبل زبانشناسی چینی برای سخنرانی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دعوت شده بود، او سخنانش را با غزلی از حافظ شروع کرد. آنقدر با آن تهلهجه چینیاش شعر حافظ را دلنشین خواند که در آخر از او پرسیدیم فارسی را چطور یاد گرفتهاید؟ گفت بهزور!
شعر روحمان را به مهربانی گره میزند
اسماعیل آذر
شاعر و مجری
سخن را با گفتهای از «شارل بودلر»، نویسنده و شاعر فرانسوی آغاز میکنم که «3 روز بدون نان میشود زندگی کرد اما بدون شعر هرگز!» شعر لطیفهای است که جانمان را با معنویت، عاطفه و احساس درهم میآمیزد. و چه چیزی بهتر از اینکه یک انسان روحش به مهربانی گره بخورد؟ من و شما اگر عاطفهمند و با احساس شویم دیگر خشونت جایی در ما ندارد. مگر میشود شعر در جان کسی جاری شود و او سمت نامهربانی برود! شاید خیلی کم و شاید هم اصلاً نشنیده باشید که شاعر یا دبیر ادبیاتی به راهی رفته که سرانجامی نادرست دارد. چراییاش در ذات شعر پارسی است که به طرز شگفتانگیزی با عشق و حکمت درآمیخته و با معنویت مأنوس شده. وقتی با شعر خو بگیریم، آنهم شعر پارسی، هرگز بهسوی نبایدهایی که چهره جامعه را پلشت میکنند
نخواهیم رفت. همنشینی با شعر مفاهیمی انسانی را در جانمان قدرت میبخشد. وقتی اینها اینگونه ملکه ذهنمان شوند خواه ناخواه به آنها عمل میکنیم.آنجا که سعدی میگوید «شبی دود خلق آتشی برفروخت/ شنیدم که بغداد نیمی بسوخت/ یکی شکر گفت اندران خاک و دود/ که دکان ما را گزندی نبود» گفت خداروشکر اگر همه جا آتش گرفته دکان من سالم است.
«جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس/ تو را خود غم خویشتن بود و بس؟/ پسندی که شهری بسوزد به نار/اگر چه سرایت بود بر کنار؟» کسی به او گفت چطور دلت میآید بگویی همه شهر سوخت اما خدا را شکر دکان من سالم مانده! ببینید سعدی چطور با اشعارش خواننده را به مردم گره میزند. «یکی بربطی در بغل داشت مست/ به شب در سر پارسایی شکست/ چو روز آمد آن نیک مرد سلیم/ بر سنگدل برد یک مشت سیم/ که دوشینه معذور بودی و مست/ تو را و مرا بربط و سر شکست» مرد پارسا به کسی که سرش را شکسته میگوید بیا این پول را بگیر، سازت که شکسته را تعمیر کن تا بتوانی زندگیات را باز تعمیر کنی. شعر اینگونه و با ظرافت بسیار اخلاق آزاد منشانه را به روح خواننده میدمد. این ویژگی شگفتانگیز بیش از همه در شعر پارسی است. این بیتهایی که نقل کردیم تنها یک اشارهاند از دریای شگفتانگیز شعر پارسی، درباره اینکه با شعر میتوان جامعهای بهتر داشت. هرچند آنچه اغلب درباره شعر میگوییم، درباره خودمان است. ما والدین، ما بزرگسالان، اما درباره چرایی مهم بودنش برای فرزندانمان کمتر حرف میزنیم، درباره اینکه جامعه همراه با شعر چطور مردمانی خواهد داشت! شعر تنها به شکلدهی جامعهای عاری از بدی نمیانجامد بلکه میتواند به طی بهتر مسیر زندگی جوانان آینده هم کمک کند.
سایر اخبار این روزنامه
دولت برای بازسازی فرهنگ و هنر به همه گرایشها نیاز دارد
وطن من زبان فارسی است
ایران عضو جدید شانگهای شد
چند جانبه گرایی اقتصادی و تقویت سیاست همسایگی؛ جهت گیری دیپلماسی ایران
واکسیناسیون افراد بالای ۱۸ سال این هفته آغاز میشود
تأکید بر توزیع مایحتاج مورد نیاز مردم با قیمت مناسب
آموزش مجازی 13 میلیون دانشآموز با نسخه جدید «شاد»
قرار بازداشت را تا آنجا که مقدور است صادر نکنید
دورنمای بورس 1400
شعر تکهای از روح و جان آدمی است
مهد فرهنگ، هنر و ادب