روزنامه آفتاب یزد
1400/06/29
سانسور با فیلمها و سریالها چه میکند؟
آفتاب یزد – یوسف خاکیان: دو شب پیش یک اتفاق خوب برای زندگی رسانهای من رخ داد، اتفاقی که آن را بسیار دوست داشتم، خیلی هم ساده بود البته، زیاد پیچیده نبود. آن اتفاق این بود که بعد از مدتها توانستم یک مستند خیلی خوب و خوش ساخت ببینم، مستندی تحت عنوان «حمید هما» به کارگردانی محمدعلی سجادی و با حضور زنده یاد هما روستا و حمید لبخنده. مستندیخوش ساخت و تامل برانگیز که به زندگی هنری حمید سمندریان استاد
بزرگ تئاتر ایران میپرداخت. البته در این گزارش بنا ندارم به تحلیل درباره این مستند بپردازم که خودش یک مقال بلند را میطلبد. بلکه آنچه پس از تماشای این مستند ذهنم را به خود مشغول کرده، ماجرای سانسوری ست که در بخشهایی از این مستند قابل لمس بود. سانسوری که این روزها خیلی در موردش میشنویم، میبینیم و میخوانیم. اگر بخواهیم منصفانه و بیهیچ جانبداری خاصی درباره موضوع سانسور سخن بگوییم اولین چیزی که به ذهنمان میرسد آن است که سانسور محصول اندیشه فردی ست که بر روی محصول اندیشه فرد دیگری مینشیند. به این مفهوم که یک گروه فیلمسازی مانند محمد علی سجادی و تیم همراهش چند ماه زحمت میکشند، میروند، میآیند، دوربین حمل میکنند، بازی میکنند، بازی میگیرند، تصویربرداری میکنند، صدابرداری میکنند، کات میدهند، مونتاژ میکنند و یک فیلم را تولید کرده و آن را آماده نمایش مینمایند. بعد وقتی فیلم میخواهد به اکران عمومی درآید یک عده دیگر اول میآیند آن فیلم را میبینند تا بفهمند که فیلم قابلیت تماشا کردن دارد یا نه؟ ارزشمند است یا نه؟ بعد تصمیم میگیرند که برخی از جاهایش مشکل دارد و نباید مردم آن را به تماشا بنشینند بعد بر اساس این تصمیم فیلم را مورد سانسور قرار میدهند و سپس اجازه انتشار آن را به سازنده میدهند. اینجاست که یک پرسش مطرح میشود، به نظر شما اولین اتفاقی که با سانسور یک فیلم یا سریال میافتد چیست؟ مثلا همین مستند «حمید هما» را در نظر بگیرید. چه میشود؟ بیهیچ شک و تردیدی اولین مسئلهای که به ذهن میرسد این است که اساسا نباید فیلم مستند را سانسور کرد، چرا که نامش رویش است، مستند فیلمی ست که بر اساس استنادات ساخته شده و کاملا واقعی ست، یعنی مدرک دارد، سند دارد و این یعنی تو نمیتوانی آن را سانسور کنی، چرا که برفرض که فیلم را سانسور کردی، مستنداتش را چه میکنی، آنها که واقعیاند و وجود دارند. در فیلم مستند دوربین وقایع و اتفاقات واقعی را به تصویر میکشد، یا از زبان افرادی که آن اتفاقات را دیده و تجربه کرده اند، واقعیت را برای مردم شرح میدهد. بنابراین اصل و اساس بر این است که نباید و نمیتوان فیلم مستند را سانسور کرد. اما اینکه چرا مسئله سانسور درباره فیلمهای مستند (مثلا همین حمیدِ هما) رخ داده را باید کسانی که این اقدام را انجام داده اند، پاسخ بدهند، بالاخره وقتی کسی مسئولیتی را بر عهده میگیرد باید به انجام کارهایی که آن مسئولیت بر دوشش میگذارد آگاهی کامل داشته باشد و بداند که اگر هم قرار است یک اثر هنری مورد سانسور قرار بگیرد، این سانسور نباید شامل فیلمهای مستندی باشد که تمام بخش هایشان واقعیاند و یا در گذشته اتفاق افتادهاند و یا در زمان اکنون در حال وقوعند.
اما از بحث فیلمهای مستند که عبور کنیم به فیلمها و سریالهایی میرسیم که توسط کارگردانان مختلف در طول ایام سال ساخته میشوند. سریالها و فیلمهایی که سازنده آنها برای تک تک سکانسها و پلانها و دیالوگها و اکت هایش فکر کرده، سبک و سنگین کرده، تجزیه و تحلیل کرده و بعد آنها را روی کاغذ آورده و سپس مقابل دوربین برده است. این یعنی تمام بخشهای فیلم یا سریال به هم مرتبط هستند، اکت و دیالوگی که یک بازیگر در صحنهای از فیلم انجام داده و بیان میکند، با اکت و دیالوگی که بازیگر پارتنرش یا هر اکتور دیگری انجام داده و بیان میکند ارتباط تنگاتنگی دارند. تمام این مسائل را کارگردان میداند و به آنها دقت فراوانی میکند، به این دلیل که او میداند مخاطبی که قرار است اثر هنری او را به تماشا بنشیند بسیار باهوش است و به قول معروف مو را از ماست بیرون میکشد، مفهوم این جمله آن است که اگر در گوشهای از صحنهای از یک فیلم یا سریال در یک لوکیشن وسیلهای قرار میدهد بر روی ان فکر میکند و میداند که مخاطبانی هستند که به آن وسیله که به چشم خیلیها نمیآید دقت میکنند، بنابراین اگر در صحنههای بعدی آن وسیله دستکاری و یا جابجا شود، مخاطب باهوش را با علامت سوال مواجه خواهد کرد که «چه شد که اینگونه شد؟» این مسئله را به همه بخشهای یک فیلم یا سریال تعمیم بدهید. مسلما وقتی فیلم یا سریال به مرحله نهایی میرسد یعنی تمام این موضوعات درونش لحاظ شده است و به قول معروف
مو لای درز هیچکدام از بخش هایش نمیرود. حال این فیلم یا سریال قرار است در اختیار ممیز و سانسورچی قرار بگیرد تا آن را ببیند و بعد با تیغ تیز سانسوری که اولا از عقیده و دوم از سلیقهاش بر میآید آن را مورد ممیزی قرار دهد. مسلما آقای سانسورچی زحمتی برای فیلم نکشیده، از سوی دیگر از تفکری که در پشت هر صحنه در ذهن کارگردان قرار داشته هم کاملا بیاطلاع است و تازه اگر اطلاع هم داشته باشد اصلا برایش مهم نخواهد بود که فیلمساز برای چه این دیالوگ را در این بخش قرار داده، برای آقای سانسورچی فقط یک مسئله مهم است، اینکه یک یا چند بخش از فیلم یا سریال مورد قبول او نیست و یا باید تغییر کند یا کلا برداشته شود و از آنجا که در اکثر موارد هیچ قانون مدون و نوشته شدهای برای خطوط قرمز وجود ندارد میتوان بیان کرد که این مورد قبول نبودنها میتوانند کاملا سلیقهای باشند. حال فیلم یا سریال مورد ممیزی قرار گرفته و اجازه انتشار پیدا کرده است، اما وقتی آقای کارگردان فیلم سانسور شده را مشاهده میکند در مییابد که با نسخهای که او برای بازبینی به وزارت ارشاد یا سازمان صداوسیما تحویل داده بود بسیار فرق دارد و اصلا آن اثری نیست که او ساخته بود. او میداند که مخاطبش با هوش است و به اصلاح مو را از ماست بیرون میکشد، این یعنی اگر فیلم یا سریال به اکران عمومی یا نمایش در تلویزیون برسد مخاطب در همان ثانیه اول متوجه ایرادات فیلم خواهد شد. دقت کنید پیشتر گفتیم که آقای کارگردان فیلم یا سریالش را طوری ساخته که مو لای درز هیچکدام از بخش هایش نرود، اما همان فیلم وقتی مورد سانسور و ممیزی قرار گرفته مانند آبکشی شده که هرچقدر داخلش آب بریزی از سوراخ هایش بیرون میرود، به نظر شما محصول چنین اتفاقی چه خواهد بود؟ راه دوری نمیرویم، همین سریال «زخم کاری» را در نظر بگیرید، حتما شما هم در جریان فریادهایی که محمدحسین مهدویان درباره سانسورهایی که در قسمتهایی از سریالش اعمال شده بود، قرار دارید. این سانسورها آنقدر زیاد بودند که آقای کارگردان حتی عنوان کرد که اگر جریان سانسورها ادامه داشته باشد، او سریالش را نیمه کاره رها خواهد کرد. به عقیده شما دلیل اینکه مهدویان و یا هر فیلمساز دیگری اصرار بر این دارد که آنچه که خودش ساخته به مخاطب ارائه شود چیست؟ پاسخ ساده است، چون فیلمساز میداند که در فیلمش چه کارهایی انجام داده، چه هدفی از انجام آن کارها داشته و میخواسته چه پیامی را با انجام آن کارها به مخاطب ارائه کند. یک مثال میزنیم. فیلمنامههایی را که از روی آثار بزرگ ادبی ساخته میشوند را در نظر بگیرید، برخی از کارگردانان میگویند: به متن اثر ادبی کاملا وفادار بودهایم و تغییری در آن ایجاد نکرده ایم، کارگردان واقعا هم راست میگوید: نعل به نعل رمانی را که توسط یک نویسنده مشهور به نگارش درآمده را مقابل دوربین میبرد، اما وقتی فیلم ساخته شد و مورد ممیزی قرار گرفت آیا باز هم آقای کارگردان میتواند بگوید محصول تصویریاش به متن ادبی آن نویسنده بزرگ وفادار بوده؟ مسلما نه! فرضا وقتی کارگردانی مانند ناصر تقوایی نعل به نعل رمان دایی جان ناپلئون را مقابل دوربین میبرد بعد این سریال مورد سانسور قرار میگیرد، دیگر نمیتوان بیان کرد که سریال (نه ناصر تقوایی) به متن ایرج پزشکزاد وفادار بوده، چرا؟ به این دلیل که در هنگام سانسور یا دیالوگها تغییر کردهاند و یا کلا حذف شده اند. این یکی از بلاهایی ست که سانسور بر سر یک محصول تصویری میآورد، اما همهاش به اینجا ختم نمیشود. فیلم در اختیار بیننده قرار میگیرد و او آن را میبیند و از آنجایی که باهوش است خیلی زود متوجه ایراداتی که در فیلم یا سریال مشاهده میکند، میشود. وقتی این اتفاق دوباره و سه باره و چندباره هم در مورد اثر تصویری یک کارگردان و هم درباره آثار تصویری کارگردانان دیگر میافتد، مخاطب دچار نوعی بیاعتمادی میشود که نتیجهاش دور شدن از مدیومی خواهد شد که آن آثار تصویری توسط آنها پیشکش او میشود. نمود عینی چنین اتفاقی را میتوان به بیاعتماد شدن مخاطب میلیونی نسبت به مدیوم تلویزیون مشاهده کرد که سالهاست ادامه دارد و این ادامه داشتن موجب ریزش این مخاطب ارزشمند شده، رویدادی که متاسفانه اصلا برای مسئولان صداوسیما مهم نیست. بارها هم بیان کردهایم که این ریزش به سمت تماشای ماهواره گرایش دارد اما باز هم کسی توجهی نکرده است. حال همین اتفاق در حال
رخ دادن برای شبکه نمایش خانگی ست، پتانسیلی که قدرت فراوانی برای جذب مخاطب و پیشرفت فیلمسازان دارد اما متاسفانه هم از سوی فعالانش و هم از سوی متولیان مسئله سانسور و ممیزی درست مورد بهرهبرداری قرار نمیگیرد و عنقریب است که مخاطبی که پس از ناامید شدن از مدیوم تلویزیون به سمت شبکه نمایش خانگی گرایش پیدا کرده بود از این مدیوم نیز دل ببرد و تنها راه پیش رویش ماهوارهای باشد که اساسا نمیتوان از داخل کشور
برنامه هایش را سانسور کرد.
سایر اخبار این روزنامه
سانسور با فیلمها و سریالها چه میکند؟
انتقام شیرین از چشم بادامیها
انتظار رهبر معظم انقلاب از جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح
تاریخسازی راضیه جانباز
دانشآموزان مهاجر!
سخنی با وزیر محترم دارایی
تراژدی «زخم کاری»
سرنوشت نامشخص آزادسازی واردات خودرو
چین؛ پاکستان، افغانستان و ایران را یکجا میخواهد
من بدون خواهرم به مکتب نمیروم
حالا چه کسی لال است؟
سرمایهگذاری خارجی در ایران طی چند سال اخیر؛ تقریبا صفر!
«بایدن طالبانی» روی بیلبوردهای آمریکا
سخنی با وزیر محترم دارایی
یک توصیه به آموزش و پرورش