فلسفه با حقيقت سر و كار دارد

حسين مصباحيان
پژوهشگري مي‌نويسد وقتي كتاب‌هاي معرفي شده در آمازون در ربط با مسائل دانشگاهي را جست‌وجو مي‌كنيم، با بيش از سيصد كتاب با عنوان بحران 
بر مي‌خوريم كه جنبه‌هاي مختلف بحران در دانشگاه و نهادهاي آموزشي را مورد بررسي قرار داده‌اند. خود اين داده به ظاهر كم‌اهميت نشان مي‌دهد كه دانشگاه، معرفت و بحران در هم آميخته شده‌اند. مورخان به يادمان مي‌آورند كه انديشيدن به بحران دانشگاه و خطراتي كه استقلال دانشگاه را مورد تهديد قرار داده‌اند، امر جديدي نيست و تقريبا در همه دوره‌هاي اصلي تاريخ نهاد دانشگاه جريان داشته است. يكي از فيلسوفاني كه درگير اين ماجرا شده است، اييمانوئل كانت است. او در پاييز ۱۷۹۸، هنگامي كه ۷۴ ساله بود كتاب نزاع دانشكده‌ها را منتشر كرد و درصدد برآمد تا استقلال دانشگاه، به ويژه دانشكده فلسفه را با محوريت سيادت عقل، صورت‌بندي فلسفي كند. او مي‌خواست ايده دانشگاه را در زمين عقل محض مستقر سازد و دانشكده‌اي كه عقل را نمايندگي مي‌كرد در مرتبه‌اي بالاتر از ساير دانشكده‌ها قرار دهد. كانت استدلال مي‌كرد كه نزاع بين دانشكده‌ها هرگز نمي‌تواند پايان پذيرد و دانشكده فلسفه همواره بايد مهياي اين باشد كه نزاع را همواره پايان‌ناپذير و زنده نگه دارد. دريدا در خوانش خود از ايده كانتي دانشگاه، يادآور مي‌شود كه دانشكده فلسفه همواره بايد هوشيار و مراقب باقي بماند، چراكه «حقيقت تحت حمايت اين دانشكده، همواره در خطر و مورد تهديد است.» اهميت كتاب نزاع دانشكده‌ها در تاريخ ايده دانشگاه، اين پرسش را پيش رو مي‌گذارد كه امروزه پس از گذشت بيش از دو قرن از انتشار آن، چه درس‌هايي مي‌توانيم از آن بياموزيم؟ آنچه در پي مي‌آيد پاسخ به اين پرسش در قالب چند نكته مشخص است.
نكته اول: اولين درسي كه از كتاب نزاع دانشكده‌ها مي‌توان آموخت، ضرورت ورود مستقيم (صدالبته با رويكردي فلسفي) به مسائل آني و عاجل بشر در حوزه‌هاي مختلف زندگي است. 
مي‌دانيم موضوعي كه كانت در نزاع دانشكده‌ها با آن درگير مي‌شود، به‌هيچ‌وجه حال و هواي نوشته‌هاي نظري قبلي او، به‌ويژه «نقد عقل» او را ندارد. حتي گفته شده است كه آثار كانت در دوره پاياني عمر، هم به لحاظ موضوعاتي كه انتخاب مي‌كند و هم به لحاظ نوع مواجه‌هايي كه با آن موضوعات دارد، به‌كلي با دوره آغازين فعاليت فلسفي او متفاوت است. گاه حتي براي توصيف آثار پاياني او، از اصطلاح ويژگي عجيب (Stranger Character) استفاده و گفته شده است كه در مقايسه با سختگيري‌هاي فني‌اي كه در آثار دوره اول كانت وجود دارد، او در اواخر عمرش، روش متفاوت‌تري پيشه مي‌كند. فراتر از آن، گرچه كانت در اين كتاب به تحليل دانشگاه و منازعات بين دانشكده‌هاي مختلف مي‌پردازد، ولي دليل ورود او به اين عرصه، كاملا مبتني بر تجربه زيسته و ناظر بر جنبه‌هاي بسيار مشخصي از حوادث اجتماعي و سياسي زمانه او است. حداقل يكي از دلايلي كه كانت را به جمع‌آوري سه قطعه‌اي كه در زمان‌هاي مختلف نوشته بود و انتشار آنها در قالب يك اثر مي‌كشاند، اين است كه او مي‌خواهد اعتراض تند خود نسبت به صدور دستور سانسور توسط پادشاه و وزير او «ولنر» را گاه با كلماتي قوي و گاه با طنزي تيز علني كند. به همين دليل، نزاع دانشكده‌ها را يكي از شخصي‌ترين نوشته‌هاي كانت دانسته‌اند، چراكه مباحث كتاب با ارجاع مداوم به اتهاماتي پيش مي‌رود كه شاه و ولنر متوجه او كرده‌اند. در حقيقت، كانت از طريق صورت‌بندي نزاع دانشكده فلسفه با دانشكده الهيات، در پي اثبات حقِ دانشكده فلسفه براي آزادي بيان است. به اين معنا كه هيچ مرجعي و هيچ دانشكده‌اي حق ندارد استدلال‌هاي عقلاني دانشكده فلسفه را با زور پاسخ گويد.
نكته دوم، موضوعيت داشتن صورت‌بندي كانت از موضوع نزاع بين دانشكده‌ها، حداقل در سطح ملي است. كانت تفاوت‌هاي معناداري بين دانشكده فلسفه كه او آن را «دانشكده فرودست» مي‌خواند، با سه «دانشكده فرادست»، يعني الهيات، حقوق و طب قائل مي‌شود؛ تفاوت‌هايي كه هنوز در حوزه‌هايي معتبر است. او مي‌گويد ماهيت دانشكده فلسفه را بايد در اتكا به «اصول پيشيني» جست‌وجو كرد، درحالي كه ماهيت دانشكده الهيات را بايد در توسل آن به حقيقت تجربي و وحي الهي پيگيري كرد. دانشكده فلسفه چون در پي حقيقت است، تمايل دارد كه منازعات فكري را به نحوي بي‌پايان ادامه دهد و در اين مسير بايد از حق كامل آزادي بيان برخوردار باشد. كانت اين آزادي را هم حق دانشكده فلسفه مي‌داند و هم دفاع از آن را وظيفه دانشكده فلسفه مي‌داند و اين در حالي است كه دانشكده الهيات تمايل دارد كه اگر توانست از طريق كلام مقدس و اگر نتوانست از طريق كمك گرفتن از قدرت حكومتي، نزاع را حل ‌و فصل كند و تفاهم را حاكم گرداند. حكومت نيز با اين پشتيباني و نيز حمايت مالي، دانشكده الهيات را مطيع خود مي‌سازد و هر جا به كار‌ آيد از آن به عنوان اهرم اعمال قدرت خود استفاده مي‌كند اما دانشكده فلسفه از آنجا كه نقاد حكومت است، خاري در چشم آن به شمار مي‌آيد و چون از پشتيباني مالي و سياسي حكومت برخوردار نيست، در نتيجه نه مطيع فرامين آن كه مطيع فرامين عقل است.


دانشكده حقوق نيز گرچه در جهاتي با دانشكده الهيات متفاوت است ولي از آنجا كه تعريف ماهوي خود را در تكيه به قوانين وضع ‌شده مي‌جويد (قوانيني كه به هر حال توسط حكومت تاييد و تنفيذ شده است)، همراه با دانشكده الهيات مي‌شود. روش كار اين دانشكده، توسل تمام‌عيار به متن قانون است و ابزاري هم كه در دست دارد، كتاب قانون است؛ با چنان روش و چنين ابزاري، معلوم است كه نسبت اين دانشكده با حكومت همانند نسبت بازو با تن است؛ بدين‌ترتيب، دانشكده حقوق، به بازوي اجرايي حكومت تبديل مي‌شود و رجوع آن به عقل، در حد به كار گرفتن آن در محدوده مشخصي است كه آن را تامين سعادت مدني بشر مي‌نامد؛ سعادتي كه تامين آن بدون توجهِ حكومت، نمي‌تواند پيش رود.
از نظر كانت، دانشكده طب هم از نظر روش، هم از نظر هدف، هم به لحاظ نسبت با حكومت، به دانشكده فلسفه نزديك‌تر و از دو دانشكده الهيات و حقوق دورتر است. اين دانشكده، ماهيت خود را در توسل به استدلال‌هاي علمي-تجربي مي‌جويد و چون چنين است همچون دانشكده فلسفه و برخلاف دو دانشكده ديگر، وابسته به هيچ‌گونه مرجعيت متني نيست. ابزار كار اين دانشكده طبيعت، روش كارش استخراج قوانين طبيعت و هدف آن، تامين سعادت جسماني بشر است. گرچه حكومت از اين دانشكده فرادست نيز حمايت مي‌كند ولي نمي‌تواند در سازوكارهايش دخالت كند و به همين دليل، وابستگي آن به حكومت كمتر از وابستگي دو دانشكده فرادست ديگر است.
نكته سوم، موضوعيت داشتن شيوه نزاع است: نزاع مشروع در مقابل نزاع نامشروع. يكي از مهم‌ترين نكات و شايد مهم‌ترين آموزه كانت در كتاب نزاع دانشكده‌ها، تمايزي است كه او بين دو نوع نزاع مشروع و نامشروع قائل مي‌شود. او سعي مي‌كند نزاع مشروع را تقويت و نزاع نامشروع را افشا كند و با آن بستيزد. نزاع علني ديدگاه‌ها‌ از نظر كانت هم ‌مي‌تواند به علت ماده و هم به دليل صورت آن، نامشروع باشد. نزاع زماني به علت ماده، نامشروع خواهد بود كه ما مجاز نباشيم اصولا موضوعي خاص را مورد منازعه قرار دهيم. گويي برخي موضوعات هستند كه ما مجاز نيستيم در سطح عمومي، پيرامون آنها به نزاع بپردازيم اما نزاع زماني به سبب صورت آن يا به سبب شيوه‌ مجادله آن نامشروع است كه يكي از طرفين نه بر پايه استدلال، بلكه با تكيه ‌بر علل غيرعلمي، از ترفند تطميع گرفته تا تهديد به خشونت بهره گيرد تا منازعه را به نفع خود فيصله دهد و طرف مقابل را وادارد كه با او موافقت كند. نزاع نامشروع، از تمايل به سلطه دانشكده‌هاي فرادست (با مساعدت حكومت) بر فرودست ناشي مي‌شود و عمدتا خود را به دو شكل نشان مي‌دهد: 
1. تحميل قوانين و آموزه‌هاي ديني، به‌مثابه بهانه متوقف كردن نزاع، در مورد دانشكده الهيات. 
2. تحميل قوانين عرفي به‌مثابه نظام و سازمان اجتماعي و ضرورت حفظ اين نظام در مورد دانشكده حقوق. 
البته ممكن است همه طرف‌ها، از‌جمله فيلسوفان، مرجعيت دانشكده‌اي را در موردي خاص و بنا به مصالحي بپذيرند، اما تنها مرجعيتي كه بايد حاكم بر دانشگاه باشد، مرجعيت عقل است؛ اما نزاع مشروع، نزاعي است كه در آن، موضوع مورد نزاع به نحوي آزاد و با عقلي سرد و بي‌رحم، تا هرجايي كه ضرورت دارد، ادامه پيدا كند، بي‌آنكه مرعوب قداست موضوعي شود كه مورد نزاع قرار گرفته است. كانت براي نزاع مشروع چند ويژگي ذكر مي‌كند؛ 
1) اين نزاع نمي‌تواند و نبايد از طريق توافقي صلح‌آميز حل‌وفصل شود، چراكه نزاع فقط ‌مي‌تواند از طريق پنهان كردن علت جدال و رها ساختن خود براي متقاعد شدن، فيصله يابد؛ شيوه‌اي كه با روح دانشكده فلسفه كه بيان علني حقيقت را كاركرد طبيعي خود ‌مي‌داند، در تضاد است.
2) اين نزاع هرگز نمي‌تواند پايان يابد و اين دانشكده فلسفه است كه ‌‌بايد همواره آماده تداوم آن باشد. دانشكده فلسفه هرگز نمي‌تواند نسبت به خطري كه حقيقت را تهديد ‌مي‌كند، بي‌توجه باشد.
3) اين نزاع ميان يك دانشكده و دانشكده‌اي ديگر است و به نفع حكومت است كه در آن دخالت نكند و با آرامش، نظاره‌گر آن باشد.
4) اين نزاع مي‌تواند كاملا منطبق با توافق جامعه تحصيلكرده و مدني، در اصولي باشد كه اگر رعايت شوند، ‌مي‌توانند پيشرفتي پايدار را براي هر دو جناح دانشكده‌ پديد آورند.
ارزش ماندگار تحليل كانت در نزاع دانشكده‌ها اين است كه ما را نسبت به خطرات نامحسوسي كه نزاع‌هاي نامشروع مي‌توانند پديد بياورند آگاه مي‌سازد. آنچه كانت در زمان خودش فهميد و آنچه ما نياز داريم كه امروز به خودمان يادآوري كنيم، برجسته ساختن تمايز ميان نزاع‌هاي مشروع و نامشروع و تقويت و پشتيباني از اصول نزاع مشروع است.
نكته چهارم، باقي ماندنِ فلسفه در وضعيت فرودستي و اعتبار تقسيم‌بندي كانتي دانشكده‌هاست. به نظر مي‌رسد تقسيم‌بندي كانتي دانشكده‌ها، با تغييراتي جزيي تا به امروز باقي مانده است. گرچه ممكن است وضع دانشكده الهيات در جهان مدرن تا حدي تغيير كرده باشد اما به‌جاي آن، دانشكده‌هاي ديگري اضافه شده‌اند ولي در فرودستي دانشكده فلسفه و به همين سبب، آزادگي ذاتي آن، تغييري حاصل نشده است. كانت به نحوي درخشان، وضعيت اين دانشكده‌ها را با به‌كارگيري اصطلاحات چپ و راست سياسي توضيح مي‌دهد. نقش طبقه دانشكده‌هاي فرادست (به عنوان جناح راست پارلمان دانش) حمايت كردن از مصوبات حكومت است؛ اما وقتي پرسش از حقيقت در ميان باشد، جناح چپ يا دانشكده فلسفه است كه حضور دارد. فايده استعاره پارلماني چپ و راست، اين است كه ما را به ثباتي طبيعي كه بقاي هر دو جهت را تضمين مي‌كند، وصل مي‌كند. به تعبيري اگر پاي چپ‌مان را قطع كنيم، يا اگر همگي به نحوي از استفاده از بازوي چپ‌مان دست ‌برداريم، آنگاه به نحوي جمعي خودمان را ضعيف كرده‌ايم. براي پيشرفت فردي و جمعي، ما به پاي چپ و راست [همزمان] نياز داريم. در استعاره پارلماني‌اي كه كانت مطرح مي‌كند، بر ضرورت بقاي دانشكده فرودست چپ براي زندگي انسان تاكيد مي‌شود. بي‌آنكه البته به تعبير دريدا مطمئن باشد كه مي‌تواند بقاي دانشكده فرودست را تضمين كند و فراتر از آن حتي به امكان شكل‌گيري و تاسيس دانشگاهي كه در آن نزاع‌هاي مشروع به رسميت شناخته شود، خوش‌بين باشد.
نكته پنجم، دفاع جوهري كانت از دانشكده فلسفه: از نظر كانت موضوع الهيات مربوط به جهان آخرت است و موضوعات حقوق و طب مربوط به اين دنيا، يعني مربوط به واقعيت است، اما فلسفه نه با جهان آخرت سروكار دارد و نه الزاما با واقعيت‌هايي كه موضوعات حقوق و طب هستند، بلكه فلسفه با حقيقت سروكار دارد. كانت حقيقت را مسلم فرض نمي‌كند يا نمي‌خواهد نشان دهد كه حقيقت چيست؟ چيزي كه كانت با آن سروكار دارد: «شرايط امكان حقيقت و بحث پيرامون اين مطلب است كه چگونه مي‌توان امكان داوري آزادانه عقل را فراهم كرد.» كانت در رساله «جهت‌يابي در انديشيدن چيست؟» مي‌نويسد: «آزادي انديشه بدين معناست كه عقل تحت سلطه هيچ قانوني نيست جز قانوني كه خود به‌ خود تحميل كند.» نتيجه‌اي كه مي‌خواهم بگيرم، اين است كه بحث كانت در مورد دانشگاه بيشتر در مورد رابطه فلسفه و دانشگاه يا به عبارتي جايگاه فلسفه در دانشگاه است. گو اينكه اشاراتي هم در مورد ماهيت دانشگاه دارد و مقدماتي فراهم مي‌آورد كه بعدها به تفكيك ايده دانشگاه (معناي دانشگاه) از واقعيت آن منجر مي‌شود.
كانت مي‌گويد، دانشكده‌هاي فرادست الهيات، حقوق و پزشكي، قدرت و اعتبار خود را مديون وعده‌اي هستند كه جهت تامين سعادت اخروي، مدني و جسماني به جامعه مي‌دهند، جامعه‌اي كه كارگزاري به نام حكومت دارد. همين امر سبب مي‌شود كه اين دانشكده‌ها وابسته به حكومت و به‌نوعي خدمتگزار حكومت باشند؛ دانشكده فلسفه اما چنين وظيفه‌اي را ندارد و رويكردها و آموزه‌هاي آن خارج از كنترل دولت است. كانت تاكيد مي‌كند كه كاملا ضروري است كه جامعه فرهيخته دانشگاه، داراي دانشكده‌اي مانند دانشكده فلسفه باشد، دانشكده‌اي كه ذاتا مستقل از دولت است و حتي اگر دولت هزينه‌هايش را هم تامين كند، نمي‌تواند آن را به خود وابسته كند. دانشكده‌اي كه بدون فرمانبرداري از هيچ فرماني، در همه حوزه‌ها خود را مستقل و آزاد مي‌بيند و به هيچ‌چيز، جز پيگيري حقيقت (حقيقتي كه منافع علوم هم در آن است) نمي‌انديشد. در نتيجه، اين حق و وظيفه دانشكده فلسفه است كه چتر نقد خود را بر سر دانشكده‌هاي ديگر نگه دارد و تكيه‌گاه يا به تعبير «دريدا»، اهرم آنها باشد. «دريدا» به روش معمول خود از پانوشت ظاهرا بي‌اهميتي كه كانت ذيل بحث خواب در قسمت نزاع دانشكده فلسفه و طب مي‌آورد، نتايج درخشاني مي‌گيرد. خلاصه پاورقي كانت اين است: گاه گفته شده است كه تمرين و آموزشِ آغازين، تنها عوامل تعيين‌كننده‌اي هستند كه كدام سمت از بدنِ يك انسان، قوي‌تر يا ضعيف‌تر خواهد بود، مادامي‌كه استفاده از اعضاي بيروني بدن مدنظر است- اينكه آيا در جنگ شمشير را بازوي راست حمل ‌مي‌كند يا بازوي چپ، آيا سواركار از ركاب سمت راست به چپ بر اسب ‌مي‌پرد يا برعكس و غيره؛ اما اين ادعا كاملا نادرست است. تجربه ‌مي‌آموزد كه اگر ما اندازه‌گيري‌هاي كفش‌مان را از پاي چپ بگيريم و كفش چپ كاملا اندازه باشد، كفش راست تنگ خواهد بود و ما به‌سختي ‌مي‌توانيم به اين خاطر والدين‌مان را سرزنش كنيم كه هنگامي كه كودك بوديم، اين مساله را بهتر به ما نياموخته بودند. مزيتِ سمت راست بر چپ همچنين ‌مي‌تواند از اين حقيقت دانسته شود كه اگر ما بخواهيم از گودالي عميق عبور كنيم، وزن‌مان را بر پاي چپ ‌مي‌اندازيم و با پاي راست گام بر‌مي‌داريم؛ در غير اين صورت، به افتادن در گودال خطر كرده‌ايم. اين حقيقت كه به پياده‌نظام پروسي آموخته‌اند كه با پاي چپ شروع كنند، اين حكم را به جاي رد كردن تصديق ‌مي‌كند، چراكه آنها پاي چپ را تنها به عنوان تكيه‌گاه، جلو ‌مي‌گذارند تا سمت راست بدن محرك حمله‌اي باشد كه آنها از طريق پاي راست در مقابل پاي چپ انجام مي‌دهند.
دريدا اين پاورقي كانت را به كار مي‌گيرد و مقاله‌اي مي‌نويسد با عنوان «اهرم يا نزاع دانشكده‌ها». اهرم نزد دريدا يك نقطه اتكاست، چيزي كه با تكيه دادن نيرو وارد مي‌كند و جابه‌جا مي‌كند. در منظور كانت اهرم براي بستن اسب، باز كردن گودال يا حصار به كار مي‌رود. دقيق‌تر براي رفتاري به كار مي‌رود كه در آن سواران يا سربازان پاي چپ‌شان را كه ضعيف‌تر است، به كار مي‌گيرند تا پاي راست‌شان را كه قوي‌تر است فرود بياورند. براي كانت سمت چپ، چه پا و دست باشد چه دانشكده‌ها، طرف ضعيف‌تر است. استفاده دريدا از تصوير اهرم به در اين مسير پيش مي‌رود كه جهت‌گيري ما به سمت يك دانشگاه جديد و نوآيين، بايد با پيش نهادن پاي چپ‌مان صورت گيرد. دريدا مي‌گويد تمام ايده دانشگاه در نزاع دانشكده‌ها، همين پاي چپ پيش نهادن است. فراتر از آن، حتي طرف چپ دانشكده فرودست فلسفه نيست، تمام ايده دانشگاه در نزاع دانشكده‌هاي كانت است.
درس‌هاي نزاع دانشكده‌هاي كانت را بايد با درسي كه دريدا از اين كتاب مي‌گيرد، تكميل كرد و آن پرسش از مسووليت است. دريدا مي‌گويد ما در جهاني زندگي مي‌كنيم كه تعريفي نوايين از دانشگاه را براي ما تبديل به ضرورتي آني و عاجل كرده و اين مسووليت ماست، مسووليتي كه كساني بايد آن را قبول كنند. دريدا مي‌كوشد تا در جهت خلاف واقعيتي به نام دانشگاه، از «نهادي در راه» سخن بگويد كه در آن منزلت «انديشيدنِ ساخت‌گشايانه»، فراتر از «انديشيدن سازماندهي شده» است. در چنين رويكردي، دريدا بيش از هركس ديگري تحت تاثير كانت است. براي فيلسوف كانتي، كسي كه خود را در دانشكده‌اي مي‌بيند كه هم از دانشكده‌هاي ديگر «فروتر» است و هم در خارج از محل دانشكده‌هاي حرفه‌اي (پزشكي، الهيات و حقوق) قرار دارد، دانشكده فلسفه تبديل به نمادچيزي مي‌شود كه هم در جايي محصور شده، مستقر است و هم در 
نا‌كجايي همه‌جا حاضر و همين به آن امكان مي‌دهد تا بتواند هم نسبت به همه رشته‌هاي دانشگاهي از يك‌سو و هم نسبت به خود دانشگاه از سوي ديگر بصيرت پيدا كند.
دريدا بارها در «دانشگاه بدون شرط»، به كانت، با نقل فقراتي از نقد قوه حكم و نزاع دانشكده‌ها، رجوع مي‌كند. او با تاكيد بر حق مطلق دانشگاه براي تحقيق آزادانه، دانشگاه را نهادي براي ايستادگي انتقادي در مقابل تمامي قدرت‌ها مي‌داند و از تمايل آشكار دولت براي به نابودي كشاندن آن، سخن مي‌گويد. بي‌شك دريدا، در «دانشگاه بدون شرط»، در اين انديشه نيست كه حق يا مجموعه‌اي از حقوق جديد را براي دانشگاه مورد تاكيد قرار مي‌دهد، بلكه بيشتر درصدد تاكيد بر آزادي‌هايي است كه دانشگاه مدرن هميشه برآن اصرار ورزيده است. او به‌ويژه بر اين امر تاكيد مي‌ورزد كه بايد با «تمام قدرت» در مقابل دخالت دولت در دانشگاه ايستادگي كرد. «شرط» نزد دريدا در «دانشگاه بدون شرط»، همواره در وجه سلبي به كارمي‌رود: «نامشروط»، «بدون شرط» و طرد مطلق هر شكلي از تعين. اگر شرايطي كه دانشگاه بايد از آن آزاد باشد، مشخص گردد، دانشگاه بدون شرط از محتوا تهي مي‌شود. دانشگاه، هيچ شرطي را برنمي‌تابد، هر شرطي را كه بتوان تعيين كرد؛ بنابراين تحقق آزادي‌اي كه «دانشگاه بدون شرط» در پي آن است، دريدا را با يك هدف يعني نفي هر شرطي مواجه مي‌سازد، بي‌آنكه بتوان سازوكاري براي آن پيش نهاد. براي متحقق ساختن «نامشروط»، ما هيچ واسطه شناخت پذير و عملي براي رهسپاري به سوي آن، در دست نداريم. آشكار است كه اگر «آنچه در حال آمدن است» پيشاپيش معين باشد، به يك معنا، اصلا آمدني در كار نخواهد بود و هيچ قاعده‌اي در كار نيست كه به ما ياري رساند اما اگر مسووليت و تصميم، وجود داشته باشد، مي‌توان هر لحظه به «ناگه آيند» و «در راه»، خوش‌آمد گفت. در مجموع، دريدا مي‌كوشد تا دانشگاه را از تجويزها و تعينات آزاد سازد. آثار دريدا در حوزه دانشگاه، نماينده كوششي نيرومند و فعال در جهت تامل بر آزادي دانشگاه و امكان خلق اين آزادي است. ويژگي‌هاي «نامشروط بودگي»، «ناگه آيندي»، آشكارترين نشانه‌هاي مفهوم‌پردازي راديكال دريدا از ايده دانشگاه است. تلاش خجسته‌اي كه حداقل مزيت آن اين است كه وضع موجود دانشگاه را به نفع موقعيت در راه آن حركت مي‌دهد.
عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه تهران
چيزي كه كانت با آن سروكار دارد: «شرايط امكان حقيقت و بحث پيرامون اين مطلب است كه چگونه مي‌توان امكان داوري آزادانه عقل را فراهم كرد.» كانت در رساله «جهت‌يابي در انديشيدن چيست؟» مي‌نويسد: «آزادي انديشه بدين معناست كه عقل تحت سلطه هيچ قانوني نيست جز قانوني كه خود به‌ خود تحميل كند.»
دريدا مي‌گويد: ما در جهاني زندگي مي‌كنيم كه تعريفي نوايين از دانشگاه را براي ما تبديل به ضرورتي آني و عاجل كرده و اين مسووليت ماست، مسووليتي كه كساني بايد آن را قبول كنند. دريدا مي‌كوشد تا در جهت خلاف واقعيتي به نام دانشگاه، از «نهادي در راه» سخن بگويد كه در آن منزلت «انديشيدنِ ساخت‌گشايانه»، فراتر از «انديشيدن سازماندهي شده» است.