روزنامه جوان
1400/07/08
برخی نهادهای فرهنگی دچار مرگ سازمانی شدهاند
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: برای تقویت فرهنگ باید در نحوه مدیریت و نوع نگاه مدیران حوزه فرهنگ تغییرات عمیقی صورت بگیرد. محمدمهدی سیار استاد دانشگاه امام صادق (ع) و شاعر جوان کشورمان معتقد است ضمن بازخوانی مأموریت برخی دستگاههای فرهنگی که دچار مرگ سازمانی شدهاند، با حفظ تمایزهای فرهنگی و تأکید بر توان تعاملی این عرصه و البته به شرط ذوب و مضمحل نشدن در آنچه فرهنگ و گفتمان غالب جهانی خوانده میشود، میتوانیم شاهد غالب شدن گفتمان فرهنگی کشورمان در جهان باشیم. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی «جوان» با این استاد دانشگاه و فعال فرهنگی کشورمان پیرامون لزوم تغییر نگاه مدیریتی و ساختاری در عرصه فرهنگ و الزامات جهانی شدن آن همزمان با استقرار دولت جدید و با توجه به بیانیه گام دوم انقلاب است.همزمان با تغییر دولت زمزمههایی مبنی بر لزوم تغییر گفتمان و بازنگری نگاه فرهنگی با هدف بازسازی ساختار و مدیریت فرهنگی از سوی برخی مسئولان دولتی و مدیران دستگاهها و نهادهای حاکمیتی به گوش میرسد. با توجه به جابهجایی دولتمردان و نوع نگاه دولت سیزدهم به حوزه فرهنگ (بر اساس موضعگیریها و برنامههای اعلام شده) گمان میکنید روند انجام این تغییرات باید به چه صورتی اتفاق بیفتد؟
به نظر من نه تنها در حوزه فرهنگ بلکه در حوزههای بسیار دیگری از جمله حوزه مسائل اجتماعی و حتی مسائل سیاسی و اقتصادی نیاز به تحول و پوستاندازی نهادی نه فقط امروز بلکه همیشه وجود دارد. با توجه به اتفاقاتی که در حوزه فرهنگ میبینم احساس و برداشت من این است که یک زمانی سازمانها و نهادهایی در کشور ما به منظور تحقق و پیشبرد برخی مأموریتها و اهداف درست شدند، اما امروز مأموریت آن سازمانها و نهادها صرفاً به اداره همان بخشها تبدیل شده است! شما برای یک مأموریت خاص نهادی را درست میکنید بعد مأموریت آن بخش بعد از چند سال به اداره همان نهاد یا سازمان تنزل پیدا میکند یعنی اگر آن سازمان صرفاً بتواند خودش را اداره بکند و حقوق کارمندانش را بپردازد و اصطلاحاً چرخ آن در حدی که به حضورش ادامه بدهد، بچرخد؛ میگویند که مدیر آن سازمان یا نهاد مدیری خیلی قوی است! در حالی که فارغ از اینکه آن مأموریت ابتدایی که باعث تأسیس و ایجاد آن شده انجام میشود یا خیر؟! فارغ از اینکه اساساً آن مأموریت وجود دارد یا نه! خارج از اینکه آن نهاد توانسته مأموریتهایش را با توجه به شرایط و اقتضائات جامعه بازتعریف و بهروزرسانی بکند یا خیر! با توجه به این مسائل من فکر میکنم در شرایط فعلی که با تغییر مدیریتی در کشور همراه هستیم باید نسبت به دستگاهها و نهادهای مختلف یک بازنگری مأموریتی صورت بگیرد و مأموریتهایی بر اساس اوضاع و نیاز امروز حوزه فرهنگ مورد شناسایی قرار بگیرند و بر اساس آنها اولویتها دستهبندی شوند. خیلی از نهادها به مرگ سازمانی دچار شدهاند که یا باید آنها را منحل کرد تا نظام بتواند خودش را از سنگینی آنها خلاص کند یا اینکه اگر نیروهایی هستند که لازم است آنجا حضور داشته باشند به جذب نیروی جدید اقدام نکنند یا اینکه با تعریف و تدارک مأموریت تازه و جدیدتری در سازمان دیگری ادغام شوند. البته به این نکته هم باید توجه داشته باشیم که نیروی تازهنفس خیلی مهم است، چون نیروی کاربلد و خوشفکر با خودش نگاههای تازه و جدیدتری به همراه میآورد که میتوانند به مثابه یک خون تازه در شریانهای فرهنگی کشور موجب سرزندگی و پویایی بیشتری شوند. البته باید توجه کنیم که بهکارگیری نیروهای تازهنفس در سیستم فرهنگی کشور نباید به سبک و مدل شیوههای کهنه مدیریتی و یا بهکارگیری با نگاه استخدام دولتی صورت بگیرد. به نظرم باید راههای بهروزتر و مسیرهایی که در دنیا تجربه شدهاند را به کار بگیریم تا نیروی انسانی بتواند روی پای خودش بایستد و دولت اینجا صرفاً نقش تسهیلکننده داشته باشد و نیروهای جوان و صاحب ایده و فکر نه لزوماً به عنوان بخشی از قدرت و حاکمیت رسمی و حتی نظام کارشناسی و کارمندی بلکه اینها بتوانند نهادها و شرکتهای خودشان را تأسیس بکنند و کارشان را پیش ببرند و دولت تا آنجایی که میتواند به اینها برای حرکت و همافق شدن و همکاری و همافزایی کمک بکند. همانطور که اشاره کردید مأموریتها و اهدافی که برای برخی سازمانها و نهادها تعریف شده و علت تأسیس آنها محسوب میشود یا به طور کلی وجود ندارد یا اینکه به دلیل شرایط و مقتضیات زمانی دچار تغییر و تحولات اساسی و ماهوی شدهاند و به همین علت باید مورد بازنگری قرار بگیرند، اما نکته مهم دیگری که در این رابطه وجود دارد بحث تربیت نیرو یا همان کادرسازی از سوی همین بخشهاست صرفنظر از وجود یا عدم وجود علل و عوامل ایجاد این تشکیلات، آیا میتوانیم این دستگاهها را در حوزه کارآمد کردن نیروها و کادرسازی همتراز با تأمین و برطرف کردن نیازهای آتی فرهنگی جامعه موفق قلمداد کنیم؟
در دهه گذشته اولویت دولتها و حاکمیت مسئله فرهنگ نبوده و مسئله اقتصاد-شاید هم به غلط- اولویت شد و بیشتر اهتمام دولت و بودجهها به آن سمت رفت اتفاقاً برای فرهنگ بد هم نشد به این معنی که تجربه کار خودگردان در حوزه فرهنگ را خیلی از نیروهای فعال فرهنگی کسب کردند تجربه راهاندازی کسب و کارهای فرهنگی، تجربه حضور مستقل در رسانه و فضای مجازی و عرصه کتاب و هنر و حتی تولید هنری و رسانهای را خیلی از کسانی که دغدغه واقعی و استعداد داشتند به صورت مستقل تجربه کردند که این اتفاق به نوعی باعث بلوغ و نوعی کادرسازی در حوزه فرهنگ و هنر شد. حالا در شرایط تازه و در دولت جدید باید هنر دولتمردان را در عدم ایجاد مشکل، برطرف کردن موانع و تسهیل امور جهت فراهم کردن زمینه جهش آنها به تماشا بنشینیم. در طول دهه اخیر بسیاری از مراکز بیادعا بار خیلی از نهادهای عریض و طویل را بر دوش کشیدند و اتفاقاً در حوزه خودشان هم خوش درخشیدند؛ به نظر من اینها باید در دولت جدید دوران تثبیت و انتقال نسلی و انتقال تجربهای خودشان را طی بکنند تا به نهادهای تثبیتشده، پایا، پویا و ماندگاری تبدیل شوند که فارغ از چرخهها و جابهجاییهای مدیریتی بتوانند کار و مأموریتشان را پیش ببرند و حتی در حوزههای جهانی هم به ایفای نقش بپردازند و مطرح شوند. مشکلات و مصائبی که دولت قبل با کمکاری غیرمسئولانه یا عدم حمایتهای لازم برای فعالان حوزه فرهنگ ایجاد کرد باعث آبدیدگی و پختگی دستگاهها و افراد پای کار آتش به اختیار و البته برخی ریزش برخی نیروها شد؛ آیا صعوبت کار فرهنگی در دولت قبل به غیر از ثمرههایی که به آن اشاره شد نتیجه مثبت دیگری را هم به دنبال داشته است؟
بله؛ این مشکلات ضمن ایجاد پختگی و آبدیده شدن نیروهای فعال فرهنگی همگرایی، شبکهسازی و ارتباط و انسجام خوبی هم در میان این افراد و جریانات به وجود آورده است. البته ممکن است بخشهایی مثل صدا و سیما، دولت و حتی برخی نهادها این ادعا را داشته باشند که آنها میخواهند از این بستر شکل گرفته و این زمین آماده استفاده بهینهای بکنند و آن را به ثمردهی بیشتری برسانند که باید ببینیم در حوزه عمل چه اقداماتی را انجام خواهند داد. به نظر میرسد غیر از نگاه درونی و ساختاری به فرهنگ لازم است که مدیران و دستگاههای متولی یک نگاه تمدنی و فراسرزمینی هم به عنوان پیوست عملکردی داشته باشند تا ضمن تقویت بنیانهای فکری و منطقی نظام در عرصه فرهنگ به وسیعتر کردن گستردگی پوشش منطقهای و جهانی این حوزه تمدنی مهم بینجامد. برای تحقق چنین اتفاقی چه باید کرد و آیا اساساً در شرایط کنونی میتوانیم به چنین رویکردی امیدوار باشیم؟
ظرفیت و توان چنین اتفاقی قطعاً وجود دارد و حرف ایران امروز حرف متفاوتی از گفتمان غالب در عرصه جهانی است. مادامی که بتوانیم این تمایز را حفظ کنیم این حرفها خریدار خواهند داشت، اما اگر در گفتمان غالب جهانی چه در حوزه فرهنگ و هنر و چه در گستره دانش و علوم حل و ذوب شویم قطعاً ظرفیت عظیمی از جهانی کردن فرهنگمان را از دست خواهیم داد. برخی افراد به هوای جهانی شدن زبان و محتوای خودشان را با همان گفتمان رسمی فضای جهانی تنظیم میکنند که به نظرم این مرگ یک ظرفیت فرهنگی است. هوشمندی در این است که ما این تمایز را حفظ کنیم و در عین حال بتوانیم با جهان گفتگو کنیم. چون گفتگو حتماً دو سر دارد و اگر این تعامل دوطرفه نباشد و صرفاً یکطرف بخواهد حرف بزند اصلاً گفتوگویی شکل نگرفته است. ما باید استقلال خودمان را حفظ کنیم و در عین این حفظ استقلال و تمایز بتوانیم راه خروج از خویشتن و تعامل با دیگری را هم بیاموزیم. به نظرم این موضوع ظرفیتش تا حدی که هر دو بعد استقلال و تعامل را بتوانیم تأمین کنیم وجود خواهد داشت. چند سال پیش به دلیل کمکاری و عدم انجام اقدامات مؤثر از سوی دستگاههای متولی و مسئول، مقام معظم رهبری نامهای خطاب به جوانان اروپایی نوشتند که آن نامه باعث جریانسازیهای متنوعی شد و بسیاری از نخبگان و رسانههای دنیا به ابعاد مختلف آن پرداختند. در حوزه فرهنگ و انتقال مفاهیم آن نقش رایزنیهای فرهنگی سفارتخانههای کشورمان در دیگر کشورها را چقدر مؤثر میدانید و چه کارهایی باید صورت بگیرد تا در مسیر تحقق گام دوم انقلاب و تقویت حوزههای اثرگذاری فرهنگی قدمی برداشته شود؟
به نظرم سازمان فرهنگ و ارتباطات و رایزنیهای فرهنگی سفارتخانههای کشورمان باید با دو راهبرد تأکید بر تمایز و تأکید بر تعامل به پیش بروند. یعنی ما خودمان را ذوبشده در فرهنگ غالب در جهان ندانیم و بتوانیم این تمایزها را بربکشیم و به رخ بکشیم و نشان بدهیم. خود «تمایز» قطعاً جلب توجه میکند و یک بخشی از مسیر را بدون نیاز به مصرف انرژی زیاد، بحث تمایز به جلب مخاطب کمک میکند و کار را پیش میبرد. دوم «تعامل»، تعامل یعنی اینکه بتوانیم به نخبگان کشورهای مختلف نشانههایی مبنی بر اینکه ما شما را ادراک میکنیم و توان گفتگو و تعامل فرهنگی داریم را برسانیم، بهخصوص اینجا معلوم است که گروههای مرجع و نخبگان خیلی اهمیت پیدا میکنند. من بر اساس تجربه زیست فرهنگی خودم که داشتم تلاش خیلی جدی و پیگیری که ملموس باشد برای اینکه سازمان فرهنگ و ارتباطات و رایزنیهای فرهنگی توانسته باشند که خودشان را حلقه واسط قرار بدهند برای تعامل نخبگان کشور در حوزه تمدنی تا تعامل نخبگانی شکل بگیرد را کمتر دیدهام. یکی از آن جاهایی که نیاز به بازخوانی مأموریتش و بازسازی ارکان و ابزارها و بازوهای خودش متناسب با مأموریت امروزش دارد همین سازمان فرهنگ و ارتباطات است مخصوصاً با تغییر زلزلهگونهای که در حوزه ارتباطات صورت گرفته است (حضور شبکههای اجتماعی و تعاملاتی که به نسبت گذشته بسیار راحتتر شده). یک زمانی برای تعامل با افرادی در دیگر کشورها نیاز بود تا یک نفر بلند بشود و برود در آن کشور خارجی؛ حالا اینکه بتواند آن افراد را ببیند یا اینکه بشناسد یا بتواند حرف ایران را منتقل کند معضلات اساسی به حساب میآمد که امروزه دوران این نوع نگاه تقریباً گذشته و میشود در همین تهران یا زاهدان یا در هر جای دیگری تصویر فرهنگی این کشور بود و با تودهها و نخبهها تعامل کرد. یکی از مباحثی که در رابطه با تغییر ساختارها و نوع مدیریت فرهنگی مطرح میشود عدم وجود یک قرارگاه فرهنگی برای ایجاد هماهنگی و همافزایی بین فعالان این حوزه است تا ضمن انجام اقدامات متنوع ذیل یک راهبرد مشخص به منظور تحقق اهداف مشترک حرکت کنند. آیا ایجاد چنین ساختاری شدنی است؟
در حوزه فرهنگ خیلی سخت است که بتوان گفت یکپارچهسازی میتواند کمکی بکند، ولی قطعاً انسانهای دارای نگرش سیاستگزارانه در حوزه فرهنگ را چه اینکه در بین سیاستگزاران حضور دارند به هم متصل بکنیم و شبکه بکنیم و از توانمندی ادراک و حل مسائل اینجور افراد استفاده بکنیم خوب است، چون واقعاً مسائل فرهنگی اینقدر پیچیده است که نمیتوان در یک مرکز همه ابعاد آن را بررسی کرد و به یک تصمیم و جمعبندی رسید. چون فرهنگ آنقدر سیال است و حوزههای ناشناختهای دارد که از دید من که در حوزه اد بیات فعالیت میکنم شاید خیلی از حوزههای فرهنگ از تور ارزیابی من خارج باشد. باید توانمندی درخور و نظاممند را در بین فعالان این حوزه به صورت جدی تقویت کرد و اینها را به هم متصل کرد به گونهای که با یک نگاه آیندهپژوهانه بتوانند نظراتشان را در حوزه مدیریت کلان فرهنگی کشور مطرح کنند. با توجه به رویکرد دولت سیزدهم در حوزه فرهنگ و برنامههای ارائه شده برخی وزرای فرهنگی کابینه تصویر شما از آینده این عرصه استراتژیک چیست؟
من همیشه نگاهم به آینده روشن و امیدوارانه است. کلیت تفکر ایرانی اسلامی امروز و آنچه در بین فعالان حوزه فرهنگ دیده میشود و هوشمندی که در بین لایههای میانی وجود دارد در کنار مطالبات لایههای میانی و همینطور توده مردم از حاکمیت خود به خود مسیر را به گونهای درست پیش خواهد برد. من فکر نمیکنم در کشور دیگری غیر از ایران مثلاً این همه فعال فرهنگی دغدغهمند با نگرش کلان فرهنگی اصلاً وجود داشته باشد که سعی کنند همه مسائل را با هم ببینند و دغدغه این را داشته باشند که در هر عرصهای اگر خلأیی هست بروند و آن را برطرف کنند. بسیاری از افراد را میبینم که حرف میزنند و پیشنهاد میدهند یا در صفحات مجازی میبینید که بعضی افراد حرفهایی را مطرح میکنند و تلخکامی و تندزبانیهایی میکنند، ولی اینها دارند همدیگر را تکمیل میکنند و از دل آن بهترین مسیرها انتخاب خواهد شد. بعید میدانم در کشور دیگری چنین ظرفیت فعال و جدی و پیگیری وجود داشته باشد که نسبت به همه مسائل همزمان حساس باشند. معمولاً هم اگر چنین کسانی وجود داشته باشند از چرخه رسمی حاکمیتی کنار گذاشته میشوند و به یکسری روشنفکرهای منزوی تبدیل میشوند، ولی در ایران همان فردی که انتقاد جدی دارد سخنش در رسانههای اصلی بازتاب پیدا میکند و خیلی بعید هم نیست که در مجامع رسمی دعوت شود و حرفهایش شنیده شود و خودش در جایگاه مدیریتی قرار بگیرد و آن را تجربه بکند. به نظرم در کل شاهد فضای تمدنی و پویایی هستیم.
سایر اخبار این روزنامه
«نه درشت» پکن به زیادهخواهی ضدایرانی واشنگتن
جیرهبندی سوخت در انگلیس
اربعین شیعیان نیجریه بازهم خونین شد
داغ شهدای پلاسکو در روز آتشنشان
۶۰ درصد از کل جمعیت حداقل یک نوبت واکسن دریافت کردهاند
برخی نهادهای فرهنگی دچار مرگ سازمانی شدهاند
نگاه انسانی زنان اتفاقات جنگ را زیبا کرده است
مأموریت دشوار هدایتگری در صدا وسیمای جدید
مأموریت دشوار هدایتگری برای صدا وسیمای جدید
جهاد تبیین در فضای مجازی چگونه؟