روزنامه شرق
1400/07/12
از حميد اشرف تا ابوشريف
چرا نبايد چريكها را تروريست دانست؟ از حميد اشرف تا ابوشريف امیرحسین جعفری: مفاهیم سیاسی عمدتا دارای ابعاد وسیعی هستند كه از راست ارتجاعی تا چپ مترقی را درون خود شامل میشوند و از یك واژه ساده نیز در این زمینه میتوان برداشتهای متفاوتی داشت اما این برداشتها لزوما درست نیستند و تصور ذهنی ما نسبت به یك كلمه شاید در كلمه دیگری متبلور شود. یكی از این واژههای بحثبرانگیز واژه «چریك» است. لغتنامه دهخدا چریك را اینگونه توضیح میدهد: «لشکری را گویند که از ولایتهای دیگر به مدد لشکری بفرستند». در فرهنگنامه معین هم به این معناست: «سپاهی غیرنظامی، پارتیزان».تفاوت چریک و تروریست
در تاریخ ایران شخصیتهای قابلتوجهی را میتوان در دستهبندی چریكها در نظر گرفت؛ هرچند نمیخواهیم زیاد به عقب برگردیم وگرنه در دوران ایران باستان زیاد شاهد شخصیتهایی با مختصات چریکی بودهایم. چریكها عمدتا در محیطهای مختلف از جمله مناطق صنعتی، كلانشهرها، كوه، جنگل، دشت، مرز و روستاها پنهان شده و به فعالیت مسلحانه میپردازند. یكی از الزامات انتصاب این لقب به یك فرد، توانایی او در استفاده از سلاحهای گرم و سرد سبك است كه بهراحتی بتواند عملیات نظامی خود را انجام دهد كه این عملیاتها شامل انفجار و اخلال در مناطق صنعتی و مراكز انرژی، ترور شخصیتهای سیاسی و نظامی، كمین شهری و ساماندهی تجمعات و تسخیر اماكن است. چریكها فارغ از بحث تخصص نبردهای ایذایی، پیشزمینههای ایدئولوژیك خاصی نیز دارند كه همین عامل خط مرز میان آنها و دیگر گروههای شبهنظامی است؛ هرچند متد یا دستورالعمل خاصی برای چریكها وجود ندارد و هر گروه نسبت به شرایط جغرافیایی و سیاسی خود دستورالعملهای مشخصی برای روند كاری تدوین میكند.
شایان ذكر است كه چریكها الزاما عضو سازمان و دسته خاصی نیستند و بعضا میتوانند بهصورت فردی به كارهای چریكی بپردازند اما بحثهای ایدئولوژیك در این زمینه بسیار مهمتر از اسلحه در دست چریکهاست زیرا ایدئولوژی مسلط بر یك فرد عامل آن میشود كه یك مرد یا زن مرگ را نزدیكتر از زندگی ببیند كه نماد بارز آن استفاده از سیانور در دهه 70 و80 میلادی در كشورهای مختلف است؛ هرچند استفاده از آن، موردقبول تمام گروههای چریكی نبود و گروههای مبارز عربی كه با گروههای مسلح ایرانی پیش از انقلاب در مراوده دانش چریكی بودند، از این رفتار چریكهای ایرانی انتقاد میكردند زیرا تربیت یك چریك كار بسیار سختتری از تربیت یك نیروی علنی در سازمان سیاسی است. یكیدیگر از نكاتی كه درباره مؤلفههای هویتی چریكها میتوان به آن اشاره كرد، عدم ایجاد رعب و وحشت و عدم آسیبرسانی به عموم جامعه غیرنظامی است؛ زیرا اگر فردی عمل چریكی را در مواجهه با مردم بیسلاح به كار بگیرد، عملی تروریستی را مرتكب شده است. عمل منجر به كشتهشدن فرسیو و شهریاری در دهه50 یك عمل چریكی است؛ زیرا این دو فرد نهتنها جزء عموم غیرنظامی نبودند بلكه عامل سركوب تمامی مردم بیسلاح شمرده میشدند.
عامل سوم تضاد چریكها و تروریستها در بستر مبارزه این دو است. عمل چریكی در ایران معاصر تحت عنوان تبلیغ مسلحانه مطرح شد كه ریشههای جهانی و برگرفته از جنبشهای دانشجویی اروپا در 1960 داشت و یك جنگ مداوم بود. عمل چریكی در بستر یك جنگ درازمدت با عامل دیكتاتوری و سركوب صورت میگیرد اما عمل تروریستی با نظرات شخصی و ايدئولوژيك اقلیتی تندرو و صرفا در زمانی كوتاه و در حد یك عملیات انجام میشود.
هرچند نباید این نكته را فراموش كرد كه آنچه تحت عنوان مبارزه مسلحانه با تعاریف و مثالهای جهانی میشناسیم، با آنچه در ایران مورد امتحان قرار گرفت، فاصله بسیاری دارد و ابعاد چندان گستردهای نیز نداشت؛ برای مثال گروه 14نفره بیژن جزنی با یك عدد اسلحه كمری كلت محاكمه میشود و درون آن تشكیلات پیش از این در سال 47 اسلحهای وجود ندارد. یكیدیگر از عوامل مؤثر در گرایش جوانان یك كشور به جنگهای چریكی كه البته سالهاست این روشها كنار گذاشته شده و تأثیر خاصی نیز در هیچكجای جهان ندارد، خود دولتهاي دیكتاتوری بودند. شاه با روش سیاسی خود باعث شد تنها راه مشاركت سیاسی مبارزه نظامی باشد. بیژن جزنی در متن دفاعیات خود مینویسد: «علت جمعشدن افراد دور هم چه در سال ۴۲ و چه در سال ۴۵ این موضوع بود که فعالیت سیاسی بهصورت علنی یا نیمهعلنی غیرممکن است و به اصطلاح هیچ امکانی برای این قبیل فعالیتها از طرف دولت و دستگاههای مربوطه آن باقی گذاشته نشده است؛ پس چگونه میتوان فعالیت و مبارزه را ادامه داد؟ یک راه میماند و آن ایجاد یک سازمان صددرصد مخفی است ما در گذشته بارها دیدیم که در جایی که مبارزات سیاسی مردم به حدی میرسد که امکان دریافت حقوق ثابتی برای آنها میکند و به اصطلاح بهصورت یک نیروی سیاسی دائمی میخواهند دربیایند، دستگاه حاکمه با شدیدترین وضعی این فعالیتها و مبارزات را سرکوب میکند».
در ایران نیز عمدتا این لقب بهویژه پیش از انقلاب به نیروهای چپگرا منسوب میشد؛ اما این برداشت كامل نیست و گروههای مسلمان نیز چریکهای خاص خود را تربیت كرده بودند كه بروز و ظهور جدیتر آنها در جنگ تحمیلی قابل مشاهده است؛ ازجمله شهید چمران، شهید اصغر وصالی، شهید سعید گلابخش (محسن چریك)، شهید مرتضی هاشمی، عباس آقازمانی (ابوشریف) و... .
یكی از مشكلات چریكها برداشتهای دوگانه از فضای سیاسی روز است. تضادهای سیاسی باعث برداشتهای نادرستی ازسوی نیروهای سیاسی در سالهای پیش از انقلاب شده بود كه مهمترین آن در سیاهكل قابل مشاهده است كه چریكها با برداشت نادرستی از جغرافیا و هویت سیاسی دهقانان و كشاورزان دچار چالشی شدند كه خود آن را پیروزی و عمده تاریخنگاران آن را شكست تحلیل میكنند. حمید اشرف در كتاب «تحلیلی از یك سال جنگ چریكی در شهر و كوه» مینویسد: «هدف گروه (جنگل) بهطور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربهزدن به دشمن بهمنظور درهمشكستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشاندادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه مسلحانه به خلق میهنمان بود. بلافاصله از اولین عمل چریكی روستاییان كه هنوز درك روشنی از دسته چریكی ندارند، واكنش موافقی نشان نخواهند داد و تداوم عملیات نظامی است كه میتواند بهتدریج روستاییان یك منطقه را تحت تأثیر قرار دهد».
مهمترین ایراد
یكی از ایرادات چریكها در سالهای پیش از انقلاب غرقشدن در فضای مبارزه مسلحانه، كار با سلاح و مسائل اینچنینی بود كه باعث شد عمده آنان از مباحث تئوریك بازمانند و كار تئوریك از نظرشان نسبت به عملیاتهای مسلحانه بیارزش جلوه كند و همین مسئله باعث برداشتهای نادرست از علم ماركسیسم شد كه در سالهای بعد این خلأ نمایانتر شد و آنانی كه بیشتر در فضای اسلحه و فشنگ روزگار میگذراندند، با تعصب بیشتر و سواد كمتر به مسائل سیاسی پرداختند.
مسعود احمدزاده در جزوه «مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاكتیك» مینویسد: «گروه ما با هدف عاجل آموزش ماركسیسم-لنینیسم و تحلیل شرایط اقتصادی-اجتماعی میهنمان تشكیل شد. گروه طی رشد خود به این دو راهی رسید: باید درپی ایجاد حزب پرولتاریا بود یا در تشكیل هسته مسلحانه در روستا و آغاز جنگ چریكی؟ ما معتقد بودیم كه شرط صداقت انقلابی برخورد جدی با این مسئله است؛ زیرا بدون اینكه معتقد شویم كه آغاز جنگ چریكی راهی است كه به شكست منجر میشود، عدم قبول این راه در حكم فقدان شهامت انقلابی و ترس از عمل بوده است».
احمدزاده در بیان نظرات خود هرچند از زیربنای ایدئولوژیك نیز صحبت میكند؛ اما درنهایت مینویسد: «شرط ایجاد نیرویی كه بتواند واقعا پیشرو باشد، عمل مسلحانه است. اینگونه برداشتها نیروهای سیاسی را در یك خطر بزرگ گرفتار میكند و آن خطر عادت به مبارزه مسلحانه و نشنیدن مباحث تئوریك و حتی حقایق جامعه است. درست است كه چریکها با تروریستها تفاوتهای بسیاری دارند و یك چریك مسلما به واسطه عدم آسیبرسانی عمومی و ایمان به یك ایدئولوژی جامعهمحور قابل احترام است؛ اما چریكها نیز در عمل دارای چالشها و انتقادات قابل توجهی هستند».
دراینمیان ممكن است این سؤال پیش بیاید كه اصلا به چه خاطر مبارزه مسلحانه و چریكها در پیش از انقلاب رشد بسیاری داشتند؟ با وجود اینكه تصورات چریكی در برخی از نیروهای سیاسی غالب شده بود، اما بیژن جزنی بهعنوان مهمترین مؤسسان سازمان چریكهای فدایی خلق ایران در كتاب چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود، درباره شنیدن و اهمیت مباحث تئوریك مینویسد: «هراس از شنیدن نظرات تازه، خفهكردن هرگونه انتقاد و محدودساختن انتقاد به خصلتهای فردی فلان رفیق یا كمبود و نارساییهای فلان هسته و گروه دلیلی جز احساس ضعف ما در شناخت دقیق مشیمان و نداشتن شجاعت در برخورد عمیق با مسائل و پذیرفتن اصلاح اساسی برنامهها و سازمانهایمان ندارد. این پدیده درحالیكه میتواند نشانه جدی ریشهداربودن خصوصیات خردهبورژوازی در هر یكی از ما و مجموعا در جریان ما باشد، امكان رشد را از جریان پیشرو سلب كرده، مغایر خصلت پیشرو بود و استعداد پیشاهنگی یك طبقه انقلابی و تودهها را داشتن است».
بعد از نسل اول
در دوران سلطنت پهلوی دوم، از سوی برخی نیروها تصور میشد كه عمر چریكها نهایتا شش ماه است و ثابتی و شكنجهگران ساواك با افتخار از كشتن آنها سخن میگفتند؛ هرچند مثالهای نقضی نیز درباره این ادعای ساواكیها وجود داشت؛ ازجمله حمید اشرف، بهرام آرام، سعید شاهسوندی، مرضیه تهیدست شفیع و تعداد انگشتشمار دیگر از افرادی كه بیش از شش ماه پس از عملیاتها و زندگی در خانههای تیمی زنده ماندند و رفتار فعال چریكی داشتند، باید توجه داشت كه هركسی كه به خانه تیمی وارد شد یا اسلحهای در دست داشت، چریك نیست؛ عده زیادی از اعضای سازمان چریكهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق در دهه 50 در خانههای تیمی حضور داشتند؛ اما حتی یك عملیات مشخص چریكی نیز انجام نداده بودند و آنها را نمیتوان بهعنوان یك چریك به معنای واقعی كلمه در نظر گرفت. فعالیتهای چریكی در صد سال اخیر ایران بهجز چند نفر محدود اقدام خاصی را شامل نمیشود كه ازجمله مهمترین آنها حمید اشرف است كه شاه برای كشتن او بسیار مایل بود و عمدتا سراغ وضعیت او را از مسئولان ساواك میگرفت كه در خاطرات برخی چهرههای سیاسی آن دوران از او به نام سهیل نام برده میشود و شاه بارها گفته بود سهیل چه شد! حمید اشرف به معنای واقعی یك چریك بود. او آموزشهای لازم را كسب كرده بود، توانایی لازم برای عملیات را داشت، با ساواك بارها درگیر شده بود، نیروهای امنیتی و انتظامی به دست او كشته شده بودند، به زندگی در خانه تیمی بهصورت مخفی كاملا آگاه بود و اقداماتش ناشی از دیدگاههای ایدئولوژیكی بود كه در مقابل یك ستم جمعی برای یك صلح جمعی ایستاده بود و رفتار او را نمیتوان رفتار تروریستی نامید؛ زیرا ایده و رفتار او در راستای انقلابی رهاییبخش، مردمی و ضدامپریالیستی بود. شاید اگر حمید اشرف زنده میماند، مانند دیگر دوستانش ازجمله فرخ نگهدار، اسلحه خود را پس از انقلاب كنار میگذاشت، زیرا دیگر دلیلی برای مبارزه چریكی نبود و مبارزه مسلحانه بعد از انقلاب نهتنها انقلاب را پیش نمیبرد، بلكه اخلال جدی در مسیر و روند طبیعی آن به وجود میآورد كه رفتار مجاهدین خلق پس از 30 خرداد گواه این موضوع است.
چرا به چریكها، تروریست میگویند؟
ترور عملی برای کشتن شخص برجسته به دلایل سیاسی، مذهبی یا مالی است. ترور نوعی قتل عمدی شخصی مهم است که با هدف کیفر یا با اهداف سیاسی انجام میشود. معنی ترور در لغتنامه دهخدا چنین آمده است: «بریدهشدن و بریدن چیزی را ترور گویند. مأخوذ از فرانسه و به معنی قتل سیاسی به وسیله اسلحه در فارسی متداول شده است. تازیان معاصر اِهراق را بهجای ترور به کار برند و این کلمه در فرانسه به معنی وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابی است که پس از سقوط ژیروندنها ( از 31 می1793 تا 1794 میلادی) در فرانسه مستقر گردید و اعدامهای سیاسی فراوانی را متضمن بود».
در واقع عملی كه برای نفع فردی یا جناجی در محیط عمومی و به قصد ایجاد رعب و وحشت در میان مردم غیرنظامی صورت گیرد، ترور محسوب میشود که عملی غیرقابلدفاع است و پیش از انقلاب از سوی سازمانهای سیاسی و نظامی شاهد برخوردهای اینچنینی برای آسییبرساندن به مردم در جهت تندتركردن فضا نبودهایم؛ هرچند سازمان منافقین بعد از 30 خرداد با انجام چنین اعمالی، تروریسم را به معنای واقعی كلمه به جامعه نشان داد.
میتوان گفت ترور عملی ضد امنیت ملی و ضد امنیت منافع جمعی است. اگرچه پیش از انقلاب، چهرههای سیاسی درخور توجهی ترور شدند، اما همانطور كه در بالا اشاره شد، با توجه به ایدئولوژی و اینكه قتلهای سیاسی بدون آسیبی به مردم عادی بوده است، نمیتوان آنها ازجمله ترور رزمآرا، منصور، فرسیو، شهریاری، احمد دهقان، شاه و... را یك عمل تروریستی قلمداد كرد. اینكه برخی با روش و تفكرات امثال حمید اشرف، مجید شریفواقفی و شهید چمران موافق نباشند، یك مسئله شخصی است، اما اختلافهای جناحی و ضدیت با نفس انقلاب از سوی برخی كه تفكرات مخالف دیدگاههای چپ و حتی اسلامی دارند و جهت فكری آنان به سوی دیدگاههای نئولیبرال غربی است و نمیتوانند به صورت علنی دیدگاههای منفی خود و بغض و كینهای را كه به انقلاب در دل دارند، نسبت به انقلاب اعلام كنند، شروع به تخریب عوامل مهم منجر به انقلاب میكنند و چون توهین به یك گروه و افراد غیرزنده هزینهای ندارد و آنان نیز تریبونی برای پاسخگویی ندارند، هر تعریفی را به آنها منتسب میكنند و گاهی شنیده میشود كه به نیروهای شركتكننده در انقلاب لقب تروریست میدهند! آنچه مهم است، نفس انقلاب است، نه هیجانات كوتاهمدت اطراف آن؛ زیرا چیزی كه از آن بهعنوان انقلاب اسلامی سال 57 یاد میكنیم، شاید مهمترین تصمیم تاریخ معاصر ملت ایران بوده است.
میان چریك و تروریست مرز باریكی است كه بستگی دارد كدام طرف ماجرا ایستاده باشید. در آغاز جنگ ایران و عراق، گروه موسوم به ستاد جنگهای نامنظم زیر نظر شهید چمران را میتوان یكی از آخرین تجربههای جنگ چریكی ایرانی برشمرد و بعد از آن فعالیتهای چریكی صرفا برای دفاع از امنیت ملی به كار گرفته شد.
سرنوشتها
مصطفی چمران: پس از سالها مبارزه برای پیروزی انقلاب و شیعیان لبنان، در سال 57 به ایران بازگشت و در سمت وزیر دفاع مشغول خدمت شد. چمران با تشكیل ستاد جنگهای نامنظم، تجربههای چریكی خود را در جنگ ایران و عراق به كار گرفت. او در 31 خرداد 1360 در دهلاویه به شهادت رسید.
عباس آقازمانی (ابوشریف): فعالیت سیاسی خود را با حزب ملل اسلامی و سپس حزبالله شروع كرد و در سالهای پیش از انقلاب در كشورهای اطراف فعالیت سیاسی درخور توجهی داشت. پس از پیروزی انقلاب از پایهگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و فرماندهی عملیات این تشكیلات نوپا را بر عهده گرفت. او در سال 60 كاردار ایران در پاكستان شد و زندگی پرفرازونشیب او در ایران، پاكستان و افغانستان ادامه یافت.
حمید اشرف: پس از چند سال زندگی مخفیانه و چندین بار فرار موفق از دست ساواك، به تاریخ هشتم تیر 1355 در خانه تیمی خیابان امیرآباد تهران به دست تعداد زیادی از نیروهای ساواك پس از چند ساعت نبرد كشته شد.
سعید شاهسوندی: از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق بود كه پس از تغییر ایدئولوژی، سال 54 از سوی طیف ماركسیست سازمان محكوم به اعدام شد. او چند سال را در زندان شاه گذراند و پس از انقلاب آزاد شد و به فعالیت پرداخت. او پس از وقایع تابستان 60 از ایران خارج شد و در عملیات مرصاد اسیر و پس از چند سال آزاد شد.
سیدمجتبی هاشمی: نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران و فرمانده گروه فداییان اسلام در طول جنگ ایران و عراق بود. او همراه شهید چمران جزء فرماندهان ستاد جنگهای نامنظم بود. وی سرانجام در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴ در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق) تهران ازسوی اعضای سازمان منافقين مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید.
سایر اخبار این روزنامه
راهحل ، جلوگیری از دخالت ارتشهای بیگانه است
کرسنت به روایت اسناد
عالیجناب آبیپوش!
دانشگاه در دست فرزندش
الزامی برای بودن دوربینهای آژانس وجود ندارد
شاهین از سیستانوبلوچستان رفت اما ...
اپوزیسیونسازی از رؤسای جمهور
شفافسازی درباره یک گزارش
عنصر گمشده جنبشهای ایران
از حميد اشرف تا ابوشريف
الگوی توسعه دریا محور و امنیت ملی
سد چمشیر و چالشی مشابه سد گتوند
احیای غیرضرور و خسارتبار!
امالقرایی دیگر!؟