هجرت به مدینه مقدمات و اقتضائات

این واقعه دارای چنان اهمیتی بود که مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفت و طبق قراین موجود، شخص رسول اکرم(ص) خود، ابتدای تاریخ اسلام را از هجرت تعیین فرمود. 
هر چند هجرت رسول اکرم(ص) در اول ربیع‌الاول سال چهاردهم بعثت صورت گرفت اما ریشه، علل و اسباب این مهاجرت به سال‌ها پیش از آن باز می‌گردد.
به موازات علنی شدن دعوت اسلام در مکه، آزار و زحمت مشرکان نیز آغاز شد. آنان از اینکه می‌دیدند هر روز به پیروان آیین آسمانی پیامبر(ص) افزوده می‌شود و خصوصا تازه واردان در مکه با شنیدن آیات زیبای قرآن به جمع مسلمانان می‌پیوندند، برای مبارزه با اسلام ابزارهای مختلفی به کار گرفتند و از هیچ اقدامی برای جلوگیری از نشر اسلام فروگذار نکردند. از تمسخر و استهزای پیامبر و دادن القابی نظیر شاعر، ساحر و مجنون به آن شخصیت ملکوتی تا پیشنهاد ثروت و قدرت به او و به دنبال آن آزار و شکنجه مسلمانان. 
اما اوج تنگناها را می‌توان محاصره اقتصادی پیامبر و مسلمانان دانست. بت‌پرستان در سال هفتم بعثت پیمان نامه‌ای امضا کردند و طی آن هر گونه داد و ستد و ارتباط و معاشرت با اهل اسلام را ممنوع نمودند. مسلمانان به ناچار در یکی از دره‌های اطراف مکه به نام شِعب ابی‌طالب سکنا گزیدند. شرایط حیات به سبب تحریم‌ها بسیار دشوار بود. به نوعی که گاه قُوت روزانه یک نفر را نیمی از یک دانه خرما تشکیل می‌داد!  فریاد کودکان از شدت گرسنگی از درون شعب به گوش کفار می‌رسید اما بر دل‌های سخت‌تر از خارشان اثر نمی‌کرد.


از طرفی حفظ جان پیامبر(ص) مسئوليتی خطیر بود که ابوطالب عموی فداکار آن حضرت به جِدّ و جهد فراوان بر عهده داشت. او برای جلوگیری از توطئه کفار، شبها چندین بار بستر پیامبر را تغییر می‌داد و فرزند خود علی(ع) را به جای او می‌خوابانید. 
سرانجام با از بین رفتن پیمان‌نامه توسط موریانه، محاصره پس از سه سال شکسته شد. اما دو حادثه بزرگ و غم‌انگیز به فاصله کوتاهی از یکدیگر باعث گردید رسول گرامی(ص)، سال دهم بعثت را عام الحُزن(سال اندوه) نام نهد: یکی وفات رادمرد اسلام و حامی پیامبر، حضرت ابوطالب در هشتاد و چند سالگی بود که گفته‌اند تلاش‌های بی‌وقفه او در شِعب و صدماتی که در این راه دید چه بسا موجب به پایان آمدن حیات پربارش گردید و دیگری رحلت همسر گرامی و باوفای او حضرت خدیجه کبری بود. فاصله این دو اتفاق ناگوار را از سه تا سی و پنج روز برشمرده‌اند.
باوفات ابوطالب، مشرکان برای تشدید آزار و اذیت پیامبر، مانعی بر سر راه خود نمی‌دیدند. ولی همگام با این سختی‌ها، رویدادهای تازه‌ای در حال شکل‌گیری بود که افق درخشانی از گشایش و امید را در برابر پیامبر(ص) و مسلمانان می‌نمود. 
در سرزمین کهن یثرب دو طایفه اّوس و خَزرَج به همراه قبایلی از یهود می‌زیستند. نبردهای طولانی ۱۲۰ ساله‌ بین این دو طایفه همگی را به ستوه آورده بود و هر کدام به راهی برای پایان دادن به جنگ و خصومت می‌اندیشیدند. و در این سو، مکه همه ساله میزبان مردمانی از سرزمین‌های اطراف بود که برای شرکت در مراسم حج به آنجا می‌آمدند. پیامبر اکرم(ص) در این فرصت با آنان به گفت‌وگو می‌پرداخت و اسلام را بر ایشان عرضه می‌فرمود. 
در سال یازدهم، شش نفر از اهل یثرب که به مکه آمده بودند، با شنیدن آیات نورانی قرآن از زبان پیامبر(ص) به آن حضرت ایمان آوردند آنگاه به آن حضرت اظهار داشتند امید است خداوند به سبب دین تو آتش جنگ ما را فرو نشاند. دلیل چنین مسلمان شدن سریع و بی‌مناقشه این است که اهل یثرب از همسایگان یهودی خود شنیده بودند به زودی پیامبری از نژاد عرب ظهور کرده و مردم را به توحید و یکتا پرستی دعوت خواهد نمود. از این رو می‌توان گفت اهل یثرب با پیش زمینه‌ای که داشتند، آماده استقبال از اسلام بودند.
مسلمان شدن این شش نفر باعث آشنایی مردم یثرب با اسلام شد که در نتیجه عده دیگری نیز ایمان آورند. در ایام حج سال بعد گروهی دوازده نفره از اوس و خزرج در عقبه (نزدیکی منا) با پیامبر(ص) ملاقات کردند و ضمن اسلام آوردن با آن حضرت پیمانی بستند که به نخستین پیمان عَقَبه مشهور است. آنان عهد کردند از شرک به خدا، سرقت، اعمال منافی عفت، کشتن فرزندان خود، تهمت و افترا زدن به یکدیگر و نافرمانی پیامبر در کارهای نیک خودداری کنند. پیامبر اکرم مُصعَب بن عُمَیر را برای تعلیم قرآن با آنان به یثرب فرستاد. مصعب در راه نشر دین، موفقیت‌های زیادی کسب کرد و بسیاری از مردم را به اسلام هدایت کرد.
سال دیگر(سیزدهم بعثت) کاروانی از یثرب وارد مکه شد که از میان آنها تعداد ۷۳ نفر و از جمله دو زن، مسلمان بودند. این گروه، پنهان از مشرکان، دیگر بار نیز در عَقَبه با پیامبر(ص) دیدار کردند. آن حضرت در خطاب به ایشان فرمود من با شما بیعت می‌کنم که همانند خانواده خود از من حمایت و دفاع کنید. آنها که سرشار از روح سلحشوری و جنگاوری بودند، پذیرفتند و با آن حضرت بیعت کردند. این معاهده به دومین پیمان عقبه یا بیعهًْ‌الحرب مشهور است. 
مشرکان که به پیمان‌ اهل یثرب با پیامبر پی برده بودند به وحشت افتاده و بار دیگر بر آزار و اذیت مسلمانان افزودند. مسلمانان از آزار مشرکین نزد پیامبر شکایت بردند و آن حضرت چند روز  بعد دستور مهاجرت به یثرب را صادر فرمود. با صدور این فرمان، مسلمین مخفیانه و به بهانه‌های گوناگون از مکه خارج شده و راه یثرب را پیش می‌گرفتند. قریش که به هجرت مسلمانان پی برده بودند تلاش کردند از مهاجرت آنان جلوگیری کنند ولی به هر صورتی بود عده زیادی از مسلمانان خود را به یثرب رسانیدند تا آنکه تنها پیامبر و علی صلوات‌الله علیهما و عده اندکی از مسلمانان در مکه باقی ماندند. 
گرد آمدن مسلمین در یثرب آنجا را تبدیل به پایگاهی علیه شرک و بت‌پرستی می‌کرد و قریش را بیش از پیش به هراس انداخت تا چاره‌جویی کند. از این رو سران قبایل جهت مشورت و یافتن چاره‌ای برای مقابله با این پدیده در دارالنُدوه گرد آمدند. آنان هر یک راه‌هایی را پیشنهاد کردند از جمله محبوس کردن پیامبر  و اخراج آن حضرت از مکه. ولی هیچ کدام از این راه‌ها مورد توافق جمع قرار نگرفت تا آنکه سرانجام پیشنهاد شد افرادی مسلح و تنومند از همه قبایل شبانه به خانه پیامبر حمله برده و با ضربات پی‌در‌پی او را به قتل برسانند و از آنجایی که بنی‌هاشم برای انتقام، قدرت نبرد با همه قبایل را نخواهند داشت به خون بها رضایت می‌دهند. این توطئه شیطانی مورد توافق جمع قرار گرفت. 
مشهور است که چهل نفر برای انجام این نقشه برگزیده شدند پیامبر به وسیله وحی از توطئه شوم مشرکان مطلع شد. برخی گفته‌اند در آن روز این آیه نازل شد: «وَ إذ يَمْكُرُ بِکَ الّذینَ کَفَروا لَیُثبِتوکَ أو یَقتُلوکَ أو یُخرِجوکَ وَ یَمکُرونَ وَ یَمکُرُ اللهُ وَ اللهُ خَیرُ الماکِرین؛ و یاد آر هنگامی که کافران در‌باره تو نیرنگ می‌زدند تا تو را به زندان افکنند یا به قتل رسانند یا از از وطن اخراجت کنند. آنان نیرنگ می‌زنند و خدا جزای نیرنگشان را می‌دهد و خدا بهترین جزا دهنده مکر کنندگان است.»(انفال/ ۳۰)
مشرکان خانه پیامبر را محاصره کردند و برای آنکه به زنان آسیبی نرسد، حمله خود را تا روشن شدن هوا به تأخير انداختند. از سوی دیگر فرشته وحی فرمان الهی را مبنی بر هجرت به پیامبر(ص) رسانید آن حضرت علی(ع) را مأمور خوابیدن در بستر خود کرد و به او دستور داد همان پارچه بُرد یمانی سبز رنگی را که پیامبر هنگام خواب استفاده می‌کرد بر خود اندازد. 
رسول گرامی اسلام معجزه وار از میان مشرکان مسلحی که خانه را محاصره کرده بودند گذشت و به سوی جنوب مکه و غار ثور حرکت کرد. اما مشرکان که پیوسته از شکافِ در می‌نگریستند، گمان می‌کردند آنکه در بستر خوابیده، پیامبر است. هنگام صبح همگی با شمشیرهای برهنه حمله‌ور شدند اما علی(ع) را در بستر پیامبر دیدند و از شدت خشم، آن حضرت را مورد ضرب و جرح قرار داده و ساعتی محبوس ساختند(بحار الانوار ۱۹/ ۴۹)
طبری به نقل از برخی می‌نویسد ابوبکر نزد علی(ع) آمد و از مکان پیامبر(ص) پرسید. آن حضرت فرمود چنانچه کاری با پیامبر داری، در مسیر غار ثور است. ابوبکر با شنیدن این سخن شتافت تا اینکه نزدیک غار به آن حضرت ملحق شد(تاریخ طبری ۲/ ۱۰۰)
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی