تبیین اصولگرایانه

در یادداشت پیشین با عنوان «جهاد تبیین در فضای مجازی چگونه» اشاره شد که نیرو‌های مؤمن به انقلاب اسلامی برای کاهش تنش‌ها و کم کردن میدان‌های درگیری، باید حول اصول انقلاب اسلامی اجماع نمایند تا بتوانند دایره و شعاع سلایق را گسترده‌تر ببینند و محفظه گفتمان انقلاب اسلامی تنگ نشود. در اینجا به اصول انقلاب اسلامی که باید محور تبیین سلبی- ایجابی قرار گیرد می‌پردازیم. «تبیین اصولگرایانه» ارتباطی با یک جریان یا مشی سیاسی ندارد. منظور معنای واقعی اصول است. اصول یعنی آن چیزی که نباید بر سر آن اختلاف داشته باشیم. اگر بر سر یک موضوع اصولی اختلاف وجود دارد یا آن موضوع جزو اصول نیست یا اعضای جمع شده در ذیل یک سقف، همگی عضو یک خانواده نیستند. اگرچه تبیین سلبی یا پاسخ به غیریت مهم است، اما از آنجا که سلسله نسل‌های ایران اسلامی به میدان بلوغ و قضاوت می‌رسد «تبیین ایجابی» باید پررنگ شود. به تعبیر بهتر همه مأموریت تبیین نیرو‌های انقلاب میدان جنگ نرم یا جنگ شناختی نیست، بلکه تبیین دستاوردها، وجوه تمایز و نشان دادن افق‌های طراحی شده توسط انقلاب اسلامی نیز لازم است. اما انقلاب اسلامی دارای اصولی است که اگر جریانات سیاسی بر سر آن تفاهم می‌کردند، میدان سلایق باز می‌شد و به رسمیت شناختن «دیگری داخلی» با «دیگری بیرونی» روشن می‌شد. همه کشور‌ها مدعی اصولی هستند که عمدتاً حول وحدت ملی، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و... است، اما این اصول اختصاصی انقلاب اسلامی نیست. هر نظام دیگری نیز در ایران مستقر باشد چنین مدعایی را -حتی غیرواقعی- دارد. اصول انقلاب اسلامی، اصول اختصاصی آن است که همانند شاقول برای تبیین ایجابی و پاسخ سلبی باید محوریت یابند. اولین اصل «جمهوری اسلامی» است. این دو کلمه یک کتاب معنا دارد. اسلام سیاسی، حاکمیت اسلام، مردم‌سالاری دینی، امتزاج دین و سیاست و ماهیت جمهوری اسلامی از این دو کلمه استنباط می‌شود. حال کسی که به این اصل پایبند است و بر مقبولیت آن اصرار دارد مقابل ما نیست. باید فرض را بر این گذاشت که اختلاف بر سر نحوه اعمال و اجرای آن است. اصل دوم اندیشه و سیره امام است. وصیتنامه امام و آرمان‌های امام جزو اصول انقلاب اسلامی است. هر آنچه با اندیشه امام مغایرت دارد در مقابل ماست. امام شاخص است و به تعبیر رهبری معظم، خط امام چراغ راه جمهوری اسلامی است. اصل سوم قانون اساسی است. معتقدین به قانون اساسی بر سر نحوه اجرا یا استنباط از اصول و فصول آن می‌توانند اختلاف داشته باشند، اما کسی که منکر کلیت آن یا برخی اصول آن است مقابل ماست. اصل چهارم ولایت فقیه است. جمهوری اسلامی منهای ولایت فقیه همان جمهوری اسلامی افغانستان و جا‌های دیگر است که امریکا هم آن را به رسمیت می‌شناسد؛ بنابراین کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد یا آن را مقابل مردم‌سالاری تعریف می‌کند یا استنباط حکومت فردی (دیکتاتوری) از آن دارد، مقابل ماست. ولی فقیه معصوم نیست، اما اصل وجود آن از ضروریات برپایی خیمه مردم‌سالاری دینی است و به تعبیر امام، ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را می‌گیرد. اصل پنجم سیاست‌های کلی نظام است. نیرو‌های انقلاب اسلامی در توجه و تمرکز بر این مقوله مهم نمره قابل قبولی ندارند. شاخص ولایتمداریِ دولت، مجلس و همه ساختار‌های نظام جمهوری اسلامی حرکت در چارچوب سیاست‌های کلی نظام است. سیاست‌های کلی نظام تبلور عینی و عملی ولایت فقیه در اداره کشور است. حال اگر کسی وارد قدرت شود- یا بخواهد وارد شود- و این اصل را قبول نداشته باشد، یعنی جهت‌گیری‌های کلان و اصلی نظام را قبول ندارد و باید با او مرزبندی کرد و به نقد وی پرداخت. اعتقاد به مدل و نسخه‌های بومی اداره کشور نیز اصل مهمی است که در نقد و تبیین باید مورد توجه قرار گیرد. فرامرزی بودن انقلاب اسلامی و استمرار روح اسلام انقلابی در کشور نیز از اصول و آرمان‌های امام است که می‌شود بر سر روش آن اختلاف داشت، اما منکران آن واجد مرزبندی هستند. علاوه بر موارد فوق که شاقول تبیین سلبی و ایجابی هستند، محتوای تبیین یک مسلمان باید آمیخته به اخلاق، انصاف، منطق، تقوا و عدالت باشد تا اثرگذاری تبیین مؤثر باشد. جر زدن، تهمت، از موضوع خارج شدن و منکوب کردن با الفاظ رکیک، دوری از حریت را القا می‌کند. از جهت روشی نیز در فضای مجازی به تربیت «مجتهد فکری و سیاسی» نیاز است که خود فرد در تلاطم اقیانوس فتنه‌ها و ناملایمات مانند توپخانه‌ای در وسط جزیره عمل نماید و نیازی به ارتباطات لحظه‌ای برای اینکه «چه کنم؟» نداشته باشد. به رسمیت شناختن سلایق برای گفتگو و سنگربندی محکم در مقابل دشمنان ماهیت جمهوری اسلامی لازم و ضروری است که با همان اصول ذکر شده قابل تفکیک و مرزبندی است.
فقه و اخلاق نیز روح حاکم بر تبیین هستند. ورود یا عدم ورود به حوزه خصوصی و خانوادگی، نحوه مواجهه با ثروت مشروع یا راه‌های کشف ثروت مشروع از غیر آن و تمکین به قوانین موضوعه جمهوری اسلامی به عنوان چارچوب رفتار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز در تبیین نقش اساسی دارد. دشمن‌شناسی با همان اصول ذکر شده قابل تحقق است وگرنه ممکن است دایره دشمنان موسع گرفته شود و سم مهلکی برای جامعه‌ای شود که چرخش سیاسی آن بر مبنای مردم‌سالاری دینی است. ارزش‌گرایی و مردم‌سالاری باید توأمان شالوده فکری تبیین‌گران انقلاب اسلامی را سامان دهد وگرنه نیرو‌های مؤمن به انقلاب ممکن است فراموش کنند که نماد‌های حکومتند و نباید همانند گروه‌های چریکیِ بی‌مسئولیت عمل نمایند.
گرفتار نشدن در پیشداوری‌ها، تصورات قالبی و کلیشه‌های تثبیت شده ذهنی نیز در تبیین مهم است. مثلاً بعد از انتصاب اسلامی به ریاست سازمان انرژی هسته‌ای بسیاری آن را زیر سؤال بردند و در چرایی آن پاسخ می‌خواستند. وقتی علت اعتراض را جویا می‌شوی، پاسخ می‌شنوی که طرف در دولت روحانی بوده است. کلیشه‌های ذهنی و تصورات قالبی این طور شکل گرفته است که هر کس در دولت روحانی یا مثلاً در دولت احمدی‌نژاد باشد، حتماً مشکلی دارد و باید حذف شود و این نگاه تبیین را دچار مشکل می‌کند و نگاه اصولی به مقولات اولویت‌دار را مختل خواهد کرد.