بازگشت از یک قدمی مرگ
مرضیه موسوی | همدان روی کوه است و همه مردمش کوهنورد. همین هم شد که هومن فرزانه از نوجوانی کوهنوردی را آغاز کرد و دورههای مختلف فدراسیون و مربیگری کوهستان را از سر گذراند. او که حالا 37 سال دارد، هم مربی نجات در ارتفاع است و هم مسئول تیم واکنش سریع همدان. دو صعود به قلههای بالای 7 هزار متر هیمالیا در کارنامهاش دارد و خاطرات بسیاری از نجات کوهنوردانی که تا یک قدمی مرگ رفتهاند. او میگوید: «بارها پیش آمده بود که در کوهستان شاهد وقوع حوادث مختلف برای همتیمیها و دیگر کوهنوردان بودم؛ اما به دلیل اینکه از امداد کوهستان چیزی نمیدانستم، نتوانسته بودم برای این افراد کاری انجام دهم. همین انگیزه بزرگی برای من بود که در دورههای هلالاحمر شرکت کنم و آموزشهای لازم را ببینم. در این صورت با خاطر آسودهتری به کوهنوردی میپرداختم و میتوانستم به دیگران هم کمک کنم. دورهها که به پایان رسید تصمیم دیگری گرفتم؛ تصمیم گرفتم به عنوان امدادگر داوطلب با هلالاحمر همکاری کنم تا آنچه یاد گرفتهام را برای نجات جان انسانها در کوهستان به کار بگیرم.» 12 سال است به عنوان امدادگر در مأموریتهای سخت کوهستان شرکت میکند و خودش را به همراه تیم واکنش سریع استان همدان به حوادث مهم کشور مثل حادثه دنا یا زلزله کرمانشاه میرساند. او در میان تجربههای امدادگریاش در کوهستان توانسته جان افراد زیادی را نجات دهد.
سالهاست هومن فرزانه در کوهستانهای همدان دست به سنگ شده و دیوارهها را برای نجات جان مفقودان و مصدومان کوهستان صعود میکند. از سختترین عملیاتهای کوهستان که در آن حضور داشته نجات کوهنوردانی است که در ارتفاع گرفتار شده بودند. تیم سه نفرهای از تهران برای صعود به کوهستانهای زاگرس، به مرز سنندج و همدان رفته بودند. سردشدن و نامساعدشدن وضعیت آب و هوا و طیکردن مسیر اشتباه آنها را در کوهستان گرفتار کرده بود. پرسوجوی تلفنی با افراد حادثهدیده نشان میداد وضعیت چندان خوبی ندارند. باران باریده و لباسهایشان را خیس کرده بود و حالا باد داشت تمام تنشان را میلرزاند.
نام جایی که در آن گرفتار شده بودند را نمیدانستند، اما با نشانههایی که به هومن فرزانه میداد، امدادگران خیلی زود متوجه موقعیتشان شدند.
فرزانه که سرپرستی این تیم را بر عهده داشت، میگوید: «هوا سرد بود و باید در کوتاهترین زمان ممکن به این افراد میرسیدیم. از صحبتهایشان متوجه شدیم در شرایط خوبی نیستند. علاوه بر ترس، افت قند شدید و از دستدادن انرژی باعث شده بود حسابی ضعیف شوند. موقعیت را که فهمیدیم درنگ نکردیم؛ مسیر زمستانه بود و حجم برفی که در منطقه باریده بود، زیاد. شدت باد آنقدر زیاد بود که با هر قدم اگر از همه توانمان استفاده نمیکردیم ممکن بود ما را به عقب ببرد. با همه این سختیها، وقتی به آنها رسیدیم تازه عملیات اصلی شروع شده بود.»
فرد نجاتیافته من را به خاطر نمیآورد
دو کوهنورد مرد و یک کوهنورد زنی که در این حادثه گرفتار شده بودند از شدت سرما توان حرکت نداشتند، دست و پایشان دچار سرمازدگی شده بود و حتی حرفزدن هم برایشان کاری دشوار بهنظر میرسید. لباسهای خشکی که امدادگران برایشان آورده بودند را پوشیده و به کمک آنها به نقطه امنی که از باد دور باشند، منتقل شدند. شب شده بود. نوشیدنیهای گرم و مواد غذایی و لباس گرم و مهمتر از همه رسیدن تیم امداد کوهستان دقیقا همان معجزهای بود که به آن نیاز داشتند.
فرزانه میگوید: «حالشان اصلا خوب نبود. اقدامات پیشبیمارستانی را انجام دادیم، کمی به آنها رسیدگی کردیم تا حالشان بهتر شود و توان راهرفتن داشته باشند. در آن سرما و باد امکان شبمانی در کوهستان را هم نداشتیم و باید فرود میآمدیم. به همراه این سه کوهنورد راه فرود را در پیش گرفتیم؛ اما چون حالشان چندان خوب نبود و توان کافی نداشتند، پایینآمدن از کوه 12 ساعت طول کشید. باید مدام استراحت میکردیم و با سرعت کم از کوه پایین میآمدیم؛ موضوعی که کمکم انرژی امدادگران را در آن سرما میگرفت.»
زمان زیادی را در سرمای پرسوز و برفی که تا بالای زانوهایشان آمده بود، مشغول کوهپیمایی بودند؛ سرمایی که باعث از دست رفتن انرژی زیادی از تیم امداد شده بود و آنها را تا نزدیکی مرز هیپوترمی شدن و افت شدید قند پیش میبرد.
«وقتی به پای کوه رسیدیم، همه توانمان را از دست داده بودیم. چند ساعتی در پایگاه ماندیم تا استراحت کنیم و بتوانیم انرژی از دسترفته را برگردانیم. خوشحال بودیم که توانستیم این مأموریت را با موفقیت به پایان برسانیم و جان این کوهنوردان را نجات دهیم. بعد از چند ساعتی استراحت، یکی از این کوهنوردان که تازه کمی حالش بهتر شده بود اصلا من را نمیشناخت! با اینکه 12 ساعت با هم در مسیر برگشت بودیم و در بسیاری از طول مسیر، من به همراه دیگر اعضای تیم به این سه نفر کمک میکردیم تا حرکت کنند و به آنها غذا و آب میرساندیم، اصلا من را به خاطر نمیآورد؛ دلیلش هم وخامت حالش بود و موقعیت سختی که ساعتها در آن قرار گرفته بود.»
جستوجو در منفی 30 درجه
کم نیست تعداد مأموریتها و عملیاتهایی که جان خودش را برای نجات جان دیگران به خطر انداخته است؛ نه تنها نجات جان افراد از مرگ بلکه جستوجو و پیداکردن پیکر افرادی که در حوادث مختلف جان خود را از دست دادهاند هم مأموریتهای سختی پیش پای هومن فرزانه و بسیاری از امدادگران گذاشته است.
او میگوید: «یکی از سختترین شرایطی که در آن حضور داشتم، شرکت در عملیات دنا بود. درست اول فروردین به همراهی تیمی به ارتفاعات دنا اعزام شده بودیم. هواپیما پیدا شده بود و مشغول جستوجوی پیکر سرنشینان بودیم. بسیار متأثرکننده بود. خانوادههای قربانیان حادثه صبرشان را از دست داده بودند و شرایط خوبی نداشتند. در ارتفاع 4 هزار متری، در هوایی که دمای آن در شب به 20 تا 30 درجه زیر صفر میرسید، در آن موقعیت بسیار دردناک به جستوجوی پیکرها میپرداختیم. ارتفاع برف در برخی از نقاط تا 7 متر هم میرسید. احتمال ریزش بهمن هر لحظه تیمهای امدادی را تهدید میکرد. گاهی هوا تا دو روز نامساعد میماند و امکان حضور هلیکوپتر در منطقه و رسیدن تجهیزات لازم را میسر نمیکرد.»
از رنجی که میبریم
تبلیغات منفی برای عملیات جستوجو آن قدر زیاد بود که تعدادی از خانوادههای قربانیان خودشان میخواستند از نزدیک فرایند جستوجو و نجات را ببینند. برای همین هم یک روز پدر یکی از قربانیان به همراه چند نفر دیگر را در کوهستان دیده بودند که به ارتفاع 4 هزار متری آمده بود.
«خانوادههایی که در پایین منطقه کوهستانی دنا بودند خبر از وضعیت ارتفاعات نداشتند. از طرفی حرفوحدیثهای زیادی برای تخریب فعالیتهای تیمهای جستوجو در منطقه به گوششان رسیده بود. روحیه خوبی نداشتند و همین باعث ناآرامی بیشترشان میشد. از دیدن این مرد در ارتفاع 4 هزار متری بسیار تعجب کردیم. به هر زحمتی بود خودش را به منطقه سقوط هواپیما رسانده بود تا با چشم خودش ببیند این بالا چه اتفاقی افتاده است. چشمش که به شرایط آنجا افتاد و تلاش ما را که دید با وجود حال بدی که داشت از ما مدام تشکر میکرد.»
میگوید به عنوان یک امدادگر هیچوقت به دیدن صحنههای تلخ و غمانگیز و منقلبکننده در حوادث عادت نکرده است، اما نجات جان انسانها و کمک به تسکین آلام آنها آنقدر برایش اهمیت دارد که تمام این رنجها را به جان میخرد و پای ثابت عملیاتهای سخت و دشوار است: «مگر میشود صحنههای تأثربرانگیز زلزله کرمانشاه را دید و آن را از یاد برد؟ ولی ما امدادگران اغلب یاد گرفتهایم آنچه میبینیم و رنجی که از آن به ما تحمیل میشود را به دیگران منتقل نکنیم.»