رفتارهای همسایگان و ضرورت بازنگری

نوید مجیدی‪-‬ تحولات اخیر در شمال‌غربی ایران بار دیگر ضرورت آگاهی از آن‌چه که بر آن سامان گذشته است و یا می‌گذرد، و بازگو کردن برنامه‌های قدرت‌ها و بدخواهان برای منطقه‌ی قفقاز را یادآوری می‌کند. پس از تصمیم‌ درست دولت جمهوری اسلامی ایران و رزمایشِ ارتش -که با پشتیبانی آحاد ملت ایران‌ همراه بود- لازم می‌بینم به بیان برخی رویکردهای اشتباه ایران در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی در دهه‌های گذشته و پیامدهای آن بپردازم. نخست باید گفت، فروکاستن تحرکات کنونی قفقاز به توافق‌های صرفا اقتصادی میان کشورها، نگاهی سطحی به مسئله‌های منطقه است و استراتژی عوامگرایانه‌ی رسانه‌های بیگانه که در تلاش برای سوق دادن مسئله به سمت‌وسویِ یادشده است نباید نگاه‌های تیزبین را منحرف کند و مردم باید از آن آگاه باشند. بی‌گمان، سفر وزیر امور خارجه‌ی ایران به روسیه و پیش از آن،
سفر وزیر امور خارجه‌ی ارمنستان به ایران
دربردارنده‌ی نکات مهمی در ارتباط با همین مسئله ا‌ست. دولت ایران به اهمیت موضوع
- اگرچه کمی دیر- پی‌برده و می‌داند که یکی از هدف‌های تلاش باکو برای رایزنی با ارمنستان و گشایش راه‌های زمینی، برای به سرانجام رساندن پروژه‌ی دسترسی به منابع انرژی باکو و انتقال آن به‌سوی ترکیه و غرب است که مرزبندی‌های کنونی مانع آن می‌شود. روشن است که برای دست‌یابی به توافق اقتصادی نیازی به برگزاری رزمایشِ نظامی اخیر میان ترکیه، پاکستان و باکو نبود! برگزاری این رزمایش و رزمایش بعدی میان آنکارا و باکو، مهر تاییدی‌ست بر این‌که جنگِ پارسال ناگورنو-قره‌باغ نیز با هدفی ازپیش‌معلوم و با پشتیبانی ترکیه و اسرائیل به‌راه افتاده است. به‌ویژه گفتگوی اخیر میان ارمنستان و باکو نیز پس از ناخرسندی ایران و دلگرمی علی‌اف به پشتیبانی خارجی رخ داده است. پس مسئله فراتر از یک توافق اقتصادی ساده است، که حق قانونی هر کشوری‌ست. نظام به‌درستی متوجه شده است که پیدایش چنین راه ارتباطی‌ای، خطر جابه‌جایی مرزهای ژئوپولتیک را به‌همراه دارد و ارتباط ایران را با قلمرو نفوذ فرهنگی‌اش – که در دل مرزهای ژئوپولتیک تعریف می‌شود- قطع خواهد کرد. پشتیبانی برخی کشورها از طالبان در افغانستان نیز دقیقا در همین راستاست، زیرا شاهراه ارتباط ایران با دیگر قلمرو عمق فرهنگی‌‌، یعنی تاجیکستان، از افغانستان می‌گذرد و نفوذ بیگانگان در مرزهای شمال خاوری، عملا ایران را از نفوذ در آن حوزه کنار خواهد زد. پس قطعا هدف از تلاش‌های گسترده‌ی دولت‌های غربی و برخی کشورهای منطقه، محاصره‌ی ما و به‌زعم خودشان، از میان برداشتن ابرقدرت فرهنگی‌ای به‌نام ایران و نفی مفهومِ «ایران» در درازمدت است. توافق برای برگزاری نشستی‌ با حضور همسایگان افغانستان در سفر امیرعبداللهیان به مسکو، دستاورد مثبتی است که در آن خبری از حضور ترکیه یا قطر نیست. اگرچه تنش‌زدایی، اصلِ بنیادین در روابط همسایگی‌ست اما تنها برای آگاهی باید اشاره کرد که ایران نباید نگران حضور نیروهای عضوی از ناتو در خاکِ غیر ناتو باشد، زیرا از دیدگاه حقوقی الزامی برای دخالت ناتو به‌همراه ندارد.


در حوزه‌ی فرهنگی، این رویکرد منفعلانه‌ی ناکارامد ایران در قفقاز و بی‌توجهی به هشدار اهل فن بود که سبب نیروگرفتن جریان‌های خزنده‌ی فرهنگی علیه کشور شد و آنان زیرِ تاثیر «نوعثمانی‌گرایی» ترکیه و با بهره‌گیری از غفلت حاکمیت در حوزه‌‌های آگاهیِ عمومی، آموزش‌وپروش و آموزش‌عالی به پراکندن جعلیات تاریخی از راه شبکه‌های تلویزیونی‌ یا عوامل‌شان در ادارات، دانشگاه‌ها و جاهای دیگر پرداختند؛ به‌ویژه از نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۷۰ خورشیدی که طیفی از دولتمردان و مسئولان از بنیان‌های همبستگی ملی غافل شدند.
درپی این خلا، جریان‌های جدایی‌طلب برای تحریک احساسات مردم با تکیه بر مسئله‌ی زبان - که سست‌ترین، اما زودبازده‌ترین! دلیل برای تهییج است - تلاش بسیار کردند؛ همچنین بخشی از جریان تاریخ‌نگاری‌ به‌دست کسانی افتاد که نه تنها از بنیان‌های «ایرانیت» آگاه نبودند! بلکه تاریخی سست‌بنیاد یا دروغ را در کتاب‌هایشان تحویل جامعه‌ دادند. درصورتی که در هر کشورِ تاریخی‌، هویت ملی، خطِ قرمز ملت است و نه بازیچه‌ی تشکیکِ کینه‌توزانه‌، و دروغ‌بستن به آن مانند اقدام علیه امنیت ملی‌است.
نگارنده که یک ایرانیِ آذری‌ست، معتقد است گفتار و رفتارِ نوهمسایگانِ شمال‌غربی ایران، میوه‌ی همین کوتاهی‌ها‌ست؛ رفتاری که با تلاش برای دستکاری هویتِ مردم شمال‌غرب ایران، رسیدن به آرزوی دیرینِ هلال ترکی را دنبال می‌کند که از همسایگی یونان آغاز می‌شود و در ادامه به قفقاز، بخش‌هایی از شمال ایران و افغانستان، جنوب روسیه و شمال‌غربی چین می‌رسد! در سایه‌ی تعقیب چنین سیاستی‌ست که، جعلِ نام مکان‌ها، خوراکی‌ها، انتشار نشریه‌های تفرقه‌افکنِ قومی با مجوز ادارات ارشاد! و غیره روی می‌دهد. هدف از انجام این کارها در شمال‌غربی ایران، زدودن مفهومِ «آذری‌» و ایجاد فرهنگ ترکی - وابسته به ترکیه - در آن جغرافیاست.به‌عنوان مثال، خوراکی‌های «استانبولی» امروز روی تابلوها با پسوند ترکی خودنمایی می‌کند! (گاه در صداوسیما!) یا عواملِ پان‌ترکیسم ضمن تلاش برای ایجاد فاصله میان آذری‌ها و دیگر ایرانیان، در دانشگاه‌ها یا جاهای دیگر با رد سندهای تاریخی علیه زبان فارسی سخنرانی می‌کنند و آن را تحمیلی می‌خوانند! نیز در برخی کتاب‌های درسی هم با رویکردی فاجعه‌بار و موذیانه (به‌دلیل نفوذ یا فشار قوم‌گرایان در آموزش‌وپرورش و نهادهای دیگر) هویت قومی-زبانی آذربایجانیان (برای اهداف آینده) مبهم است!؛ یا در گزارش‌های ورزشی و غیره. اما برخی دلایلِ این تهاجم‌های فرهنگیِ خاموش چنین‌اند: ۱- غفلت دولت در آگاهی‌بخشیِ لازم به مردم و فروکاستن جایگاه زبان ارجمند فارسی تا حد یک زبان رسمی و مشترک! ۲- بومی‌پذیری در آموزش عالی‌ که ارتباط و آمیزش خرده‌فرهنگ‌های کشور را (که باهم سازنده‌ی فرهنگ ایرانی‌اند) محدود می‌کند. ۳- باج‌دهی به جریانِ قوم‌گرایی و نادیده گرفتن یافته‌های پژوهشگرانِ تاریخ و زبان آذربایجان، که ازقضا بیشترشان آذری بوده‌اند و پشتیبان فرهنگ ایرانی.
قطعا هویت مردم را دستاوردهای پژوهشی تعیین می‌کند نه کاربردِ کلامی عموم و احساسات یا فشار قوم‌گرایان. درنتیجه این رویکردها ضروری به‌نظر می‌رسند: ۱- بنابر تجربه، سیاست‌های صهیونیستی-ترکیه‌ای به‌ویژه در قفقاز، بر رفتارِ همسایگان تاثیرگذار است و شاید تنها تکیه‌ بر اشتراک‌های مذهبی برای حفظ قلمرو منافع ملی-امنیتی کافی نباشد. پس نقش عنصرِ «ایران فرهنگی» هم در دیپلماسی کشور باید پررنگ‌ شود. ۲- استخدام در نهادهای آموزشی باید برپایه‌ی گزینش‌ ملی-مذهبی باشد و نه تنها با تکیه بر یکی از این دو؛ در غیر این‌صورت ظهور قوم‌گرایانِ آموزش‌گر! و انتقال اندیشه‌های‌شان به نسل‌های بعد
رخ می‌دهد. ۳- نگارش کتاب‌های درسی باید برپایه‌ی اسناد تاریخی باشد و نه سیاسی‌کاری یا فشارهای قوم‌گرایی و کتاب‌های کنونی باید بازنگری شوند. ۴- ایرانِ مقتدر نباید از هیاهو و مانور رسانه‌های بیگانه رو‌ی قوم‌گرایی بهراسد. در این میان هم‌تباران آذری من وظیفه‌ی مهمی در پاسداری از هویت ایرانی و جلوگیری از پیدایش جو دروغین در آذربایجان دارند.