روزنامه جوان
1400/07/25
پدرم تا آخر عمر کوه میرفت و ۱۱۰ سال سرحال زندگی کرد
مادربزرگ مهربان فیلمهای سینمایی «بوسیدن روی ماه» و «وضعیت سفید» همان کسی است که با مرور حرفهایش آن هم به لهجه همدانی دلمان برای همصحبتی بیشتر با او غنج میرود. رابعه مدنی که هرچه اصرار میکنیم تاریخ تولدش را نمیگوید و با خنده تأکید میکند: «سال تولد من جزو اسرار من است و از هیچ خانمی این سؤال را نپرسید». پدرش حکیم سیدحسن مدنی از بزرگان مذهبی و علمی شهر همدان بود اگرچه زندگی کاملاً عادی داشتند، اما به واسطه علم پدر دانش طبی و گیاه شناسیشان شهره مردم شهرشان بوده است. رمز فعالیت و سرزنده بودن رابعه مدنی آن هم در سنین سالمندی سؤالی است که برای جوابش سراغ وی رفتیم، اما سؤالی به این مهمی جواب بسیار سادهای داشت: «بالا رفتن سن و تغییر شرایط را پذیرفتم. قبول کردم با ورود به دوران میانسالی و سالمندی باید سبک زندگیام را تغییر دهم». آنچه میخوانید ماحصل گفتوگوی ما با مادربزرگ مهربان سینمای ایران و عضو اتاق فکر فرهنگسرای امید است.ناخودآگاه عشق در وجودمان ریشه کرد
در خانهای بزرگ شدم که پدرم بزرگ علمی و دینی شهر به شمار میرفت. خانه و خانواده ما معمولاً نقطه امن و قابل اعتماد همه مردم شهر بود از سؤالات مذهبی گرفته تا نیازهای پزشکی و سنتی. مادرم خانهدار بود، اما اهل مطالعه و پرس و جو و بهشدت فضای بین مادر و پدرم فضایی مالامال از عشق و احترام متقابل بود. هیچوقت یاد ندارم با صدای کمی بلند با یکدیگر صحبت کرده یا حرفی زده باشند که هرکدام باعث آزار دیگری شده باشد. من که رفتارها و اصول زندگی پدر و مادرم را در روزهای میانسالی میدیدم در ذهنم برای روزهایی مشابه در زندگی خودم ثبت و ضبط میکردم. وقتی ازدواج کردم همیشه همسرم را «آقا» خطاب کردم و هیچ وقت کمتر از لفظ «خانم» برای صدا کردن من استفاده نکرد. نه اینکه مشکلی نباشد. زندگی بدون مشکل نمیشود، آن هم زندگی برای نسل ما که نه تنها چیزی نبود حتی وسع غالب مردم به تهیه اجناس ضروری هم نمیرسید چه برسد به اجناس لوکس و غیرضروری، اما نکته اینجا بود که با همان داشتههایمان خوش بودیم و در عین حال برای تأمین نداشتههایمان کنار یکدیگر تلاش میکردیم. میدانستیم هر بحث و دعوا ما را از مسیر اصلی زندگیمان دور میکند و همین کافی بود که با همت ادامه بدهیم. همیشه تلاش کردم سبک زندگی که از پدر و مادرم بین خودم و شوهرم اجرا میکردم به فرزندانم هم آموزش بدهم. نتیجه این تلاش یک دختر و دو پسر شد که مثل فرشته و گوهر برای من هستند که برای من دو نوه عزیزتر از خودشان هدیه آوردهاند. سازگاری با تغییرات رمز سرحالی است
خیلیها از من میپرسند رمز سرحالی و شادابیام در روزهای سالمندی چیست؟ من خیلی زندگی پیچیدهای ندارم. همیشه با کوچکترین اتفاقها خوشحال شدهام، با هر کاری تلاش میکنم به خود انرژی مثبت دهم و قسمت خالی لیوان را کلاً نمیبینم. در دوران کرونا که به همه ما سخت گذشت مجبور بودیم به خاطر طرف مقابل که سلامتی آن شخص برای ما مهم است نزدیک هم نشویم. کلی کاموای گلوله شده که سالها خاک میخورد را آوردم و همان روزهای به اجبار خانهنشینی چند پتو بافتم. از هر فرصتی برای زندگی کردن استفاده میکنم. نکته مهم در مورد دوران سالمندی شرایط خاص این دوران است. تحلیل رفتن عضلات و بدن، کم حوصلگی و آسیب پذیر بودن تنها بخشی از ویژگیهای این دوران است، اما میشود ساماندهی کرد. مثلاً من میدانم در مرکزی ویژه امور فرهنگی و اجتماعی سالمندان در شهر تهران با عنوان فرهنگسرای امید نه تنها کلاسهای آموزشی برای اوقات فراغت نسل ما تدارک دیده میشود بلکه تلاش میکنند هیچ سالمندی تسلیم شرایط جامعه و مشکلات جسمیاش نشود و از خانهنشینی دور بماند. برای جامعهای مثل کشور ما که در آیندهای نه چندان دور به انفجار سالمندی نزدیک میشود از نظر من وجود مراکزی مانند فرهنگسرای امید جزو ضروریات است. جایی که سلامتی شما بررسی و در حال کنترل باشد. جایی که سایر همسن و سالهایتان را ببینید و از کنار هم بودن لذت ببرید و بایدها و نبایدهای دوران سالمندی را کنار هم اجرا کنید. برای من که تا امروز بیش از ۵۰ فیلم و سریال و فیلم کوتاه بازی کردهام قطعاً در این سن و سال به روز بودن و سالم ماندن سخت است، اما تمام تلاشم را کردهام که همیشه در هر شرایطی شادابی و سرحالیام را با کارهای مختلف مانند ورزش کردن، اصلاح سبک تغذیه و مسافرت رفتن حفظ کنم. یکی از مهمترین رمزهای رضایت از زندگی قانع بودن است. من از بچگی یاد گرفتهام برای هرچیزی که میخواهم تلاش کنم، اما به هرچیزی که میرسم قانع باشم. من به داشتههایم فکر میکنم و با هیچکس چشم و همچشمی ندارم. مثلاً من ۱۰ سال یک مانتو را دارم و باز میبینم قابل استفاده است آن را میپوشم و از آن استفاده میکنم. در مقابل میبینم نسل جوان هر هفته یک مانتو میخرد یا هر فصل کمدش را کامل از خریدهای جدید پر میکند.
تنبلی دلیل حال بد بعضی از سالمندان است
ریشه اصلی حال بد بعضی از سالمندان تنبلی است. البته در اکثر موارد این موضوع ریشه روانی دارد علت آن هم میتواند فوت همسر، ازدواج فرزندان و ... باشد که موجب تنهایی سالمندان میشود و در برخی موارد آنها برای جلب توجه اطرافیان ناله میکنند و کوچکترها باید به این موضوع توجه کنند. من یک دوستی داشتم که تازه ازدواج کرده بود و در مدرسه کار میکرد، پسرعمه شوهرش در تهران آنها را به عروسی دعوت کرده بود. دوستم به شوهرش گفت نمیشود به تهران برویم، چون من در مدرسه کار دارم من نمیتوانم مرخصی بگیرم. یک دکتری در همدان بود که فرهنگیان را ویزیت میکرد، نزدیک عصر با شوهرش پیش آن دکتر رفتند و دوستم به دکتر میگفت کمرم درد میکند، دکتر هم بعد از معاینه فهمید که دوستم مشکلی ندارد و به او گفت که چند روز مرخصی میخواهی! دکتر متوجه شده بود دوستم برای مرخصی میگوید که کمر درد دارد. اگرچه دوستم برای مرخصی وانمود میکرد بیمار است، اما سالمندان برای جلب توجه اطرافیان این کار را میکنند. به قول شاعر: هستم اگر میروم گر نروم نیستم.... قطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا دریاست.
بعضی اظهار بیماریها و دردها از سوی سالمندان برای این است که به اطرافیانشان بگویند من را ببینید بیشتر به من توجه کنید.
من در اطراف دوستانی دارم که دقیقاً همیشه غر میزنند، مدام در خانه هستند و تنبلی میکنند. تازه آنها از من گلایه میکنند که چرا اینقدر فعال و پرتحرکی و تو را دیگران به ما سرکوفت میزنند. مسئله این است که بیتفاوت شدهاند و همین بیتفاوتی مرا رنج میدهد.
برخی از همسن و سالهای من به دکتر مراجعه میکنند به علت بیماریهایی نظیر دیابت و چربی خون و دکتر برای آنها دارو و رژیم غذایی مینویسد، ولی معمولاً در مصرف دارو یا پرهیزهای غذایی مقاومت میکنند و میگویند نمیتوانم فلان غذا و فلان نوشیدنی را نخورم. یکی از فعالیتهای مهم مراکز ویژه سالمندان مانند فرهنگسرای امید اصلاح همین رفتارهاست، اما به کمک جمع زیادی سالمند که درست رفتار میکنند.
اگرچه خودم دیابت دارم و روزی دو بار انسولین میزنم، اما سعی میکنم در تغذیهام همیشه مراعات کنم. انسان خودش باید دستش را به زمین پیش بگیرد و با یاعلی بلند شود وگرنه هیچکس نمیتواند به انسان کمک کند.
بدخلقی عامل فاصله با جوانان است
یکی از عللی که جوانان نمیتوانند با سالمندان ارتباط بگیرند این است که مثلاً میبینند مادربزرگ یا پدربزرگشان دائماً مریض است و حال آنها هم بد میشود. پدر من در سن ۱۱۰ سالگی مرحوم شد، اما تا آخر عمر جمعهها به کوه میرفت و سرحال زندگی میکرد. پدر من گیاهشناس هم بود و هر موقع از کوه برمیگشت همراه خود لای دستمال گیاهان کوهی میآورد. معتقد بود که طبیعت به ما احتیاج دارد و ما هم به طبیعت احتیاج داریم. تا زمانی که گیاه را برداشت میکرد هیچ وقت ریشه گیاه را قطع نمیکرد. نسبت به همه حیوانات دوستی و محبت داشت. همه این تصاویری که از پدرم در ذهن مانده است باعث میشود دچار تبعات دوران سالمندی نشوم. فراموش نکنیم خوش خلقی و انرژی مثبت فرستادن به همه موجودات باعث میشود چهره شاد و خوش اخلاقی در ذهن بقیه از دوران سالمندی ما باقی بماند.
نکته مهم بعدی در ارتباط بین جوانترها و سالمندان حفظ احترام و حرمت است. من همیشه به جوانترها میگویم این بزرگترها و سالمندان که میبینید جوانیشان را پای شما ریختهاند. یادتان باشد هر کاری که در طبیعت میکنید پیش خدا و پیامبر، طبیعت همه آنها را تلافی میکند و به قولی با هر دستی بدهی با همان دست پس میگیری. همه باید احترام بزرگتر از خودمان را نگه داریم مثلاً من خودم عروس چهارم خانواده بودم و باید بعد از عروس اولی و پشت سر بقیه حرکت میکردم. برای تنهاییهایتان نسخه بپیچید
اغلب سالمندانی که همسرشان را از دست دادهاند به ویژه در روزهای کرونا بیش از پیش تنها شدند. مثلاً من راه رفع تنهاییام را در امور روزانهام تعریف کردهام. بافتنی دلخوشی من شده است. وقتی میبینم تنها هستم و حوصلهام سررفته میروم حسن آباد چند رقم کاموا میخرم میآیم شروع میکنم به بافتنی کردن. خدا را شکر گوشهنشین و خانهنشین نیستم. از صبح که بلند میشوم خودم را مشغول میکنم و مثلاً شروع میکنم به تمیز کردن کمدها و تا سر ظهر خودم را مشغول نگه میدارم و یک تغییر ایجاد میکنم. البته سعی میکنم تا جایی که میشود به دلیل شرایط کرونا از خانه بیرون نروم. قناعت؛ کلید واژه سبک زندگی
یک ویژگی مهم نسل ما قناعت بود که هنوز در رفتارمان به وضوح دیده میشود. دیدهام در نسل جوان که بدون توجه به منبع و میزان درآمد مدام در حال خریدهای اضافه هستند. من اهل نصیحت نیستم ولی میگویم مثلاً درآمد شوهر یا بودجه خانواده خود را هم در نظر بگیرید. مثلاً غذا را به اندازه درست کنیم و اگر هم اضافه ماند به سطل زباله نریزیم، بدهیم یک هموطن نیازمند بخورد. عزیزجانم حالت را خودت خوب کن!
من در حدی نیستم که کسی را نصیحت کنم، میگویند که رطب خورده کی منع رطب کند، اما از همسن و سالهایم خواهش میکنم که سعی کنند سلامتی خود را حفظ کنید. مثلاً به دکتر میروید و اگر دکتر توصیهای به شما میکند قطعاً طالب سلامتی شماست پس توصیهها را رعایت کنید. خدایی نکرده اگر مریض شدیم مزاحم خانوادههای عروس یا داماد نشویم و این هم دست خودمان است که سعی کنیم مریض نشویم مثلاً وقتی به من میگویند قند برایت ضرر دارد و نخور رعایت کنیم. مثلاً به من میگویند عصا دست بگیر این نشانه پیری نیست. برای این است که مطمئنتر قدم بردارم. به من میگویند پرهیز غذایی کن نه برای اینکه دوست ندارند من بخورم بلکه برای اینکه دوست دارند من را همیشه سرحال ببینند. پس بپذیریم همه آنهایی که یک عمر حواسمان به آنها بود و مراقبشان بودیم حالا به وقت پیری مراقبمان هستند و دوست ندارند خم به ابرویمان بیاید.
سایر اخبار این روزنامه
رئیس کل و معاون بانک مرکزی دولت تدبیر در زندان
گستره واکسیناسیون برگ برنده ما در موج ششم کرونا
فرآوردههای نفتی ایران تحریمها را دور زد
پدرم تا آخر عمر کوه میرفت و ۱۱۰ سال سرحال زندگی کرد
رشوههای اسرائیل به هزار فامیل برای بسط نفوذ سیاسی و اقتصادی
افزایش ۳۰ درصدی حقوق حداقلبگیران در سال آینده
روز پارالمپیک، روز امید
قهرمان در آغوش قهرمان
غرب و دروغ بزرگی به نام حقوق بشر
دام آنکارا - تلآویو برای علیاف
پکن: در هر شرایط به شراکت راهبردی با تهران پایبندیم
نسبت ظرف با مظروف در سینمای ایران