برگریزان سرخ در ریاض!

امید مافی‪-‬ مارش و خون و آرزوهایی که در مهتاب سوخت. آن شب در پرنس فیصل پرندگان سرخ فام را بالی برای پرواز نبود و زودتر از حد تصور در افق گم شدند تا کابوس‌های مچاله پیدا شوند و سراغ فوتبال نحیف ما را بگیرند.
اگر آبی‌های الهلال با بافاتیمبی گومس هر بار که خواستند قفس توری قرمزها را شعله‌ور کردند، این طرف‌تر حریف خلع سلاح شده با عیسی آل کثیر و مهدی عبدی یارای ایستادگی در برابر سیم خاردارهای سعودی را نداشت و هر چه زد به در بسته و دیوار
سیمانی خورد.
اینگونه شد که ارتش آنارشیست یحیی در پلک بهم زدنی وا داد و سه بار زانو زد تا کمی


آن سوتر از دریای سرخ ماهی‌ها در خاک بمیرند و قصه سوپر جام آسیا برای تیم‌های وطنی به پایان برسد؛ تلخ‌تر از زهر هلاهل در این روزهای اندوهناک.
فوتبال اینبار علاوه بر خود به سیاست‌های ورزش ایران نیز باخت. آنجا که ورزشگاه چشم نواز پرنس فیصل لبریز از دوآتشه‌های دشداشه‌پوش شد تا معادلات نبرد پیش از آغاز دوئل به هم بخورد. این در حالی است که فقط چند روز پیش از این ورزشگاه آزادی در جدال ایران - کره جنوبی به قبرستانی متروکه بدل گردید و سیاست غلط دولتمردان سبب شد تا چشم فندقی‌ها دور از خانه، خود را
لای پرقو ببینند.
آن شب در ریاض رقص آخرین جگرگوشه‌های سرخ در آغوش سرنوشت، ابرها را به گریه واداشت وقتی موسیو ژاردیم با مهره‌های طلایی‌اش هر کاری که دلش خواست کرد تا آبی بی‌انتهای آسمان فراسوی پایتخت رنگی از چشمان فرمانده پرتغالی داشته باشد. این طرف‌تر اما یحیی گل محمدی مستاصل‌تر از همیشه تنها خزان را به تماشا نشست و در پاییزان تن به برگریزان داد تا معلوم شود فاصله ارتش غنی و فقیر زمین تا آسمان است و با دست خالی نمی‌توان از دل یک رویداد سرفراز بیرون آمد و دل به معجزه‌های
بی‌سر و ته بست.
بله این پایان غمگنانه فوتبال باشگاهی ما در آسیا بود. ما حذف شدیم و هاشور بر رویاهایمان زدیم تا یادمان نرود جنگیدن با تفنگ خالی نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت و محکوم به شکست و زمین خوردن و فروچکیدن هستیم.
آیا آن شب در هوای شرجی آکنده از زنگار و شبنم و پولکی کسی برای اشک‌های میلیون‌ها نفر پای جعبه‌های رنگی نسخه‌ای پیچید یا نه؟