راهبرد‌های ایران در افغانستان باید به‌روزرسانی شود

بروز دو حادثه تروریستی در افغانستان در فاصله چند روزه که به شهادت و زخمی شدن ده‌ها نفر از مردم مظلوم این کشور انجامید، بار دیگر توجهات را به اوضاع بغرنج این کشور رنجدیده معطوف کرد. از سویی با خروج اشغالگران و قدرت‌یابی مجدد طالبان، آینده سیاسی این کشور در هاله‌ای از ابهام قرار داشته و از سوی دیگر با تشدید اقدامات تروریستی داعش در این سرزمین، جان مردم بی‌پناه افغانستان در معرض مخاطرات بزرگی قرار گرفته است.
البته این بخش جداشده از ایران بزرگ، سال‌هاست که در آتش جنگ داخلی می‌سوزد و زخم دخالت‌های ابرقدرت‌های شرق و غرب بر جان خسته آن نشسته است. تجربه دو دوره طولانی اشغال و حضور نظامی خارجی شوروی و امریکا در این کشور در طول چهار دهه گذشته که هر دو بار نیز با شکست و خروج مفتضحانه این قدرت‌ها همراه شد، نشان از جایگاه حساس این سرزمین به‌عنوان حائل میان تمدن‌های بزرگ است.
۲۰ سال پیش به بهانه حملات موسوم به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، جرج بوش رئیس‌جمهور وقت امریکا از جنگ‌های صلیبی جدید سخن گفت و به آن‌سوی کره خاکی، جایی ۱۵ هزار کیلومتر دورتر از خاک امریکا لشکرکشی کرد. افغانستان و عراق مستقیماً اشغال شدند و حضور نظامی امریکا در تعدادی دیگر از کشور‌های منطقه افزایش یافت. میلیون‌ها نفر از مردم منطقه خصوصاً در عراق، افغانستان و سوریه در اثر مداخله نظامی امریکا درگیر جنگی خانمانسوز شدند، چندصدهزار نفر از آن‌ها کشته و میلیون‌ها نفر آواره یا زخمی شدند. آتش فتنه‌ای که امریکایی‌ها با حضورشان در منطقه افروختند، هنوز هم پس از گذشت ۲۰ سال در گوشه و کنار این منطقه شعله‌ور است.
رئیس‌جمهور سابق امریکا، دونالد ترامپ در زمان مسئولیتش، میزان مخارج هنگفت امریکا طی دو دهه گذشته در این منطقه را رقمی بالغ‌بر ۷ تریلیون دلار اعلام کرد. این عدد برای خواننده ایرانی مافوق تصور است.


برای اینکه اندکی بتوانیم آن را در ذهن متبادر کنیم، باید بدانیم کل عایدات حاصل از فروش نفت ایران از ابتدای کشف آن در ایران (از ۱۲۰۸ تاکنون) در حدود یک‌پنجم این رقم است. در واقع امریکا پولی پنج برابر آنچه را که در طول ۱۱۰ سال از چاه‌های نفت ایران عاید ایرانیان (و البته تا پیش از انقلاب عاید انگلیسی‌ها و کنسرسیوم) شده در طول کمتر از ۲۰ سال در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا هزینه کرد.
امریکایی‌ها به افغانستان لشکرکشی کردند تا طالبان را سرنگون کنند و به ادعای خود دموکراسی را به مردم افغانستان هدیه دهند، ۲۰ سال بعد افغانستان را برای طالبان گذارده و حتی نجات حیوانات خود را به مزدوران و کارمندان محلی خود در افغانستان ترجیح دادند. خروج امریکایی‌ها از افغانستان برای ابرقدرت پرمدعا، سرشار از خفّت بود، اما این بدان معنا نیست که سلطه گران و مستکبران طمع خود را از این سرزمین برداشته باشند. به نظر می‌رسد روند سیاسی امنیتی‌ای که پس از خروج امریکا در افغانستان در حال شکل‌گیری است، با مطامع واشنگتن بی‌ارتباط نیست. روی کار آمدن مجدد طالبان و بروز ابهامات گسترده در مورد آینده حق تعیین سرنوشت ملت افغانستان از یک‌سو و ثبات زدایی با تشدید اقدامات گروه‌های تروریستی از جمله داعش از سوی دیگر، آشکارا از رؤیای شومی حکایت دارد که کاخ سفید پس از خروج نیرو‌های خود، برای مردم افغانستان تدارک دیده است.
اینک تحرکات تروریستی داعش، از قندوز تا قندهار هم جان مردم افغانستان را تهدید می‌کند و هم ریل‌گذاری بخشی از نقشه راه امریکا در دوره خروج از افغانستان را نشان می‌دهد. اصلی‌ترین نشانه این نقشه راه، نوعی شرطی‌سازی افکار عمومی روی امنیت و رابطه آن با حضور نظامی اشغالگران غربی است، بدین نحو که پس از مدتی هم مردم افغانستان و هم سایر ملل منطقه را به این باور برسانند که امنیتشان تنها در سایه حضور سربازان ناتو و امریکا تأمین خواهد شد. در وجه دیگر تداوم اقدامات تروریستی در این کشور خصوصاً علیه شیعیان ممکن است در افکار عمومی شیعیان جهان و به‌ویژه مردم ایران تأثیرگذار باشد و نوعی مطالبه مداخله در افغانستان را ایجاد کند که این اقدام نیز تکمیل‌کننده پازل امریکایی‌ها خواهد بود.
پس در این شرایط چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذارد و بی‌تفاوت از کنار جنایاتی که هر روز بر سر مردم همسایه شرقی می‌رود گذشت؟ یا باید (چنانکه برخی پیش‌تر تجویز می‌کردند) هیجانی عمل کرد و وارد این سرزمین شد؟ پاسخ به هر دو نگاه منفی است.
نمی‌توان واقعیت‌های موجود افغانستان را (از جمله به قدرت رسیدن طالبان با کم‌ترین مقاومت مردمی) نادیده گرفت و از سویی نمی‌توان نسبت به خون مسلمانان بی‌گناه، بی‌تفاوت بود. اینک وقت آن رسیده است که راهبرد‌های کلان ملی در مورد افغانستان متناسب با شرایط جدید به‌روزرسانی شود. هرچند به رسمیت شناختن حکام جدید کابل، چندان توجیه‌پذیر نیست، اما منافع و امنیت ملی ایجاب می‌کند، تماس‌ها برقرار و طالبان متوجه مسئولیت خود در برقراری امنیت همه شهروندان این کشور شود. بایستی به طالبان فهماند که هرچند این گروه هنوز از مشروعیت لازم بین‌المللی برخوردار نیست، اما بنا بر حقوق بین‌الملل و وظیفه انسانی، موظف به انجام مسئولیت‌های خود در قبال مردم افغانستان است و اگر امکان این انجام وظایف به‌تن‌هایی را ندارد، باید امکان دفاع از خود را برای گروه‌های مختلف قومی مذهبی فراهم آورد. تجربه ذی‌قیمت شکل‌گیری لشکر فاطمیون در دفاع از حرم الگوی خوبی است تا گرو‌های مختلف افغانستانی برای مقابله با تحرکات تروریست‌ها بر روی پای خود بایستند.