بازی با منافع ملی

امیر فرشباف: هر راهبردی مانند سایر پدیده‌های مرکب، از اجزایی تشکیل و تألیف می‌شود و این اجزا یا جنبه بنیادی و ثابت دارند یا جنبه فرعی و روبنایی. به‌ هر ‌صورت، آنچه در تعریف راهبرد مأخوذ است و جنبه جوهری و بنیادی دارد و نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد، مؤلفه‌هایی همچون اصول نظری پیشینی، وسیله یا وسایل، هدف یا اهداف، روش‌ها و راهکارهای عملی و نیز یک نسبت منطقی و معنایی میان این اجزاست. این مؤلفه‌ها، اجزای بنیادین هر راهبردی هستند و نمی‌توان از یک راهبرد صحبت کرد که فاقد اجزای مزبور باشد. این تعریف کلی و این اجزا، درباره راهبرد رسانه‌ای نیز صدق می‌کند و آنچه در اینجا مورد ملاحظه قرار می‌گیرد، کشف و تحلیل راهبرد رسانه‌ای جریان اصلاحات در موضوع مذاکرات هسته‌ای است که توسط دولت جدید پیش می‌رود. به بیان دیگر آنچه در این متن مورد بررسی قرار می‌گیرد، پاسخ به این پرسش است: در راهبرد رسانه‌های اصلاح‌طلب، هدف تا کجا وسیله را توجیه می‌کند؟ با تغییر دولت و از دست رفتن نهادهای انتخابی مثل قوای مقننه و مجریه برای اصلاح‌طلبان، منطقی بود تاکتیک‌ها و روش‌های ایشان نیز دستخوش تغییر شود؛ همان‌گونه که جریان ضدانقلاب نیز اولویت‌ها و برنامه‌هایش نسبت به دولت و سایر نهادهای کشور تغییر کرده است. اما پرسش این است: علت تمرکز این نوشتار روی موضوع سیاست خارجی چیست؟ آیا مگر اصلاح‌طلبان فقط در حوزه سیاست خارجی تغییر روش داده‌اند و در حوزه مسائل داخلی تغییر راهبرد و برنامه نداشته‌اند؟ پاسخ این است: هم عرصه داخلی و هم عرصه خارجی برای این جریان، مشمول تغییر برنامه و تاکتیک رسانه‌ای واقع شده اما به دلیل عدم فضای کافی برای پرداختن به وجوه سیاست داخلی (اعم از سیاست فرهنگی، اقتصادی و امنیتی) و نیز به دلیل جریان داشتن روند مذاکرات و اهمیت و حساسیت آن در مقطع فعلی، ترجیح داده شد فعلا روی این حوزه تمرکز شود و در آینده درباره رویکرد این جریان نسبت به مسائل داخلی کشور بحث خواهد شد.    * تحولات افغانستان و «راهبرد تحمیل» یکی از راه‌های کشف و تشخیص راهبرد جریان اصلاحات، دقت و تمرکز روی تولید محتوای رسانه‌ای ایشان و استنباط روش‌ها، جهت‌گیری‌ها، ابزار، اهداف و نسبت این اجزا با یکدیگر، از خروجی تولیدات رسانه‌ای آنهاست. مثلاً در موضوع افغانستان ملاحظه شد در فضای رسانه‌ای اصلاح‌طلبان بویژه در بسترهای غیررسمی‌تر مانند فضای توئیتر، عملیات روانی سنگینی در ظاهر علیه طالبان و به نفع مبارزان منطقه پنجشیر شکل گرفت اما در حقیقت، مضمون اصلی آن هجمه به جمهوری اسلامی به دلیل عدم دخالت و ورود سخت‌افزاری در افغانستان بود که به واسطه نوعی «داعش‌نمایی» از طالبان و بازنمایی مبارزان پنجشیر به عنوان «رزمندگان محور مقاومت» شکل گرفت. در این برساخت رسانه‌ای، افکار عمومی به سویی هدایت می‌شد که جمهوری اسلامی متهم به نوعی تزویر، فرصت‌طلبی و سیاست متناقض ایدئولوژیک درباره سوریه و افغانستان می‌شد؛ در حالی که موضوع سوریه ـ‌ و عراق‌ـ ماهیتا از موضوع افغانستان، به کلی متفاوت است و صرفا شباهت‌هایی صوری میان‌شان برقرار است.  به هر تقدیر، راهبرد اصلی جریان اصلاحات درباره وقایع افغانستان را می‌توان «راهبرد تحمیل» نامید که هدف آن، تحریک افکار و عواطف عمومی به سوی تحمیل نظام برای ورود به یک درگیری غیرقابل پیش‌بینی، بی‌سرانجام، بی‌وجه و خطرناک در یک کشور همسایه و همزبان بود که به لطف امام زمان(عج) و با بینش، تدبیر و درایت نهادهای انقلابی خنثی شد.    * مذاکرات هسته‌ای و «راهبرد تعجیل» پس از شکست راهبرد تحمیل در موضوع افغانستان، تصویر اصلی‌ای که رسانه‌های جریان اصلاحات در مقطع کنونی آن را هدایت و بازنمایی می‌‌کنند، تصویر «ضرورت و فوریت بازگشت ایران به میز مذاکره با قدرت‌های جهانی» است. وجه کاذب و انحرافی بودن این گزاره این است که جمهوری اسلامی با تمام بدعهدی‌ها و کارشکنی‌ها، کماکان عضو برجام است و در مقابل، ابتدا این دولت آمریکا بود که به طور یکجانبه و مستکبرانه از این توافق بین‌المللی خارج شد و هنوز هم بازنگشته و برای بازگشت پیش‌‌شرط تعیین می‌کند؛ بازگشتی که به توافق قبلی هم نیست و مطالبات جدیدتری را مطرح کرده که از این جهت می‌توان گفت اساسا «بازگشت» نیست؛ بلکه ورودی جدید است.  اکنون اما رسانه‌های جریان اصلاح‌طلب اعم از دوم خردادی و اعتدال‌گرا، همسو با جریان ضدانقلاب به طرز عجیبی در پی تلقین گزاره «ضرورت بازگشت ایران به روند مذاکرات» به افکار عمومی هستند و این را از خروجی تولیدی نشریات و پایگاه‌های خبری وابسته به این جریان به وضوح و سهولت می‌توان تشخیص داد. به طور دقیق‌‌تر، باید از ۵ محور القایی این رسانه‌ها نام برد که متفرع بر روند اصلی، یعنی تصویر «ضرورت بازگشت فوری ایران به میز مذاکرات» بازنمایی می‌‌شود و نسبت به آن جنبه فرعی دارد. ابتدا این ۵ گزاره و محور عملیات روانی ایشان ذکر و در ادامه به تحلیل اهداف و نسبت این اهداف با وسایل پرداخته خواهد شد.  نخست اینکه سیاست خارجی دولت در لنز رسانه‌های اصلاح‌طلب اینطور نمایش داده می‌‌شود که «اقتصاد و معیشت مردم در دست دولت جدید و حاکمیت گروگان گرفته شده است». محور القایی دوم در برساخت رسانه‌‌های اصلاح‌‌طلب این گزاره است که «عدم بازگشت ایران به مذاکرات، یک فرصت‌سوزی تاریخی در راستای اراده و منافع رژیم صهیونیستی است». محور سوم، این تصویر را نمایش می‌‌دهد که «هر گونه گشایشی در عرصه‌های مختلف، منوط به موفقیت در مذاکره با آمریکاست». محور چهارمی که از رصد تولیدات رسانه‌‌های این جریان می‌‌توان تشخیص داد، این گزاره است که «مسیر مذاکرات فعلی ظرفیتی است که در دولت روحانی ایجاد شد و دولت رئیسی در حال چیدن میوه‌‌ای است که اصلاح‌‌طلبان درخت آن را کاشتند». محور پنجم نیز که تداوم خط قبلی است، این تصویر را نمایش می‌‌دهد که «دولت رئیسی در تحقق شعارهای اقتصادی‌‌اش موفق نبوده و در حال بازگشت به سیاست‌های دولت قبل است».    * غایت‌‌پژوهی کنش رسانه‌های اصلاح‌طلب تاکنون هر چه مطرح شد معطوف به ابزار و وسایل راهبردی جنگ روانی اصلاح‌‌طلبان بود و در این بخش به برخی اهداف این جریان اشاره می‌شود. به نظر می‌‌رسد این جریان ۲ هدف واسط و یک هدف غایی را دنبال می‌کند؛ هدف غایی و نهایی ایشان تطهیر اصلاحات و تعدیل میزان نفرت عمومی‌‌ای است که مردم از آنها دارند که این کار را از ۲ طریق انجام می‌‌دهند. به بیان دیگر، این ۲ طریقه و ابزار، خود همان اهداف واسط و میانی هستند که ذکرشان گذشت و نسبت به آن هدف غایی (تطهیر اصلاحات)، ابزار تلقی می‌شوند. اما آن ۲ هدف میانی، یکی نمایش «انزوای جمهوری اسلامی در جهان» و دیگری نمایش «ماجراجویی و اعمال سیاست‌های غیرکارشناسی در حوزه بین‌الملل» است.  ناگفته نماند خط رابط و نخ تسبیحی که از یک سو، محورها و خطوط تصویرسازی ایشان را به یکدیگر متصل می‌‌کند و از سوی دیگر، مجرای تحقق اهداف فوق‌الذکر است، القای ضمنی گزاره قدیمی «نگذاشتند کار/ مذاکره کنیم» است، چرا که با ضریب یافتن آن هم می‌‌توانند چهره خود را تطهیر کنند و هم مثل روال گذشته، حاکمیت و جریان انقلابی را به خرابکاری در روند مذاکرات و اشتراک منافع با لابی صهیونیستی و جمهوری‌خواهان در آمریکا متهم کنند.  به تعبیر دیگر، جریان اصلاح‌طلب با راه انداختن یک بازی رسانه‌‌ای دووجهی در مقطع کنونی درباره مذاکرات هسته‌‌ای اهداف مذکور را دنبال می‌کند، زیرا این بازی روانی ۲ حالت دارد؛ یا روند مذاکرات با موفقیت طی می‌شود یا با شکست و بن‌بست مواجه می‌شود. در حالت اول و در صورت موفقیت در روند مذاکرات، این تصویر نمایش داده می‌‌شود که «راهی جز آنچه ما می‌‌گفتیم وجود ندارد و این توفیق، معلول فتح بابی بود که ما کردیم و دولت سیزدهم صرفا در حال چیدن میوه درختی است که بذر آن را ما کاشتیم و پرورش دادیم». این تصویرسازی، یک روند فعال و در جریان است که جریان اصلاحات، با قدرت آن را بازنمایی می‌‌کند و یک نشانه یا گمانه انتزاعی صرف نیست. در حالت دوم، یعنی در صورت شکست یا به بن‌بست رسیدن مذاکرات، این تصویر القا خواهد شد که «جریان انقلابی زبان دنیا را نمی‌‌فهمد و توان تعامل با قدرت‌‌های جهانی را ندارد و این وضعیت وخیم اقتصادی محصول همین ناشی‌گری آنان است».  اما جریان اصلاح‌طلب در حالی لاف موفقیت در عرصه سیاست خارجی و روابط بین‌المللی را می‌زند که کارنامه عملی سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک آن پیش‌‌ روی ملت و ناظران است. این جریان در حالی مدعی عرصه سیاست خارجی است که دولت جدید در حال آواربرداری از عملکرد خسارت‌بار ۸ سال گذشته ایشان است و در مقطعی که تیم جدید مذاکره‌کننده، به پشتوانه مقاومت ملت و حاکمیت و خون شهیدانی چون سردار سلیمانی و دکتر فخری‌زاده توپ مسؤولیت خروج از توافق برجام و بدعهدی طرف‌های غربی را در زمین آمریکا و متحدانش افکنده و با برقراری تعادلی معقول میان شرق و غرب، در حال مذاکره‌‌ای آبرومندانه است، این جریان در حال نمایش یک تصویر کاذب و انحرافی است که از قضا عمیقا مطلوب دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی و دلخواه جریان‌های ضدانقلاب است؛ تصویری که در آن، ایران مسؤول پیش نرفتن مذاکرات است و باید به میز مذاکره بازگردد! این جریان همچنین در حالی مدعی گروگانگیری معیشت مردم به دست دولت جدید است که خود سابقه شریرانه‌‌ترین و رذیلانه‌‌ترین گروگانگیری یک دولت از ملتش را در پرونده دارد؛ فراموش نخواهند شد روزهایی که در آن رئیس دولت‌های یازدهم و دوازدهم حتی آب خوردن ملت و رفع مشکلات محیط‌زیست را هم به مذاکره با آمریکا گره زد و وزیر خارجه‌‌اش توانمندی‌های دفاعی کشور را در مقابل آمریکایی‌ها تحقیر کرد. در مقابل، رهبران این جریان نیز نباید فراموش کنند در صورتی جریان انقلابی را متهم به همسویی با لابی صهیونیستی و طیف جمهوری‌‌خواه آمریکا می‌‌کنند که در عمل، بیشترین سنخیت و اشتراک رویکرد را با دشمنان قسم‌خورده انقلاب اسلامی داشته‌‌اند و در ایامی نه‌چندان دور که ننگ یکی از بزرگ‌ترین دروغ‌‌های تاریخ (تقلب) را به جان خریدند، به صراحت از سوی مقامات ارشد صهیونیست به عنوان سرمایه‌‌های این رژیم در ایران معرفی شدند.