زوال کارتونیسم!

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: 1- روز گذشته جواد علیزاده کارتونیست و کاریکاتوریست باسابقه کشورمان در گفتگویی بیان کرد: «شاید به بعضی کاریکاتوریست‌ها آن‌طور که باید احترام گذاشته نمی‌شود و قدرشان را نمی‌دانند و خب در نهایت این هنرمندان از این حوزه عقب‌نشینی می‌کنند. اما برخی به دلیل اینکه وابسته به این کار شده‌اند، به قول معروف تا آخرین قطره خونشان این کار را ادامه می‌دهند. اینکه هنرمندانی مثل آقای یکه زارع و امثال ایشان در کشور ما وجود دارند که بسیار کار کرده‌اند اما شناخته شده نیستند، نشان می‌دهد که در جامعه ما بستر لازم برای شکوفایی یک کاریکاتوریست و شناخته شدنش آن‌طور که باید فراهم نیست.»
2- ایرج یکه‌زارع را می‌شناسید؟ کاریکاتوریست پیشکسوت سرزمینمان که چند روز قبل در سن 80 سالگی به دلیل ابتلا به ویروس کرونا دار فانی را وداع گفت و چهره در نقاب خاک کشید. این هنرمند باسابقه و کاربلد حوزه کارتون و کاریکاتور در سالهای اخیر اصلا شرایط خوبی نداشت و علاوه بر اینکه به بیماری دیابت هم مبتلا شده بود تا حدودی بینایی چشمانش را نیز از دست داده بود و متاسفانه به کووید 19 هم مبتلا شد و نتوانست تاب بیاورد و از دنیا رفت. درگذشت یکه زارع اما برای همیشه در تاریخ کاریکاتور ایران ثبت شد چرا که این هنر مهجور یکی از بهترین افراد خود را از دست داد و حالا دیگر یکه زارعی نیست که بتواند کاریکاتورهای مفهومی و نیش داری را بکشد و آن را در اختیار مخاطبان قرار دهد، اما هنر کاریکاتور همچنان باقی می‌ماند هرچند که دیگر مانند گذشته آن نیرو و جوانی و البته مورد توجه جامعه بودن را در درون خود ندارد. اما اینکه چرا هنر مهم و تاثیرگذار کاریکاتور دیگر در جامعه هنری در میان مطبوعات و رسانه‌ها آن اهمیت گذشته را ندارد و به قولی به حاشیه رانده شده، خودش ماجرایی ست که بیش از آنچه غم انگیز باشد قابل تامل است. قابل تامل از این جهت که چرا ما مردم و مسئولان با اینکه می‌بینیم این هنر در شرایط خوبی قرار ندارد، اما کاری انجام نمی‌دهیم و دست روی دست گذاشته‌ایم و فقط نگاه می‌کنیم، همین.
3- گذشته‌های دور را به خاطر بیاورید، همان زمانها که مجله‌های تخصصی کاریکاتوری مانند طنز و کاریکاتور، فکاهیون، خورجین، گل آقا و... منتشر می‌شدند و مردم هم از آنها استقبال می‌کردند و خیلی‌ها همین مجله‌ها را آرشیو می‌کردند تا بعدها با دیدن آنها خاطرات خنده دار نوستالژیکشان زنده شود. از آن زمانها سالهای زیادی می‌گذرد، سالهایی که در پس گذر روزهای هر کدام از آنها اتفاقات مختلفی رخ داد، اتفاقات تلخ و شیرینی که منصفانه اگر بنگریم می‌توانستند و برخی هایشان حتی توانستند به سوژه‌های بکری برای کشیدن کاریکاتور توسط کارتونیست‌های قدیمی تبدیل شود و در مجله‌ها و نشریه‌هایی که نامشان پیشتر مطرح شد به چاپ برسند، اما در پس همین سالهایی که گذشت و این کاریکاتورها منتشر می‌شدند، کسی متوجه نشد که آرام آرام بساط کاریکاتور کشیدن و نقاشی‌های کمیک نیش دار و مفهومی را منتشر کردن، دارد برچیده می‌شود، البته قرار نبود که همه چیز در حوزه کاریکاتور و کارتون کشیدن در مطبوعات تعطیل شود اما کم شدن و تعطیل شدن هر کدام از مجله‌های قدیمی کاریکاتور نشانگر این بود که اتفاقات خوبی در حوزه هنر کاریکاتور و کارتون نمی‌افتد.
4- القصه سالها گذشت و هم هنرمندان حوزه کاریکاتور دیگر به این هنر به عنوان یک ناندانی نگاه نکردند و هم شرایط فعالیت کاریکاتوریست‌ها کم و کم و کمتر شد. دیگر کاریکاتوریست‌ها حتی اگر می‌خواستند فعالیت گسترده‌ای در این حوزه انجام دهند هم نمی‌توانستند، چرا که امکانش فراهم نبود. یکی از دلایلش این بود که مجله‌های تخصصی که در زمینه کاریکاتور فعالیت می‌کردند کم شده بودند و این یعنی اگر کارتونیست‌ها بهترین طرح‌ها را هم می‌کشیدند باید خودشان از آنها استفاده می‌کردند. همه این هنرمندان هم که به اندازه استادی مانند کامبیز درمبخش شناخته شده نبودند که بتوانند کاریکاتورهای خود را به واسطه شهرتی که داشتند به جامعه نشان دهند. حال در نظر بگیرید یک کارتونیست که تصمیم دارد با اتکا به هنر کاریکاتور، خرج و مخارج زندگی خودش را تامین کند با چنین وضعیتی روبرو می‌شود، پر واضح است که او خیلی زود به این نتیجه می‌رسد که باید برای خودش یک کار دیگر دست و پا کند و به قول معروف به وسیله آب باریکه‌ای که از آن شغل نصیبش می‌شود امورات زندگی‌اش را بگذراند، این یعنی او در می‌یابد که هنر (خصوصا از نوع کارتونی اش) برای او نان و آب نمی‌شود. اما فقط این نبود، زمان که گذشت مخاطبانی که به کاریکاتور علاقه داشتند و همانطور که بیان کردیم بعضی هایشان مجلات کاریکاتور را آرشیو می‌کردند رفته رفته دریافتند که دیگر مجله‌ای نمانده که خوراک کاریکاتوری آنها را تامین کند، این موضوع در ابتدا زیاد احساس نمی‌شد اما چند سالی که گذشت خیلی از علاقمندان به این هنر دریافتند که آرشیوشان سالهاست که مجله جدیدی به خود ندیده است. فکر می‌کنید در چنین حالتی چه اتفاقی رخ داد؟ رفته رفته از تعداد علاقمندان به این هنر کاسته می‌شد و آنها دیگر حتی سراغ مجله‌های کاریکاتور را از دکه‌های روزنامه فروشی نمی‌گرفتند چون می‌دانستند مجله یا مجله جدیدی منتشر نشده و یا اگر هم شده کیفیت آثار قدیمی را ندارد. باز انگار باید بگوییم که تازه همه‌اش هم این نبود، مسائل دیگری هم وجود داشتند که دست به دست مسائل اشاره شده داده بودند تا جامعه در حین گذر از دوران سنتی به دوران تقریبا مدرن کم کم هنر کاریکاتور و هنرمندان این حوزه را به فراموشی بپسارد، یکی از این مسائل عدم تحمل مسئولان در رابطه با کاریکاتورهایی بود که عملکرد آنان را مورد خطاب قرار می‌داد و از آنها می‌پرسید: «چرا شرایط باید اینگونه باشد؟» وقتی شخصی (اعم از آدم معمولی یا مسئول یک ارگان یا نهاد) تاب تحمل انتقاد را نداشته باشد و توضیح خواستن بابت عملکردی که داشته را برنتابد خود به خود (بخوانید به خاطر برخی سفارش ها) شرایطی ایجاد می‌شود که زمینه انتقاد کردن و طعنه زدن در جامعه کم شود تا کسی نباشد که بگوید چرا عملکرد فلان مسئولان اینگونه بوده است؟ و از آنجا که عموما کاریکاتوریست‌ها با طرح‌هایی که می‌کشیدند و در مجلات کاریکاتور منتشر می‌کردند، این انتقادها را مطرح می‌نمودند، با تعطیل شدن مجلات تخصصی کاریکاتور، شرایط کار برایشان محدودتر می‌شد. تازه باز هم همه‌اش این نبود، چند خط پیشتر از واژه «تقریبا مدرن (با یک درجه تخفیف بخوانید مدرن)» استفاده کردیم و گفتیم که جامعه از دوران سنتی به دوران جدیدی ورود پیدا کرد، وقتی چنین اتفاقی افتاد مجلات کاغذی و عمدتا رسانه‌های مکتوب در خطر از بین رفتن قرار گرفتند، هرچند که هنوز در قرن بیست و یکم روزنامه‌ها دارند کار می‌کنند و منتشر می‌شوند، اما زنگ خطر تعطیلی شان مدتهاست که زده شده است، حال شما در نظر بگیرید که تکلیف مجلات تخصصی (مثلا همین کاریکاتور) چه خواهد شد؟ وقتی فضای مجازی که محصول ورود بشر به دوران مدرنیته است در کسری از ثانیه همه چیز را برای بشر مهیا می‌کند چرا باید برویم پول بدهیم و مجله تخصصی کاریکاتوری بخریم و آن را آرشیو کنیم؟ تازه اگر تصمیم به انجام چنین کاری داشته باشیم کو مجله اش؟ کو کاریکاتوریستش؟ کو کاریکاتور با کیفیت و مفهومی اش؟ درباره سرنوشت هرکدام از اینها پیشتر توضیح دادیم که چه بر سرشان آمد.


5- «بنکسی». همین یک کلمه، نظرتان درباره‌اش چیست؟ به نظر می‌رسد که خیلی هایتان می‌دانید منظورمان از «بنکسی» چیست؟ البته بهتر است بگوییم خیلی هایتان می‌دانید که منظورمان از «بنکسی» کیست؟ او همان هنرمند مشهوری است که همیشه خودش را از نظرها پنهان کرده و فقط هنرش را به نمایش می‌گذارد، هنری که به شدت انتقادی ست و به شدت حرف برای گفتن دارد، البته که او یک گرافیت کار است اما می‌توان هنرش را نوعی کاریکاتور و کارتون نیز تلقی کرد. «بنکسی» یک هنرمند جهانی ست که در دنیای مدرن با خلاقیتی که داشته، راه بسیار شگفت انگیزی را برای ارائه آثار هنری‌اش خلق کرده است. او نه با مجلات قدیمی کاریکاتور کار دارد و نه با فضای مجازی و... «بنکسی» هنرش را به صورت خیابانی به مردم و صاحب منصبان ارائه می‌کند و آنها را با چالشی‌ترین پرسش‌ها مواجه می‌کند، محل چاپ آثار او شاید دیوار خرابه‌ای باشد که هیچکس حتی یکبار هم به آن نگاه نکرده، اما وقتی او نقاشی‌اش را روی آن می‌کشد، تمام دوربین‌های دنیا روی آن دیوار زوم می‌شوند.
6- به پایان این نوشتار رسیدیم، آنچه در چهار بند ابتدای این متن خواندید درباره زوال کارتونیسم در سرزمین ما بود، هنری که این پتانسیل را دارد که مسئولان و حتی مردم عادی را با چالش مواجه کند و این سوال را از آنها بپرسد که چرا اینگونه عمل کردید؟ اما به هر روی همانطور که بیان کردیم امروز هنر کاریکاتور که می‌توان بیان کرد خاستگاه اصلی‌اش در کشور ما رسانه بوده، با مهجوریت و مظلومیت مواجه شده است، هم در حوزه فعالیت هنرمندان کارتونیست و هم در حوزه زندگی شخصی شان، اما دیدید و خواندید که در بند پنج هم از یک استثنا به نام «بنکسی» سخن به میان آوردیم، هنرمندی که شیوه خاص و منحصر به فردی را برای ارائه هنر مفهومی‌اش انتخاب کرده، شیوه‌ای که بسیار جالب است و مخاطبان جهانی برایش دست و پا کرده است. در واقع ما خواستیم با اشاره به ماجرای هنرنمایی جهانی این هنرمند سوئیسی به کاریکاتوریست‌ها و کارتونیست‌های جوان و خلاق سرزمینمان بگوییم که هنوز می‌توان به ادامه حیات هنر «کاریکاتور و کارتون» امیدوار بود، فقط کافیست «بنکسی» وجودتان را از خواب بیدار کنید و به راه خلاقانه‌ای که پیش رویتان می‌گذارد، اعتماد کنید. الان وقت اقدام و عمل است، آستین‌ها را بالا بزنید و شروع کنید.