روزنامه اعتماد
1400/08/05
صلح جهاني در سايه موسيقي
سيمين سليمانيلوريس چكناواريان در هنر ايران نامي آشناست؛ چنانكه بيراه نيست اگر بگويم نوشتن از سوابق او براي مخاطب ايراني موسيقي ضرورت ندارد. اين رهبر ارمنيتبار اركستر كه به كارنامه پربارش شناخته ميشود، زاده بروجرد است، به روز 21 مهر 1316 و به تازگي 84 سالگي را پشت سر گذاشته. ميگويد حتي در روز تولدش تنها بوده و روي هنرش كار ميكرده. او از قرنطينه كرونايي فرصتي ساخته تا آثار بيشتري خلق كند. با اين حال و با وجود رعايت فاصله فيزيكياش با جهان بيرون، هيچگاه به سوگهاي بر جاي مانده از اين مصيبت هزاره سومي بيتفاوت نبوده است. چنانكه يكي از آثار اخيرش را به اين موضوع اختصاص داده و به يادبود رفتگان كرونا اثري خلق كرده است.
گفتوگو با لوريس چكناواريان، كاري سهل و ممتنع است؛ سهل از آن جهت كه فروتني و خضوعش در گفتوگو، توفيق اجباري يك گپوگفت خودماني را نصيبت ميكند و پيچيده از آن رو كه هر شنوندهاي با مختصر اطلاعاتي هنگام گفتوگو چكيدهاي از تمام آثار او را در برابر خود ميبيند. 21 مهرماه به بهانه زادروز لوريس چكناواريان سراغش رفتيم و با او درباره آثارش، جايگاه موسيقي كلاسيك در ايران و... گفتوگو كرديم.
شما سالها رهبري اركستر كرديد، اپرا ساختيد و... به عنوان پرسش آغازين اين گفتوگو از شما ميخواهم بفرماييد كه جايگاه موسيقي كلاسيك در ايران را چگونه ميبينيد؟
قبل از انقلاب در اپرا اعضاي اركستري كه من رهبري ميكردم، خارجي بودند. به همين ترتيب نصف اركستر سمفونيك نيز خارجي بودند و تدريس هم ميكردند كه اين بسيار عالي بود؛ آنها كه رفتند، جايشان در تدريس هم خالي شد. موسيقي كلاسيك بعد از جنگ دوم بينالمللي به واسطه مهاجراني كه از لهستان، روسيه، ارمنستان و گرجستان به ايران آمده بودند، شروع شد ولي استقبال چنداني از آن نشد.
فكر ميكنيد دليل استقبال كم از اين سبك موسيقي چه بوده است؟ دليل اصلي آن، اين است كه بودجه فراواني ميخواهد كه هيچگاه به آن اختصاص داده نشده. ساخت يك هنرستان موسيقي خوب به همان اندازه هزينه دارد كه راهاندازي دانشكده پزشكي.
در كارنامه شما ساخت اپراهايي از جمله «رستم و سهراب»، «پرديس و پريسا» و... ديده ميشود كه تقريبا همه آنها زمانبرند؛ كداميك از اين اپراها را بيشتر دوست داريد؟
اول اينكه تمامي اپراهاي من حكم فرزندانم را دارند ولي چون روي «رستم و سهراب» تلاش بيشتري صورت گرفته و اولين اپراي من بوده و سالهاي سال زمان برده، برايم دوستداشتنيتر است. در كل براي نوشتن هر اپرا دو، سه يا پنج سال بايد زمان گذاشت اما «رستم و سهراب» و «رستم و اسفنديار» در طول 20 سال ساخته شدند، چراكه در موسيقي سنتي اپرا وجود ندارد و به همين دليل بايد از ابتدا الفباي آن را خودم ميساختم. الگوهاي گوناگون پليفونيك، آكوردها، هارموني و همه اينها را بايد خودم تجربه ميكردم و آجر روي آجر ميگذاشتم تا اينكه سالها زمان برد كه «رستم و سهراب» و «رستم و اسفنديار» را تمام كردم. البته اپراهاي ديگر زمان زيادي نبرد چون براي آنها تجربه داشتم ولي رستم و سهراب به عنوان تجربه اول برايم بسيار سخت بود، چرا كه در آن زمان، اصلا سنت اپرا وجود نداشت و در كل موسيقي علمي به آن شكل نداشتيم.
«باله سيمرغ» چه؟ آنهم شرايط خاص خودش را داشت.
بله. سيمرغ، اولين پارتيتور سازهاي ايراني است كه نوشته شده و من آن را در آن زمان، به صورت باله نوشتم با همراهي آقاي رابرت دووال كه كارگردان بودند و درنهايت به صورت باله درآوردم كه در اروپا با گروه استاد پايور اجرا شد. موسيقي سنتي را يكصدا مينوازند؛ به اين معنا كه پليفونيك -يعني چند صدايي- نيست؛ ولي موسيقي كلاسيك اروپايي چندصدايي است. در باله سيمرغ هر سازي خط خود را دارد كه با اين اوصاف كار بسيار سنگيني بود و به دليل اينكه 50 سال پيش، پس از بازگشتم از اتريش كه رييس صداخانه موسيقي بودم، به واسطه دوستي با اساتيدي همچون پايور، ناهيد، ظريف و اسماعيلي روي سازهاي موسيقي ايراني، بسيار زياد مطالعه ميكردم و نهايتا بر پايه مطالعات فراوانم باله «سيمرغ» را نوشتم كه بالهاي با سازهاي ايراني است؛ طوري كه هر ساز، خط مخصوص به خود را دارد و باهم دوبل نميشوند. قابل توجه اينكه تا به حال چنين پارتيتوري نوشته نشده است. چندين آهنگساز ايراني سعي كردند و درنهايت توانستند يك يا دو نمونه كار بنويسند اما اين نمونه صرفا جنبه علمي دارد كه نوشته شده است؛ متاسفانه چون در ايران گروه باله نداريم و اركستر سازهاي ايراني هم تا حدي كه بنده اطلاع دارم وجود ندارد، اين اثر اجرا نميشود. همينجا بد نيست از اولين نمايشگاه سازهاي ايراني كه در سال ۴٢ يا ۴٣ با همراهي گروه پايور براي سمفوني گوته ارايه شد، يادي كنم كه بسيار هم مورد استقبال قرار گرفت.
اشاره كرديد در آن زمان كه رستم و سهراب را ميساختيد، سنت اپرا وجود نداشت؛ اين يعني كار موزيسينهاي جوانتر كه بخواهند اين راه را بروند، راحتتر است؟ بعد از تجربههايي كه بنده كسب كردم، جوانان اگر تمايل و علاقه داشته باشند ميتوانند با استفاده از اين تجربهها به راحتي وارد اين زمينه شوند و راهي را كه من رفتهام، ادامه دهند و تكميل كنند. آنها ميتوانند هركدام به راهي كه خودشان صلاح ميدانند، بروند و حرف خود را بزنند. در ارتباط با موسيقي، عدهاي از جوانان ممكن است علاقهمند به سبكهاي ديگر باشند و مثلا به دنبال سبكهاي موسيقي آوانگارد و ديگر سبكهاي گوناگوني كه مينويسند، بروند. امروزه بيشترين توجه، به موسيقي پاپ است كه حتي موسيقي سنتي را هم كنار گذاشته و جايگاه آن را زير سوال برده است. امروزه موسيقياي كه كاربرد فراواني دارد همان موسيقي پاپ است. طوري كه كمتر جوانان به دنبال موسيقي كلاسيك ميروند. به صورت تخميني شايد 60 درصد از افراد به سمت موسيقي پاپ بروند و بقيه افراد خواهان موسيقي سنتي باشند و تنها 5 تا 10 درصد خواهان موسيقي كلاسيك.
وضعيت آموزش موسيقي را در ايران چطور ميبينيد؟ به دست آوردن جايگاه براي آموزش موسيقي در ايران، بسيار گران و هزينهبر است، چراكه اين كار نيازمند هزينههاي ميلياردي است تا بتوان اساتيد برجسته از خارج كشور براي سازهاي ويولن، فلوت، كلارينت و... دعوت شوند البته براي بعضي سازها اساتيدي داريم ولي اين شامل همه سازها نميشود و نيازمند دعوت از 10 تا 15 استاد از خارج هستيم كه بيايند در اينجا ساكن شوند و به جوانان آموزش دهند. اين مساله نيازمند بودجه فراواني است. براي آموزش موسيقي درست و بهره گرفتن از اساتيد برجسته بودجه فراوان نياز است و بدون داشتن بودجه نميتوان به اين مساله دست يافت. سالها پيش استادان برجسته از ايران رفتهاند و شاگردانشان هم بازنشسته شدهاند. براي بعضي از سازها حتي يك استاد ماهر هم وجود ندارد؛ البته به جز استاد، نيازمند سازهاي خوب هم هستيم.
اگر اراده بر رواج حرفهاي اين موسيقي باشد، از نظر شما چه مراحلي بايد طي شود؟ بايد هزينه كنيم. مدرسه بسازيم. از اساتيد برجسته و سازهاي خوب استفاده كنيم. ما براي اينكه بخواهيم موسيقي كلاسيك را در ايران رواج بدهيم، بايد به شيوه مردمان چين، كره و ژاپن عمل كنيم. به اين معنا كه از نوازندگان و اساتيد برجسته دعوت كنيم و بودجه كافي صرف كنيم و از تدريس آنها بهره ببريم. بدون مدرسه مگر ميشود كسي باسواد شود؟ خب موسيقي هم مدرسه ميخواهد. مدرسههاي زيادي براي موسيقيهاي سنتي وجود دارد كه مدرسانِ برجستهاي داشتند همچون اساتيد خالقي، دهلوي، پورتراب، پايور و امثال آنها. موسيقي ايراني پيشرفت فراواني كرد و هنوز هم نوازندگان فوقالعادهاي در موسيقي سنتي وجود دارند. اين پيشرفت به دليل وجود مدرسه موسيقي و اساتيد برجسته است. اگر روزي تصميم بر رواج موسيقي كلاسيك در ايران باشد، بايد سالانه ميليونها دلار هزينه كرد ولي اولويت و دغدغه اين نيست. شايد چون فرهنگ ايران بر پايه موسيقي كلاسيك نيست. در كشورهاي اروپايي، مثل آلمان، در هر شهري اپرا و كنسرواتوار وجود دارد. در كشوري مثل ارمنستان حتي در هر روستا هنرستان موسيقي وجود دارد، چون اين مسائل بخشي از سنت آنهاست؛ چراكه اصلا نميتوانند بدون موسيقي زندگي كنند. بودجه عظيمي از كشور آلمان به موسيقي كلاسيك تعلق دارد ولي درآمد اپرا كمتر از يك درصد است و درآمدي ندارد. هنرستان موسيقي هم درآمد ندارد. در عين حال اروپاييان تمامي هزينهها را ميدهند، چراكه جزيي از فرهنگ آنهاست و به همين دليل فستيوالهاي خوبي هم دارند. درحاليكه موسيقي كلاسيك، فرهنگ ما نيست و اگر روزي بخواهند در موسيقي كلاسيك مسير برابري با دنيا را طي كنيم، بايد بودجه بزرگي را هم به اين كار اختصاص دهند. همانطوركه با تصميم بر پيشرفت در فوتبال، مربي از خارج آوردند يا به خارج رفتند، هزينه كردند و در كشورهاي خارجي تمرين كردند، در موسيقي هم اگر بخواهيم اركستري داشته باشيم، بايد مرتبا به كشورهاي ديگر برويم و كنسرت اجرا كنيم و با موزيسينهاي ديگر آشنا شويم.
شما نقاشي ميكنيد، مينويسيد و در حوزه موسيقي هم كه سالهاي سال كار كردهايد؛ از تاثير اين هنرها بر يكديگر بگوييد.
درست است؛ من نقاشي و نويسندگي ميكنم اما به صورت حرفهاي نه نقاش هستم و نه نويسنده؛ ولي هر هنرمندي چه در عرصه نقاشي يا مجسمهسازي يا آهنگسازي، بايد با هنرهاي ديگر هم آشنايي داشته باشد، چراكه به كار خودش كمك ميكند. بنده به صورت حرفهاي نقاش و نويسنده نيستم؛ موزيسين هستم ولي تمامي اين هنرها به موسيقي من كمك ميكنند. به نظر من تمامي هنرهاي من بعد از موسيقي، از خود موسيقي آمدهاند چون من به خاطر موسيقي به آنها پرداختهام. اول من نقاشي را شروع كردم و نام آن را موسيقي روي بوم گذاشتم. امروز موسيقي را به صورت رنگهاي گوناگون روي بوم ميكشم كه اسم آن عشق است و به لحاظ روحي كمك ميكند وقتي آهنگساز هستم نقاشي هم ميكنم و با اين كارها استراحت ميكنم. همينطور كه بسياري از نقاشان هستند كه موسيقي مينويسند يا شعر ميگويند و هر هنرمندي هم شاعر و هم موزيسين است. يك نقاش خوب هم ميتواند موزيسين باشد به جهتي كه روحش آرام و شاد شود.
در حال حاضر وقت خود را بيشتر روي كداميك از هنرها ميگذاريد؟ خود موسيقي يا نقاشي و نويسندگي كه از موسيقي شما منشعب شده است؟ 99 درصد از وقتم متعلق به موسيقي است و بقيه هنرها تنها يك درصد از زمان من را به خود اختصاص ميدهند.
در اين پاندمي كرونا شما چه كرديد؟ با توجه به اينكه بيشتر وقت خود را صرف كار موسيقي ميكنيد، آيا كار جديدي در حوزه موسيقي انجام دادهايد؟ راستش شيوع و فراگيري كرونا كه در تمامي دنيا وحشتناك بود، براي بنده در شمار بهترين سالها قرار گرفت كه دستاورد خوبي هم داشت، چرا كه به واسطه آن خودم را حبس كردم و بيرون نرفتم و در خانه فقط آهنگ ساختم و آخرين اثري هم كه به تازگي تمام كردم، يك ركوئيم است كه يك گروه اركستر و كر بزرگ و چهار سوليست به يادبود رفتگان كرونا نوشتم. يك مرثيه و اركستر بزرگي است كه زمان آن هم يك ساعت است. در اين دو سالي كه خودم را در خانه زنداني كردم متوجه نشدم كه چه اتفاقاتي در جهان ميافتد. به خارج از خانه هم نرفتم و فقط كار كردم.
به جز اثري كه براي يادبود رفتگان كرونا نوشتهايد، چند كار در اين مدت پاندمي كرونا و اخيرا خلق كردهايد؟ لطفا عنوان چند نمونه از آنها را براي مخاطبان ما بگوييد...
در دو سال اخير حدود ٤٠ اثر براساس داستانها و نمايشنامههاي مهم ادبيات ايران و جهان نوشتم مانند شكسپير، هدايت، كافكا، فردوسي، آلبر كامو، جيمز جويس، غزلهاي سليمان، دانته، تومانيان، فلوبرت، جان ميلتون و... آخرينشان هم ركوئيم براي درگذشتگان كوويد 19 به زبان لاتين است.
اينكه ميگوييد از خانه بيرون نرفتيد، پس حتما وقت زيادي را روي موسيقي گذاشتهايد. معمولا از ۲۴ ساعت شبانهروز چه مقدار از وقتتان صرف موسيقي ميشود؟
واقعيتش را بخواهيد، هيچ كار ديگري انجام نميدهم به جز هنر. به نظر من هنر، يك زنِ حسود است كه به شما اجازه نميدهد كه به كار ديگري بپردازيد و مايل است كه تنها به آن سرگرم باشيد؛ به همين دليل من از بچگي عاشق اين زن حسود بودهام و مرتب كار كردهام و كلي اثر توليد كردهام و البته من هم به هنر وفادار بوده و هستم. چون وفاداري به هنر باعث خلق آثار خوب ميشود.
خب پس «هنر» را يك زن ميانگاريد...
بله صددر صد. به نظر بنده «هنر» زن است و «ساز» مرد است.
با اين اوصاف خانواده شما يا از اين وضعيت شاكي هستند يا همگي خودشان هنرمندند.
بله. فرزندان من هنرمند هستند و درك ميكنند. هيچوقت هم شاكي نبودهاند. همسر بنده هم پيانيست درجه يكي است و درك ميكند؛ در نتيجه مشكلي نبوده چون درك متقابل وجود داشته است.
با خانواده كار مشترك موسيقي هم ميكنيد؟ بعضي مواقع با خانواده مينشينيم در مورد كارها صحبت ميكنيم اما من اغلب تنها هستم. گفتم هنر يك زن حسود است، دوست ندارد شوهرش بيرون برود. دوست دارد و ميخواهد كنار خودش باشد. هر چيزي را كه در دنيا صددرصد دوست نداشته باشي، او هم تو را به تمامي دوست نخواهد داشت. اگر يك رُز زيبا بخري و دوستش داشته باشي، آن رز هم تو را دوست خواهد داشت و با آن رنگهاي زيبايش با تو صحبت خواهد كرد. هر چيزي را كه صددرصد دوست داشته باشي او هم تو را دوست خواهد داشت.
خب، ما به بهانه زادروز شما اين گفتوگو را ترتيب دادهايم؛ به همين دليل گپوگفتمان كمي خودمانيتر هم شد؛ گرچه از 21 مهر چند روزي ميگذرد، تبريك ما را پذيرا باشيد و بفرماييد كه آرزوي 84 سالگي آقاي چكناواريان چيست؟ البته من روز تولدم هم تنها بودم و كار ميكردم. بالاخره كار است كه ماندگار است و بقيه مسائل گذراست. ديگر زماني براي از دست دادن ندارم. نميدانم تا چه زمان مهمان اين دنيا هستم؛ شايد زمان زيادي نباشد و ترجيح ميدهم در اين زمان باقيمانده فقط روي هنرم كار كنم. حتي اگر 200 سال هم زندگي كنم، بايد پذيرفت كه در سن بالا هم به جايي ميرسي كه انرژي براي كار كردن نداري اما تا حدي كه خدا و طبيعت به من انرژي بدهد، ترجيح ميدهم در خانه خودم زنداني بشوم و كار كنم و البته پس از سلامتي و موفقيت همسر و فرزندانم، آرزو براي خودم اين است كه هرچه بيشتر كارهاي جديد بنويسم و كارهاي قديم من هم اجرا شوند. آرزوي ديگري ندارم. با دنيا و ماديات كاري ندارم؛ دنبال ماشين و خانه نيستم. فقط دوست دارم كارهاي بهتري خلق كنم، همين.
با اين كارنامه درخشان، همچنان از كارهاي بهتر صحبت ميكنيد؟ هر چقدر در زندگي بيشتر تجربه كسب كنيم، حرف بيشتري براي گفتن داريم. مرثيهاي كه در حال حاضر نوشتهام، دو سال پيش نميتوانستم بنويسم و تكنيكم جوابگو نبود. موسيقي، سراسر علم است. شما پيانو را در نظر بگيريد؛ 12 نت پيانو 365 ميليون تركيب دارد و امكان ندارد كه موسيقي كلاسيك را به تمامي ياد بگيريد و از آموختن بيشتر بينياز شويد. چطور ميتوان همه ميلياردها تركيب موسيقي كلاسيك را ياد گرفت؟ خداوند دنيا را با صدا ساخته است و اين صدا در هر كهكشان و هر جاي دنيا نواي خودش را دارد. خود طبيعت، بزرگترين سمفوني است و بزرگترين نقاش آن هم خود خدا است. ببينيد كوهها و پرندگان را چگونه ساخته است! تمام اديان هم از طريق موسيقي با خدا ارتباط برقرار ميكنند. بنده هيچ ديني در دنيا نميشناسم كه بدون موسيقي با خداوند ارتباط پيدا كند. همه اين آدمها را خداوند ميسازد، ما نميسازيم. ما تنها ميتوانيم حمايت كنيم. با حمايت كردن براي خودمان ثروتي ميسازيم. شما وقتي به موسيقي كلاسيك علاقه داريد، بر آن منتي نداريد. شما موسيقي كلاسيك يا ادبيات يا نقاشي را ميآموزيد براي اينكه انسان بهتري باشيد.
شما يك هنرمند برجسته ايراني ارمنيتبار هستيد. درباره پيوند هنر ارامنه و هنر ايرانيها بيشتر صحبت كنيد.
در ايران اقوام مختلفي داريم؛ فارس، كرد، لر، ترك، ارمني و... همه ايراني هستيم. فارسها و ارامنه 2500 سال باهم بزرگ شده و زندگي كردهاند اما ارامنه بيشتر موسيقي را دوست داشتهاند و فارسها بيشتر شعر و ادبيات را؛ ايتاليا موسيقي قوياي دارد يا قومي ديگر نقاشي قوياي دارد. خداوند به هركدام از اينها چيزي ميدهد. علاقه ارامنه به موسيقي به اين دليل است كه موسيقي ارامنه از كليسا ميآيد. 99 درصد مراسم كليسا موسيقي است، كشيش خيلي كم حرف ميزند و حتي اصلا حرف نميزند، اگر به كليساي ارامنه وارد شويد، خواهيد ديد كه مراسمي مثل تعزيه است و به قول شاملو تعزيه هم از همان آمده است. مراسم كليساي ارامنه از ابتدا تا انتها تماما موسيقي است. كشيش و نايبكشيش ميخوانند، گروه كر ميخواند، مردم ميخوانند و خلاصه بيشتر آن موسيقي است اما فارسها شعر و ادبيات را دوست دارند. كليسا در موسيقي ارامنه نقش پررنگي دارد چون موسيقي ارامنه از كليساست و شعر و ادبيات نيز در موسيقي فارسها نقش مهمي ايفا ميكند.
چه نقشي؟ اين تاثير شگرف شعر و ادبيات بر موسيقي ايران به نظر شما از كجا نشأت ميگيرد؟ تاثيري كه شعر و ادبيات بر موسيقي ايران گذاشته به دليل زيبايي زبان فارسي است. چون زبان فارسي زيباست؛ شعر و ادبيات فارسي هم زيباست. چون زبان ايتاليايي زيباست، موسيقيشان هم زيباست. زبان بسيار مهم است. زبان آلماني بسيار جدي است، موسيقي و ادبيات آلماني هم به پيروي از آن، جدي است. به نظرم در ميان تمدنهاي گوناگوني كه در دنيا ميشناسيم يكي از سه زبان زيباي موجود، زبان فارسي است؛ مخصوصا اگر كلمات عربي از آن حذف شوند، بسيار زيباتر خواهد شد، چرا كه با ورود كلمات عربي به زبان فارسي گويي زبان فارسي خشنتر شده است، هر چند كه ممكن است به لحاظ ادبي و مفهومي زبان بهتري شده باشد، البته من دقيق نميدانم چون زبانشناس نيستم... به هر روي زبان فارسي بسيار زيباست و اين هم باعث شده شعرش زيبا شود. به همين دليل موسيقي سنتي بدون شعر به ندرت اجرا ميشود. موسيقي ايراني با شعر و ادبيات وابسته و پيوسته است. تمام موسيقي سنتي ما از شعر و ادبيات است. استاد خالقي شخصيت بزرگي كه درگذشته بسيار از بنده حمايت كردند و مديون ايشان هستم، يك بار در صحبت از برنامه گلها به من شكايت كردند و گفتند كه قصدشان از شروع برنامه گلها تشويق مردم به گوش كردن موسيقي بوده به همين خاطر در برنامه گلها موسيقي را در بين آوازها بيشتر قرار دادند اما واقعيت اين است كه در يك اثر، از كلام بيشتر استقبال ميشود. مثلا استاد خالقي ميگفتند من خودم شاهد بودم كه در تاكسي وقتي كه استاد بنان ميخواند صداي موسيقي بلند بود و زماني كه موسيقي ميآمد، صدا كمتر ميشد. علت اين مساله آن است كه مردم ايران بيشتر به شعر علاقه دارند تا موسيقي.
از اينكه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد، سپاسگزارم، اين گفتوگو را با صحبتهاي شما تمام كنيم، هر آنچه دوست داريد...
در دنيا چيزي كه حرف اول را ميزند فرهنگ و هنر و موسيقي است؛ همهچيز، پست و مقام و چيزهاي ديگر، گذرا هستند. ميتوان بزرگترين ثروتمند دنيا بود ولي آنهم گذراست و در نهايت تمام ميشود. ميتوان قدرتمندترين فرد دنيا بود ولي آنهم ميگذرد. همهچيز گذراست و هيچ چيز و هيچكس ماندگار نميتواند باشد و اين ماندگاري را ثروت خود بداند. تنها كسي ميتواند خودش را از ماندگاري برخوردار بداند كه با هنر و فرهنگ سر و كار داشته باشد. اشتباهي كه در ايران ميشود اين است كه برخلاف دنيا كه هميشه حرف از فرهنگ، هنر و موسيقي است، در ايران موسيقي حذف شده و تنها از فرهنگ و هنر سخن گفته ميشود. در همه دنيا موسيقي اهميت زيادي دارد درحاليكه ما موسيقي را حذف كردهايم. در انگليس، فرانسه و ديگر تمدنها اين سه هميشه باهم هستند و اگر كسي به دنبال فرهنگ، هنر و موسيقي برود آن شخص در دنيا كم نخواهد آورد. به خدا نزديك ميشود و خدا به او نزديك ميشود، طبيعت به او نزديك ميشود و به چيزي احتياج ندارد ولي اگر از فرهنگ، هنر و موسيقي دور باشيد در آن زمان بايد پذيراي تمامي اتفاقات باشيد. اگر تمامي مردمان جهان باهم ميجنگند، علتش آن است كه از فرهنگ، هنر و موسيقي دور هستند و اگر قصد داريد كه كشوري را آباد كنيد، بايد در فرهنگ، هنر و موسيقي سرمايهگذاري كنيد چرا كه اين كار، ملت را مثل كودكاني كه با لالايي مادرانشان بزرگ ميشوند، تربيت ميكند. اگر مادر براي كودكش هنگام تولد موسيقي و آواز بخواند، فرهنگ او را تغيير ميدهد. من به صلح جهاني در سايه فرهنگ، هنر و موسيقي فكر ميكنم. فرهنگ، هنر و موسيقي بزرگترين هديه الهي است و هركس كه دنبال آن برود، ثروتمند خواهد بود.
در دو سال اخير حدود ٤٠ اثر براساس داستانها و نمايشنامههاي مهم ادبيات ايران و جهان نوشتم مانند شكسپير، هدايت، كافكا، فردوسي، آلبركامو، جيمز جويس، غزلهاي سليمان، دانته، تومانيان، فلوبرت، جان ميلتون و... آخرينشان هم ركوئيم براي درگذشتگان كوويد 19 به زبان لاتين است.
امروزه بيشترين توجه، به موسيقي پاپ است كه حتي موسيقي سنتي را هم كنار گذاشته و جايگاه آن را زير سوال برده است. امروزه موسيقي كه كاربرد فراواني دارد همان موسيقي پاپ است؛ طوريكه كمتر جوانان به دنبال موسيقي كلاسيك ميروند. به صورت تخميني شايد 60 درصد از افراد به سمت موسيقي پاپ بروند و بقيه افراد خواهان موسيقي سنتي باشند و تنها 5 تا 10 درصد خواهان موسيقي كلاسيك. به دست آوردن جايگاه براي آموزش موسيقي در ايران، بسيار گران و هزينهبر است، چراكه اين كار نيازمند هزينههاي ميلياردي است تا بتوان اساتيد برجسته از خارج كشور براي سازهاي ويولن، فلوت، كلارينت و... دعوت شوند البته براي بعضي سازها اساتيدي داريم ولي اين شامل همه سازها نميشود و نيازمند دعوت از 10 تا 15 استاد از خارج هستيم كه بيايند در اينجا ساكن شوند و به جوانان آموزش دهند. سالها پيش استادان برجسته از ايران رفتهاند و شاگردانشان هم بازنشسته شدهاند. براي بعضي از سازها حتي يك استاد ماهر هم وجود ندارد؛ البته به جز استاد، نيازمند سازهاي خوب هم هستيم.
سایر اخبار این روزنامه
صبح : حمله سايبري
تلاشي منطقهاي براي نجات افغانستان
دولتها موظف به ارزان كردن خدمات بودند كه اينطور نشد
يادداشتهاي امروز
ورود به بازار فردايي به دستور شوراي عالي امنيت ملي بود
صلح جهاني در سايه موسيقي
محرمانه كردن فساد
اصلاحطلبان و چالشهاي پيشرو - قسمت هفتم
آينده افغانستان در سايه نگاه متفاوت همسايگان و قدرتها
اعتماد مردم مهم است
حمله سايبري چگونه شكل ميگيرد؟
بايدها و نبايدهاي يك جراحي اقتصادي