مظنون به تندرو ی‌

مظنون به تندرو ی‌  امیرحسین جعفری: آنچه تحت عنوان تندروی در ادبیات سیاسی شناخته می‌شود، نسبت به شرایط گوینده و شرایط فرد منتسب‌شده به این لقب متفاوت است. تندروی در كنار افراط‌گرایی دیده می‌شود كه از راست تندرو تا چپ رادیكال را شامل می‌شود كه افراد به‌واسطه صدای بلندتر اعمالشان در این دو دسته‌بندی بیشتر نیز دیده و بعضا طرفدارانی همراه آنها می‌شوند. در چارچوب انقلاب نیز به برخی افراد به‌واسطه عملكردشان نسبت ‌تندروی می‌دهند اما لزوما نیز این‌طور نیست و در مواردی گروه‌های رقیب به علت تقابل جناحی سعی در انتساب این لقب به افراد دارند تا به‌عنوان یك نكته منفی در فضای سیاسی علیه آن فرد از این لقب استفاده كنند. شهید محمد منتظری یكی از آن چهره‌هایی است كه این لقب درباره او به‌واسطه برخی اقدامات ایشان در سال‌های پیش و پس از انقلاب شنیده می‌شود. اینكه محمد منتظری كه بود و كجا و كی زیست، بخش بیوگرافی مرسوم زندگی اوست اما باید سنجید كه محمد چگونه زیست و برای چه ایستاد! می‌گوییم ایستاد چون نشستن راه و رسم عافیت‌طلبان است و عافیت‌طلبی از بنیان‌های فكری محمد منتظری فرسنگ‌ها فاصله داشت. او در زمان مبارزات سیاسی پیش از انقلاب در دهه 40 مورد شكنجه‌های وحشیانه ساواك قرار گرفته بود كه در متن دفاعیات خود به دادگاه به بخشی از آن اشاره كرده است: 1-آن‌قدر سیلی‌های پى‌درپى در همه این جلسه‌ها به سر و صورت و گوش من زدند که شنوایى کامل گوشم را از دست دادم و سه‌ دفعه به بیمارستان سازمان با آن سختی‌ها که داشت، مراجعتم دادند. 2-اگرچه در اکثر جلسات بازجویى، شلاق بدون حساب به کار می‌رفت ولى در جلسه اول بازجویى که در روز چهارشنبه سوم فروردین 45 اتفاق افتاد، در حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که اینجانب را به دفتر زندان احضار کردند. آن روز آقایان جوان و ازغندى(کریمى) بازجویى می‌کردند. شلاق و سیلى و لگد، اورت بود و در حدود یک از شب رفته بود که از بازجویى فارغ شدم، ولى آن شب گفتند: اینها که تو گفتى و ما نوشتیم همه مزخرف است. سپس آنها را پاره و در بخارى ریخته، سوزاندند و خلاصه آن‌قدر با شلاق سیمى پوشیده پلاستیک، بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا یک ماه آثار آن در بدن من یافت می‌شد. وی پیش از انقلاب با حضور در كشور‌های كویت، سوریه، لبنان، لیبی، فلسطین و فرانسه نقش مهمی در مبارزات خارج از كشور و برگزاری برنامه اعتصاب غذا در پاریس داشت. وی با جعل پاسپورت و مدارك لازم در هر كشور با یك هویت تردد می‌كرد. هادی غفاری در گفت‌وگویی درباره محمد منتظری گفته است: «ما سه‌ماهی هم‌اتاق بودیم و رابط اولیه ما با بچه‌های فلسطین پسر مرحوم عبدالله شیرازی بود. پاسپورتی كه من داشتم، عبدالله گلشنی نام داشت كه محمد منتظری درست كرده بود. محمد خدای جعل بود و سخت‌ترین امضا‌ها را به‌راحتی جعل می‌كرد و یك گونی مهر كشور‌های مختلف را داشت».
 محمد منتظری در پیوند با چند واقعه از جمله: 1-فعالیت‌های چریكی پیش از انقلاب 2-تسخیر فرودگاه مهرآباد و ارتباط با لیبی 3- درگیری سیاسی با شهید بهشتی 4-درگیری سیاسی با دولت موقت تحت عنوان یك تندرو انقلابی شناخته می‌شود كه برخی شنیده‌ها از اعتراض و برخورد مرحوم آیت‌الله منتظری با اقدامات ایشان خبر می‌دهد. ارتباط با یاسر عرفات و قذافی، مشاركت در تأسیس سپاه، مدیرمسئول نشریه پیام شهید، عضو گروه نمایندگان امام در بررسی زندان‌ها، عضو شورای 30نفره حزب جمهوری اسلامی، نماینده نجف‌آباد در مجلس، حضور در دادگاه امیرانتظام به عنوان شاهد، حضور در شورای عالی دفاع و... نیز بخش دیگری از زیست سیاسی محمد منتظری را تشكیل می‌دهد. برخلاف امروزه كه سروصدای بلند بر علیه آمریكا نماد انقلابی‌گری شده است، محمد منتظری ضمن جدیت در مبارزه با امپریالیسم، در آن دوران آگاهانه و برخلاف دیگران، منطقی به موضوع آمریكا نگاه می‌كرد. موسوی‌تبریزی دادستان انقلاب در سال 60 درباره این موضوع گفته است: «شهید محمد منتظری با اینكه با نهضت آزادی مشكل داشت، فقط در این مسئله معتقد بود هر‌چه سریع‌تر به شكل مستقیم با آمریكا و كارتر مذاكره كنیم و او جمهوری‌خواه نیست و می‌شود با او مذاكره كرد، مثل همین الان هم كه این بحث‌ها هست و محمد در آن زمان خیلی چیز‌ها از سیاست آمریكا می‌دانست كه برای ما هم تازگی داشت و معتقد بود می‌شود با كارتر معامله كرد اما با ریگان نه؛ اما بعضی‌ها گفتند با آمریكا مذاكره مستقیم نمی‌كنیم و متأسفانه این ایده رأی آورد».
 در بررسی زیست سیاسی محمد منتظری اقدامات و تلاش‌های او برای به‌پیروزی‌رسیدن انقلاب نیز باید مورد بررسی قرار گیرد كه در ادامه به آنها اشاره خواهد شد كه درباره این موضوع با محمد عطریانفر، رضا كنگرلو، مصطفی ایزدی و محمد غرضی گفت‌وگو كردیم كه مشروح آن را می‌خوانید.
 روایت محمد عطریانفر


محمد عطریانفر از دوستان محمد منتظری نسبت به ماهیت سیاسی عملكرد او گفت: «عملكرد شهید محمد منتظری از نگاه برخی سیاسیون نوعی تندروی انقلابی محسوب می‌شد و آنها او را چهره‌ای عصبی معرفی می‌كردند. این تندروی در محمد منتظری تا چه حد واقعی و تا چه حد ساخته رقیبان سیاسی او بود؟
واژگانی از جنس عبارت‌هایی مانند رادیكال، تندرو، لیبرال، میانه‌رو؛ ادبیاتی است كه پس از پیروزی انقلاب و در پی استقرار نهاد دولت و رقابت‌های جناحی و سامان‌یابی سیاسی در كشور مطرح شد. اگر نگاهی به گذشته تاریخی رفتار مبارزان و کنش فعالان سیاسی قبل از پیروزی انقلاب داشته باشیم، این نوع از ادبیات در گفتمان سیاسی انقلابیون در آن عصر رد پایی نداشت. پیش از انقلاب روحیات كسانی كه به فعالیت‌های سیاسی روی می‌آوردند، معطوف به وجه انقلابی بود و انقلابی‌گری بار ارزشی بالایی پیدا می‌كرد. درحالی‌که در ادبیات امروز اگر بخواهیم انقلابی‌گری را تعبیر كنیم، عموما با زاویه نقد آن را به مواضع رادیكال و تندروی تعبیر می‌کنند.
از این جهت مرحوم شهیدمحمد منتظری همواره با ادبیات پیش از انقلاب به‌مثابه چهره‌ای مبارز و انقلابی شناخته می‌شود و اطلاق تندرو یا رادیکال به ایشان با واقعیت تطبیق نمی‌یابد، چون عمر زیادی نكرد و در سال 60 به شهادت رسید، اگرچه سه سال از پایان عمر ایشان به سال‌های بعد از پیروزی انقلاب وصال داد اما بنا به ضرورت و شرایط اول انقلاب نیز عنوان انقلابی بعد از پیروزی بر تمامی امور و فضاهای اجرائی حاكم بود، از این حیث بی‌تردید باید محمد منتظری را به‌عنوان یك شخصیت انقلابی نام برد و ستود و این انقلابی‌گری محمد منتظری در طول تاریخ حداقل 20 سال پایان عمر او دارای بار ارزشی و اعتبار مثبت است. واقعیت این است كه موارد نادری از تحركات شخصی ایشان در روز‌های نخست پیروزی انقلاب باعث برخی از این نسبت‌های تند به ایشان شده بود. اقدامات ساختارشکنانه‌ای كه در مقابله ایشان با دولت موقت بازمی‌گشت. امام، بازرگان را به صفت حقیقی به‌عنوان نخست‌وزیر منصوب كرد درحالی‌که تفكرات شخصی و عملکرد دولتمردی مرحوم بازرگان همسو با توقعات انقلابی جامعه پیروز در آن عصر نبود. رویكرد‌ها از همان سنخ پارلمانتاریستی پیشین بود. طبیعتا در آن دوره پرشور انقلاب، فعالیت‌های سیاسی از جنس نرم در دستگاه انقلابیون راهی نداشت و خواهی‌نخواهی مرحوم محمد منتظری كه گلوله‌ای از آتش و انقلاب و شور و هیجان بود، نمی‌توانست با سیاست‌های مرحوم بازرگان همسو باشد و به‌دلیل اینكه خود را نزدیك به امام احساس می‌كرد، در برابر برخی تدابیر و تصمیمات دولت موقت می‌ایستاد و به ادبیات روزگار فعلی، شهیدمحمد در زمان خودش گاهی آتش به اختیار بود. یكی از موارد تحركات آتش‌به‌اختیاری ایشان به تسخیر فرودگاه مهرآباد بازمی‌گردد كه من نیز در روز نخست همراه ایشان بودم. می‌خواست هواپیمایی را بگیرد و به لیبی برود، چون ایشان باور داشت قذافی دوستدار انقلاب است. دولت موقت هم در چارچوب و شاخص‌های اصلی یك دولت نوبنیاد نمی‌توانست با حركت‌های ساختارشكن هرکس چه انقلابی و چه برانداز همراه باشد. این نكته‌ای است كه نسبت به شهیدمحمد درباره تندروی او می‌گویند. محمد عمر طولانی نكرد و به نظر می‌آید اگر ایشان می‌ماند، چون انسان بااخلاصی بود، به بسیاری از احساسات تند خودش فائق می‌آمد و میانه‌رو می‌شد، حتی باورم این است كه اگر ایشان در قید حیات بود، در سرنوشت و حفظ منطقی مرحوم آیت‌الله منتظری هم مؤثر بود، در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌واقع آنچه بر سر آیت‌الله منتظری آمد، تحت تأثیر پیرامونیان ایشان درباره مهدی هاشمی بود. با حضور محمد منتظری این داستان‌ها به شكل بهتری می‌توانست حل شود».
عطریانفر در پایان به نقل خاطره‌ای درباره محمد منتظری پرداخت: «من با شهیدمحمد ارتباط تنگاتنگ نداشتم، چون او نزدیك 10 سال از من بزرگ‌تر بود، البته رفیق بودیم، اما با پدر ایشان مرتبط بودیم. روابط نزدیك من بیشتر به مقاطعی برمی‌گشت كه مرحوم آیت‌الله منتظری برای كنترل محمد پیامی به دوستان داده بودند كه به‌گونه‌ای غیرمستقیم محمد كنترل شود تا مقداری از عواطف تند خود دست بردارد و ما نیز جزء تیمی بودیم كه باید دور ایشان را می‌گرفتیم و به‌راحتی توسط شهید محمد نیز این تدبیر افشا شد. یك ماه قبل از شهادت وی منزلشان دعوت داشتم و آنجا بعد از گفت‌وگو‌های سیاسی روز ایشان اصرار داشت من مسئولیت سردبیری هفته‌نامه پیام شهید را بر عهده بگیرم كه می‌خواست تبدیل به روزنامه شود. من هم خیلی همراهی نشان ندادم و او پاسخ مثبتی نگرفت و با کمی گلایه از هم جدا شدیم. در قضیه فرودگاه هم بعد از 24 ساعت چون دیدم كه منطقی بر این اقدام حاکم نیست، خارج شدم؛ البته قرار بود با همراهی دولت عمل شود‌ اما چون مقاومت در برابر او بود، کسانی مخالفت می‌کردند و در آخر هم یك هواپیما در اختیار او قرار گرفت».
 روایت مصطفی ایزدی
مصطفی ایزدی نیز یكی دیگر از دوستان محمد منتظری است. او در آغاز درباره خصوصیات فردی محمد و بررسی انتصاب لقب تندرو به او گفت: «اسم اصلی ایشان محمدعلی است كه به نام محمد مطرح است. محمد به درس‌های خارج از حوزه خیلی توجه داشت و آن زمان رسم نبود در حوزه كسی درباره اقتصاد و زبان انگلیسی كتاب بخواند و دانسته‌های این‌چنینی را به جوانان درس دهد. مبارزات كه شروع شد به قلب مبارزات رفت و بیشتر نیز در قم مشغول بود كه به زندان و شكنجه‌های مفصلی هم رسید و بعد به خارج رفت. محمد به‌شدت برای مردم اعتبار قائل بود و بار‌ها دوستان هم مشاهده كردند.
 مثلا وقتی انقلاب پیروز شد، در نجف‌آباد گفت همه كسانی را كه به جرم‌های غیرسیاسی در زندان هستند، جمع كنید كه به درد می‌خورند و به‌دلیل شرایط فرهنگی رژیم گذشته بوده كه اینها چندین بار آمده‌اند و سعی كرد به اینها شخصیت دهد و سازمان‌دهی كند و تعداد زیادی از این افراد را برای كار‌های آموزش نظامی به خارج از كشور برد یا مثلا وقتی كاندیدای نمایندگی در نجف‌آباد شد، بچه‌ها به او گفته بودند كه شما باید 70نفر آدم را معرفی كنید كه به‌عنوان نماینده شما سر صندوق‌های رأی بروند كه گفته بود در خانه بایستید و 70 نفر از آدم‌هایی را كه رد می‌شوند، صدا كنید و فرق نمی‌كند چه كسی باشد زن و مرد و... به‌عنوان نماینده من معرفی كنید.
 محمد خیلی به مردم اعتماد داشت و تا آنجا هم كه می‌توانست به عام جامعه كمك می‌كرد. یكی‌دیگر از ویژگی‌های او ساده‌زیستی بود كه در همه دوستان زبانزد بود و اصلا اهل تشریفات نبود و گاهی اوقات پدرش برای من نقل می‌كرد كه محمد بر سر این مسائل دعوا هم می‌كرد، یك‌بار میهمانی برایشان در قم رسیده بود و آیت‌الله منتظری به احترام آن میهمان دو نوع غذا در سفره گذاشته بود كه محمد می‌رسد و دعوا می‌كند كه این هزینه‌ها برای چیست! وقتی هم كه ازدواج كرد با پنج، شش نفر از همراهانش از قم همسرش را سوار كرد و در راه قم و تهران در یك قهوه‌خانه میان جاده شام ازدواج را خوردند و اصلا تشریفاتی وجود نداشت. حتی جوان‌تر هم كه بود خانه‌شان را در نجف‌آباد تعمیر كرده بودند یك روشویی در خانه گذاشته بودند كه شیر آب دوقلو داشت و بعد به پدرش پرخاش كرده بود كه چرا اجازه دادی این شیر را اینجا بگذارند، این را باید بردارید و یك شیر بگذارید اگر این دو شیر اینجا باشد، بعدا هوس می‌كنید آب گرم هم داشته باشید! در خارج از كشور هم خیلی به‌سختی زندگی می‌كرد. محمد بدون هیچ‌گونه وقت‌گذاری برای زندگی شخصی خودش می‌دوید و نماینده نجف‌آباد هم كه بود، چندان كاری برای شهر نمی‌كرد و می‌گفت اوضاع كشور بدتر از نجف‌آباد است و اصلا در دنیای خودش بود».
 او ادامه داد: «مشی امام خمینی هم این بود كه ما باید مسلمانان دیگر را به انقلاب دعوت كنیم و در نامه‌های محمد به امام هست كه این حكومتی‌ها نمی‌گذارند كارها بر وفق مراد شما صورت گیرد. در مجموع این روحیه انقلابی به معنای اینكه یك آدم شلوغ و خلافكاری باشد، اصلا نبود. مقداری هم با حزب جمهوری اسلامی بد بود اما مشكلاتش حل شد. محمد، آقای بهشتی و چمران و بازرگان را لیبرال می‌دانست اما بعد كه آقای بهشتی به او محبت كرده بود، اختلافات را كنار گذاشت».
 او درباره نظر آیت‌الله منتظری درخصوص فرزندشان ادامه داد: «روحیه انقلابی محمد، واقعا نسبت ‌به جهت انقلاب فراتر از مرز‌های ایران بود، چون در خارج از كشور با مبارزان آفریقایی و آسیایی در ارتباط قرار گرفته بود اما شرایط دولت موقت شرایطی نبود كه با روحیه او سازگار باشد. اوایل هم خیلی پیش مرحوم آیت‌الله منتظری از دست او گلایه كردند كه ایشان گفته بود محمد در ایران و خارج زجر كشیده و شكنجه شده و عصبانی‌مزاج است و وقتی ناسازگاری‌های كشور را می‌بیند، عصبی می‌شود؛ مثلا وقتی قرارداد‌های نظامی هواپیما‌ها را دولت موقت لغو كرد، عصبی شده بود كه ما به این هواپیما‌ها نیاز داریم و نباید قرارداد‌ها لغو شوند. در لبنان هم كه بود با هواداران موسی صدر درگیر شده بود. سر همین قضیه آقای منتظری گفته بود به محمد كاری نداشته باشید، بعد متأسفانه برخی به دروغ گفتند پدرش گفته كه او دیوانه است؛ درصورتی‌كه این‌گونه نبود. محمد روزنامه‌نگار فعالی هم بود و چند نشریه را اداره می‌كرد و خودش مقاله می‌نوشت و در حوزه روزنامه‌نگاری تخصص داشت. یك تشكلی هم درباره انقلاب جهانی اسلام داشت و مجله شهید را به زبان‌های فارسی، انگلیسی و عربی اداره می‌كرد».
 روایت رضا کنگرلو
رضا کنگرلو، عضو سازمان فجر اسلام، درباره اختلافات شهید محمدمنتظری و شهید بهشتی به «شرق» گفت: «از آنجایی كه بنده و برادرم مرحوم محسن، از قبل انقلاب با شهید بهشتی ارتباط داشتیم و به این علت با مرحوم آیت‌الله منتظری و شهید محمد منتظری هم ارتباط داشتیم و چون از نظر سنی به شهید محمد نزدیك‌تر بودیم رفاقتی داشتیم. شهید محمد منتظری با توجه به سابقه مبارزاتی خارج از كشور وقتی به ایران آمدند، هنوز حالات انقلابی در ایشان وجود داشت و از آنجایی‌كه شهید بهشتی همه را به یك تفكر عمیق و آرامش دعوت می‌كرد تا با تدبیر نسبت به مسائل رسیدگی شود، ایشان نمی‌توانست چنین موضوعی را هضم كند و جو‌سازی‌ها توسط رسانه‌های منتقد حاکمیت بیشتر از این مسائل بود. مثلا عده‌ای پیش محمد می‌رفتند و نسبت به آقای بهشتی بدگویی می‌كردند و او هم تحت تأثیر قرار می‌گرفت. آن زمان در ساختمان مجلس خبرگان برخی از اعضا در همانجا سكونت داشتند و بعضا انضباط را رعایت نمی‌كردند و شهید بهشتی كه این صحنه‌ها را می‌دید، تذكر می‌داد؛ من هم به شهید محمد از همین زاویه سخن دوستانه و صمیمانه می‌گفتم و ایشان به من می‌گفت: شما چون با بهشتی هستید به ما ایراد می‌گیرید. البته روح بلندش انتقادات را می‌پذیرفت».
او درباره جلسه آشتی‌كنان شهید منتظری و شهید بهشتی و آخرین دیدار با محمد منتظری ادامه داد: «وقتی این صحنه را به یاد می‌آورم، حالت خاصی به من دست می‌دهد. یك زمانی محمد دعوت شد تا با شهید بهشتی صحبت كند و زمانی‌كه آمد و با استقبال بسیار گرم ایشان مواجه شد و خیلی گریه كرد و طلب بخشش داشت. آقای بهشتی می‌گفت: آقای محمد آقای منتظری ما با‌هم برادریم و مطالبی هم كه گفتید تمام شد و رفت و دیگر به آنها فكر نكنید. بعد همدیگر را بغل كردند و محمد خیلی ناراحت و پشیمان بود. آن صحنه برای ما خیلی خوشحال‌كننده بود كه آنهایی‌كه به ایشان علیه شهید بهشتی خط می‌دادند، ناراحت بودند. من شب هفت تیر در سازمان فجر اسلام جلسه بودم و بعد كه انفجار صورت گرفت به آنجا رفتیم و یادآوری آن برایم دردناك است. خاطرم هست شهید رجایی و شهید باهنر نیز بر سر پیكر شهیدای هفت‌تیر آمدند تا شناسایی كنیم. آنجا احساس كردم كنارم كسی در حال گریه است و دیدم شهید رجایی است. آخرین‌بار گمان می‌كنم چند روز قبل از انفجار شهید محمد را در مجلس دیدم».
كنگرلو در پایان به شرح برخی اقدامات نظامی شهید محمد منتظری پرداخت: «شهید محمد در تأسیس سپاه هم نقش مهمی داشت. اولین جلسات در ساختمان فعلی گذرنامه (شهربانی سابق) به‌عنوان پاسا برگزار می‌شد. محمد منتظری، ابوشریف، ‌محسن رضایی، شهید كلاه‌دوز، شهید فكوری و عده‌ای دیگر بودند كه بر سر تشكیل سپاه هم بین محمد منتظری و محسن رضایی اختلاف و دعوا ایجاد شد كه شهید بهشتی به ما به‌عنوان اعضای سازمان فجر اسلام فرمودند از آنجا بیرون بیایید. بعد سپاه به‌طور رسمی تشكیل شد. خاطرم هست در همان ساختمان، یک‌بار یک هیئت فلسطینی به ریاست یاسر عرفات و ابوجهاد هم آمده بودند و جلساتی با آنها داشتیم. شهید محمد یك زمانی خواهان ارسال نیرو به كشور‌های دیگر در دوران دولت موقت بود و مخالفت‌هایی شده بود‌ اما وقتی شهید محمد مخالف شهید بهشتی بود، آن گروه‌ها كاری با او نداشتند. شهید محمد انسان بسیار رئوف و خوش برخوردی بود، حتی بر سر مسائل سیاسی اگرچه می‌دانست ما همراه شهید بهشتی هستیم ما را تحویل می‌گرفت. آیت‌الله منتظری هم با لبخند می‌گفت محمد ما كمی تندروی می‌كند كه باید هماهنگ‌تر شود».
یكی از اعضای جداشده سازمان فداییان خلق اكثریت درباره ارتباط سازمان‌های چپ با محمد منتظری گفت: در بهار سال 58 یكی از بچه‌هایی كه از زندان آمده بود، گفت یكی از اعضای حزب كمونیست عراق را كه به ایران آمده است، دستگیر كرده‌اند و محمد منتظری او را می‌شناسد و در لبنان همكاری داشته‌اند. من براساس آشنایی كه با مرحوم آیت‌الله منتظری داشته‌ام، تماس گرفتم كه گفتند به محمد مراجعه كن.
‌آن زمان سازمانی به نام نجات انقلاب اسلامی داشتند كه محمد آن را اداره می‌كرد و صبح زود به آنجا رفتم. زمانی ‌كه به آنجا رفتم تا محمد بیاید از دفتر قذافی، یاسر عرفات و... همه به آنجا تلفن می‌كردند؛ یعنی محمد محل ارتباط با تمامی جنبش‌های رهایی‌بخش بود. حدود صد نفر جوان مسلح هم كه عمدتا نجف‌آبادی بودند در آنجا حضور داشتند. محمد كه آمد به او گفتم این فرد را دستگیر كرده‌اند كه خبر نداشت و عصبی شد و در نهایت هم آن فرد آزاد شد و او را به لبنان فرستادند. در سنندج هم كه درگیری بود، دو نفر از بچه‌های 18-19ساله ما را دستگیر كرده بودند و در خطر اعدام قرار داشتند. من دوباره به محمد منتظری زنگ زدم و به دفتر او رفتم و توضیح دادم. محمد روی یك كاغذ بدون سربرگ یادداشتی به قاضی نوشت كه یكی از دوستان وثیق و مورد اعتماد من!! (اینكه ما چگونه دوست مورد اعتماد او بودیم، خودش بامزه است) به شما مراجعه می‌كند و این دو نفر را مورد عفو قرار دهید. ما هم نامه را به قاضی رساندیم و آن دو نفر آزاد شدند. فضای آن زمان مهم است كه مراودات این‌گونه بود كه محمد منتظری به یك نفر نامه می‌نوشت و حكم اعدام لغو می‌شد. محمد آدم جالبی بود».
روایت محمد غرضی
محمد غرضی نیز در فصل مهمی از زندگی محمد منتظری همراه او بود. او درباره محمد منتظری گفت: «من پنج سال با او در خارج از كشور همراه بودم و تا وقتی زنده بود با هم در ارتباط بودیم. محمد رعایت تشریفات روحانیت و حزب را نمی‌كرد و هرچه كار از دستش برمی‌آمد به نفع انقلاب انجام می‌داد. البته بین ما بعد از اعتصاب غذای پاریس به‌هم خورد و ایشان به كویت رفت و بعد از انقلاب در تهران ایشان را ملاقات كردم. تعریف از انقلاب دو وجه داشت؛ یك وجه مردمی‌بودن كه نیاز انقلاب بود و ایشان جزء فرهیختگان بود و فكر می‌كرد اگر ستاد روحانیت به انقلاب بپیوندد اتفاق خوبی می‌افتد، ولی ما نظرمان بیشتر این بود كه باید با قاعده جامعه حركت كنیم. من در تشكیل سپاه چون می‌دانستم محمد با روش من موافق نیست از او دعوت نكردم، اما بعد با آقای منصوری همكاری داشت. به اندازه یك كتاب از او خاطره دارم اما مفید به حال نیست. خدا آیت‌الله منتظری و فرزندشان را رحمت كند».
پایان محمد
محمد منتظری تندرو به معنای اخلا‌لگر با نیت بد نبود. او یك فرد انقلابی نسبت به زمان خود و همراه شكنجه‌ها و درد‌ها و تلاش‌هایی برای پیروزی انقلاب بود كه برخی او را درك نمی‌کردند و او موی دماغ برخی رفتار‌های سیاسی بود كه با روحیات انقلابی‌گری موافق نبودند. محمد منتظری عمر كوتاهی داشت كه اگر دهه 70و 80 را تجربه می‌كرد، احتمالا در برخی عملكرد‌های پیشین خود تجدید‌نظر می‌كرد و با زنده‌ماندن او شاید خط جدیدی میان نیرو‌های سیاسی درون حاكمیت ایجاد می‌شد. برای مثال، یكی از اقدامات مهم او كه باعث شد لقب تندرو به او بیشتر نسبت داده شود، درگیری در فرودگاه مهرآباد بود كه امیرانتظام در آن موقع اعلام می‌كند محمد منتظری قصد خروج عتیقه‌جات از كشور 
به‌ سوی لیبی را داشته است. اصغر جمالی‌فرد یكی از همراه محمد منتظری در آن سفر پیش‌تر به «شرق» گفته بود: امیرانتظام نیز بدون هیچ‌گونه سندی می‌گوید محمد منتظری قصد خروج هشت چمدان عتیقه‌جات از ایران را داشت، درحالی‌كه مأموران فرودگاه چمدان‌های ما را گشتند و دیدند که چیزی در آن نیست. درباره اختلافات محمد منتظری با شهید بهشتی نیز بحث‌های فراوانی وجود دارد كه صرفا شنیده‌ها حاكی از این است كه با تحریكات عده‌ای از مخالفان شهید بهشتی در حزب جمهوری اسلامی، محمد منتظری كه برخی از این حرف‌ها را باور كرده بود، اقدام به مخالفت جدی با شهید بهشتی می‌كند كه متأسفانه برخی دوستان مطلع ایشان علاقه‌ای به صحبت درباره این موضوع نداشتند و امید است شاهدان عینی رویداد‌های سیاسی تاریخ معاصر با نوشتن و بازگوكردن خاطرات خود، غبار نادانسته‌ها را از آینه تاریخ برای آیندگان پاك كنند.  درباره بررسی زندگی محمد منتظری، قاعده همشهری‌بودن و احساس سمپاتیك به چهره‌های این‌چنینی را نمی‌توانم انكار كنم اما نگاه به چهره واقعی او می‌تواند راه‌گشای برخی بن‌بست‌های تاریخی و نگاه‌های یك‌سویه باشد كه به ناحق به برخی چهره‌های سیاسی منصوب می‌شود.