روزنامه جوان
1400/08/17
«تلاطم و رنج درونی» به مثابه عوامل کلان مواضع سیاسی!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: انتشار نامه عذرخواهی آیتالله احمد آذریقمی به رهبر انقلاب اسلامی در خردادماه سال ۷۵ را میتوان رویدادی مهم قلمداد کرد، چه اینکه مفاهیم مهمی از آن قابل استنباط است. مقال پی آمده بر آن است که بخشی از آنها را مورد اشاره و تحلیل قرار دهد. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.در اغتنام انتشار یک نامه تاریخی
در روزهایی که بر ما گذشت، نامهای از آیتالله احمد آذریقمی خطاب به رهبر انقلاب اسلامی نشر یافت که در رسانهها بازتابی نمایان داشت. هرچند که خارجنشینها به دلیل مفهوم و منطوق این مرسوله تاریخی، بیشتر زبان به کام گرفتند و ترجیح دادند تا از کنار آن گذر کنند، اما بیتردید انتشار این سند مهم برای پژوهشگران و عموم علاقهمندان، بس مغتنم و سودمند خواهد بود. پیش از هر سخنی و در آغاز کلام، بازخوانی این سند تاریخی بهنگام به نظر میرسد:
«بسمهتعالی
۱۴محرم ۱۴۱۷،
۱۲/۳/۱۳۷۵
حضرت آیتالله خامنهای، مقام معظم رهبری انقلاب مقدس اسلامی ایران (دامت برکاته)
پس از سلام و تحیت
براساس یک سوءظن و شدت علاقه به نظام مقدس اسلامی، گرفتار یک تلاطم درونی که مرا بین دو محذور - یعنی دو ترک وظیفه مخیر میکرد ـ ناخواسته مبتلا به ضربهای علیه نظام شدم و از این رنج درونی، سرانجام سحر شب یازدهم عاشورا با توسل به قمر بنیهاشم رها شدم و خداوند مرا نجات داد. اکنون جز رضایت خاطر مبارک و ایتمار به اوامر مبارک را نمیخواهم. در عین حال، نه جنابعالی و نه آقایان حجازی و محمدی را در مظان استجابت دعا فراموش نکردم. خواستهای هم جز خواستههایی را که جنابعالی بپسندید، ندارم. تفصیل مطالب را اگر میل مبارک باشد، از آقای مسعودی سؤال داشته باشید. احمد آذری قمی.»
شواهد نشان میدهد که برخی دوستان دیرین آقای آذری نیز در جریان ارسال این نامه بوده و از مضمون آن مطلع بودهاند. به عنوان نمونه آیتالله سیدموسی شبیریزنجانی در اشاره به خصال سیاسی آذری، به مضمون این نامه اشاره کرده است و در این باره چنین میگوید:
«آقای آذری در جهات سیاسی تند بود. بعد از رحلت آقای خمینی، وقتی مجلس خبرگان آقای خامنهای را برای رهبری انتخاب کرد، ظاهراً وقتی آقای خامنهای از پذیرش این بار سنگین استنکاف کرده و پرسیده بود که چهکسی رهبری من را میپذیرد؟ آقای آذری گفته بود: اولین نفر خود من هستم، ولی چندسال بعد، وقتی با آقای خامنهای اختلافنظر پیدا کرد، با ایشان مخالف شد. اواخر عمر هم از این کار خود پشیمان شد و نامهای به ایشان نوشت با این مضمون که من بر اثر سوءظن به انقلاب، به ناراحتیای درونی مبتلا و سحرگاه یازدهم محرم، به حضرت قمر بنیهاشم متوسل شدم و خداوند مرا از آن مشکل نجات بخشید!...» در مدلولات یک نامه تاریخی
شاید برای بسا خوانندگان نامه فوق آمده، نکاتی از قبیل ذیل، مبرهن گردد، به ویژه آنان که با نوع موضعگیریهای آقای آذری در دهههای ۶۰ و ۷۰ آشنایی داشتهاند:
۱- آقای آذری در این نوشتار به «تلاطم درونی» یا «رنج درونی» به نوان علل کلان و اصلی موضعگیری خویش اشاره دارد. او، اما در این باره نوع این تلاطم و رنج توضیح بیشتری نمیدهد، اما معنای قریب آن، نوعی کشمکش روحی و عصبی است که گاه فرد را به موضعگیریهای متضاد و حتی اعجابآور رهنمون میسازد! هرچند که تفصیل بیشتر این فقره را باید از روانشناسان و روانکاوان سؤال کرد، اما سابقه تاریخی مواضع سیاسی آذری نشان میدهد که او در فرآیند حضور خویش در سیاست، از اینگونه رویکردهای متناقض فراوان داشته است. این اذعان تاریخی میتواند محققان تاریخ انقلاب را به این نکته رهنمون سازد که میتوان، تلاطم یا رنج درونی وی را به عنوان یکی از عوامل مورد اذعان خود او، مورد توجه و ذکر قرار داد. انتشار این نامه در تحلیل و جمعبندی حیات سیاسی آذری، گره گشایی مهمی کرده است.
۲- آقای آذری در ادامه این نامه اذعان دارد که با توسل به حضرت قمر بنی هاشم (ع) به طریق صواب رهنمون گشته و به اشتباه خویش پی برده است. اساساً توسل، نوعی دعا یا شبیه به دعاست، به این معنا که در شرایط خاصی مورد استجابت میگیرد یا نمیگیرد. از سوی دیگر بنا نیست که تمامی معضلات یا گرههای روحی و ذهنی اهل ایمان، با توسل و دعا مرتفع گردد، بلکه تعقل، بصیرت و نکتهسنجی آنان در یافتن حقیقت و تشخیص تکالیف شرعی، به ویژه در محدوده موضوعشناسی، از اهمیتی به سزا برخوردار است. بعید نیست که این موهبت، در مواضع بعدی آذری و به دلیل عدم استحقاق او، از وی سلب شده باشد!
۳-همانگونه که در فوق بدان اشارت رفت، آقای آذری تأکید دارد که به علت تلاطم یا رنج درونی، مرتکب ایراد ضربه به نظام اسلامی شده است و طی نامهای به رهبری، ضمن اذعان به این نکته، اظهار میدارد که جز رضایت ایشان را نمیخواهد! این احتمال نیز هست که درصورتی که وی بیشتر در این جهان میزیست و از تلاطم و رنج درونی رهایی مییافت، بار دیگر به نظام و رهبری بازمیگشت و شبیه چنین نامهای را به قلم میآورد. چنین چیزی با توجه به مواضع متناقض و اوج و فرودهای آذری و بازگشتهای مکرر وی، به هیچ روی بعید نمینماید، به ویژه اینکه در این باره، شواهدی نیز وجود دارد. به عنوان نمونه در خاطرات روز ۱۳ خرداد سال ۷۷، به قلم آیتالله هاشمی رفسنجانی آمده است: «جمعی از اعضای خانواده آقای {احمد} آذری قمی آمدند، دو پسر، دو دختر و یک عروس و داماد. گفتند ایشان در بیمارستان بستری است و احتمال سرطان خون میدهند که ثابت نشده و کسالت، بیشتر معلول افسردگیهای روحی، به خاطر محدودیت در خانه است. تقاضا نمودند که رفع محدودیت و در صورت لزوم، اجازه سفر به خارج داده شود. گفتند: بنا ندارد که دیگر اظهار مخالفت کند...» تندروی سیاسی، عامل تذبذب و عدم ثبات!
بر اساس آنچه در فوق آمد، آیتالله آذری قمی از سوی دوست دیرین خود آیتالله شبیریزنجانی در عرصه سیاستورزی، به تندی متصف شده است. آقای شبیری نه درصدد تخریب وجهه آقای آذری بوده و نه قصد داشته به کمک یکی از طرفین دعوا بیاید! او صرفاً برداشت خویش را از سلوک سیاسی آذری بیان داشته است. هم از این روی میتوان قول او را موثق دانست و از سیاست بازیهای رایج، مبرا قلمداد کرد. اقتضای تندی سیاسی، از دست دادن و تعادل و حرکت بر مدار افراط و تفریط است. یک عنصر نامتعادل سیاسی، از این جنبه که عنان خویش به دست احساسات سپرده و عقلانیت را وانهاده است، دائماً در نوسان سیاسی قرار دارد و از گفته و کرده خویش، فاصله میگیرد! هم از این روی نگارنده، بخشهای فوق آمده این نوشتار را که مبتنی بر حدس و گمان است، ضعیف قلمداد نمیکند. ما در این فقره، با فردی دارای ثبات فکری و سیاسی مواجه نیستیم که بتوانیم برای مواضع متوالی و در عین حال متناقض وی، اعتبار قائل شویم. شاید توضیحات محمد کاظم انبارلویی سردبیر روزنامه رسالت، بتواند شرایط آذری در واپسین سالیان حیات را بیش از پیش روشن کند:
«آقای راستی گفت: الان که ما دیگر در رسالت نیستیم، صاحب امتیازی معنا ندارد، همین مدیر مسئول کفایت میکند و مدیر مسئولی را به آقای نبوی بدهیم ... آقای آذری قمی هم برای درمان میخواست به آلمان برود. گفت: من هیچ ادعایی ندارم، از صاحب امتیازی کنار رفت. خودش هم آمد یک مصاحبه کرد. مصاحبه را هم در صفحه اول چاپ کردیم که فردا حرف و حدیثی در آن نباشد. ما اعضای هیئت امنا در اساسنامه نوشتیم، چون ما از روز ابتدا هدفمان از تأسیس رسالت، دفاع از کیان اسلام و ولایت فقیه بوده است، بعد از فوتمان این اموال برسد به، ولی فقیه تا به تشخیص ایشان تعیین تکلیف شود. پزشکان هم گفتند: سرطان آقای آذری قابل معالجه است، به شرطی که از امور استرسزا مثل سیاست دوری کند. اما ایشان هم دنبال مسائل سیاسی بود و اصلاً نمیتوانست دخالت نکند؛ لذا وقتی ایشان از آلمان برگشت، از نظر روحی به هم ریخت! زود عصبانی میشد و زود قضاوت میکرد. ایشان خیلی مسئله داشت، قرار شد فقط من و آقای راستی برویم به منزل ایشان و یکی یکی برای ایشان توضیح دهیم، چون ایشان تهران نمیآمد. به قم رفتیم. آقای راستی توضیح هم میداد و استدلال فقهی هم میکرد، اما ایشان قبول نمیکرد! یعنی ایشان به هم ریخته بود؛ لذا جدایی ما از ایشان قبل از فوتش هم به خاطر این قضایا بود...» نمونهای از تناقض در کردار آذری، در دهه ۶۰
آقای آذریقمی در جریان معرفی میرحسین موسوی به عنوان نخستوزیر به مجلس اول در سال ۱۳۶۳، طی نطقی ضمن مخالفت با صدارت نامبرده، به ارائه دیدگاههای خویش پرداخت. او چندی بعد با انتشار نامهای از امام خمینی با عنوان «آقای روحالله خمینی» نام برد و نوشت:
«پس از سخنان اینجانب در روز چهاردهم مرداد [۱۳۶۳]در مجلس شورای اسلامی که ضمن آن سخنان، اشاراتی به مفهوم واقعی ولایت فقیه داشتم و گفتم، ولی فقیه، وظیفهای جز ارشاد، نصیحت و راهنمایی ندارد و در مقامی نیست که برای قوه مقننه تکلیف معلوم کند. علاوه بر آن، اضافه کردم که شخص آقای روحالله خمینی، تاکنون در امور آقایان [مهندس مهدی]بازرگان، [صادق]قطبزاده و [سیدابوالحسن]بنیصدر به این عنوان که آقایان را در ۲۰ سال پیش میشناسد و بر ایمان و تقوا و تعهد آنها اطلاع دارد، ما را ناچار از پذیرش این سه نفر، در بحرانیترین روزهای انقلاب اسلامی کرده بود، تأکید کردم که، ولی فقیه، حق تعیین تکلیف و صدور احکام برای مجلس را ندارد. دو روز پس از سخنان من در مجلس، شیخکی به نام [آفای محسن]قرائتی، به خانهام آمد و به روایتی از حاج احمد خمینی که پیام پدرش را به قرائتی ابلاغ کرده بود، به این مفهوم به من ایفاد کرد: به آقای آذری قمی بگویند که نفوذ و مقام ایشان به گرد پای نفوذ و مقام شریعتمداری در میان علمای اعلام نمیرسد، بهتر آن است، دیگر پا را از گلیم درازتر نکند... وقتی این شیخک، این پیام را ابلاغ کرد، او را با شدت و عصبانیت و ترتیبی که سزاوارش بود، از خانه بیرون کردم و پس از آن به تحقیق پرداختم و دیدم که این پیام صحت دارد؛ بنابراین لازم دانستم این پیام را به شخص آقای روحالله خمینی بنویسیم و ۳۰ فقره رونوشت آن را برای ۳۰ تن از علمای اعلام و دلسوختهای که در این پنج سال، شاهد از بین رفتن احکام شرع و التقاط این احکام و نفوس با فتواهای نادرست بود، و دلی خونین دارند، بفرستم...»
صرفنظر از آنکه داستان منقول توسط آذری، تا چه میزان واقعیت دارد و طبعاً باید برای ارزیابی آن، توضیح تمامی عناصر ذیربط را شنید، وی در این مسوده، از امام خمینی به قرار فوق آمده نام برده است. با این حال او چندی بعد و در اثر «ولایت فقیه از دیدگاه قرآن کریم»، بیانیه نویسان نهضت آزادی را به خاطر استفاده از همین عنوان، مورد سرزنش قرار داد! این نمونهای ساده و ابتدایی، از دوگانگی در کردار وی در آن دوره زمانی است. با این همه نباید از یاد بُرد که امام خمینی بهرغم رفتارهای حریم شکنانه آذری، نه تنها با وی کریمانه رفتار کرد، بلکه پس از این همه، او را به عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی نیز منصوب کرد. علاوه بر این در پاسخ به نامه وی در شهریور ۱۳۶۷، چنین نگاشت:
«با سلام و دعا، من همیشه به شما علاقهمند بوده و هستم و هرگز هم در ذهنم نیست که خدای ناکرده جنابعالی کاری بر خلاف اسلام بنمایید. شما از چهرههای فاضل و مبارز و دلسوخته انقلابی میباشید. شما با نوشتن مطالب و مقالات خوب، در تلاشید تا مردم را به راه صحیح راهنمایی نمایید. من در مورد روزنامه رسالت و جامعه محترم مدرسین (ایدهم الله تعالی)، حرفی نمیتوانم بزنم. هر طور خود و جامعه صلاح دانستید، عمل کنید. اگر در این زمینهها حرفی زدهام یا چیزی نوشتهام، آنگونه که مصلحت تشخیص دادهام، عمل کردهام. خداوند جنابعالی را برای یاری اسلام و مسلمین حفظ فرماید...»
سایر اخبار این روزنامه
ورود خودروهای پارکینگی به بازار
امریکاییهای نظارهگر یا درمانده
دیکته اقتدار دفاعی ایران در مکران
هر کس ناراحت است بقیه آب دریاچه ارومیه را بنوشد!
بهارستان تمام قد در برابر فساد
«تلاطم و رنج درونی» به مثابه عوامل کلان مواضع سیاسی!
یک رانت قانونی ولی غیر «شریف»!
شلیک پهپادی به «خانه خالی» الکاظمی
در سوگ کاریکاتوریستی که آزاده بود و شاعرانه نقش میزد
فقط مشوقهای مادی نمیتواند منجر به اصلاح ساختار جمعیتی شود
خودزنی تاکتیکی!
دولت روحانی هم پیشنهاددهنده آزمایش موشکی هم مخالف آن!
وطن دوستی غفور آب پاکی را روی دست نیروی هوایی امریکا ریخت
بالاخره واکسن ترس دارد یا کرونا؟