افتخار میکنم که اپوس 300 را برای من نوشتند
بهعنوان نوازنده این اثر و کسی که علیرضا مشایخی قطعهای از این آلبوم را به شما تقدیم کرده، چگونگی شکلگیری پروژه «ابسترکتوم» را برایمان توضیح میدهید؟
پس از تور کنسرتهای پروژه «امواج نوی ایران»؛ آنتولوژی موسیقی نو برای فلوت، در اوایل تابستان 2020 در تماسی با یکی از دستیاران علیرضا مشایخی پیشنهاد ضبط آثار فلوت و پیانوی علیرضا مشایخی مطرح شد و اواسط تابستان قطعه «ابسترکتوم» که اپوس 300 آهنگساز است، برای من و مخصوص این پروژه نوشته شد. با توجه به اوضاع همهگیری کرونا، پیدا کردن پیانیست مناسب برای پروژه یکی از مراحل مهم این پروسه بود. آشنایی با الگا کلیانکینا؛ نوازنده چیرهدست روس در نیمههای پاییز 2020 یکی از زیباترین اتفاقات در شکلگیری پروژه بود. تمرینات در زمستان همان سال شروع شد. من و پیانیست پروژه با دیواری شیشهای بینمان که وسط سالن تمرین قرار میگرفت تا پروتکلهای بهداشتی دوران کرونا را رعایت کنیم، در این مسیر با موسیقی علیرضا مشایخی عجین شدیم. در این بین من و همسرم؛ امین شریفی؛ مدیر هنری نشر موسیقی «پتریکور» و پروژه «ابسترکتوم»، هر دو به بیماری کووید-19 مبتلا شدیم و این باعث شد تا تمرینهای حضوری برای یک ماه متوقف شود. در یک ماه قرنطینه، تمرینات من و الگا کلیانکینا با آنالیز و بررسی قطعات بهصورت تصویری و ارسال آنالیزهای مختلف از قطعات پروژه برای هم پیش رفت. زمستان گذشته قطعات ضبط شدند و حالا آلبوم «ابسترکتوم» مراحل چاپ و انتشار را سپری میکند.
درباره مواجهه با آثار موسیقایی علیرضا مشایخی پیش از این اتفاق برایمان بگویید. آشنایی شما با او از چه زمانی اتفاق افتاد؟
اولین گام در سلوک دنیای موسیقایی علیرضا مشایخی برای من اوایل سنین نوجوانی با قطعه «در جستوجوی زمان از دسترفته» برای تکنوازی فلوت آغاز شد. این اثر از علیرضا مشایخی برگرفته از موومان سوم قطعهای است به همین نام برای سولوی پیانو که توسط خود آهنگساز برای فلوت سولو بازنویسی شده است. نام این قطعه با الهام از اثری از مارسل پروست به همین عنوان انتخاب شده است. در همان سالها برای اولین بار با علیرضا مشایخی دیداری داشتم و قطعه را برایش اجرا کردم. صحبتها و نکاتی که درباره این قطعه از زبان علیرضا مشایخی شنیدم، دری رو به دنیایی جدید برایم باز کرد؛ این اولین مواجهه من با موسیقی نو برای فلوت از یک آهنگساز زنده ایرانی بود. قطعه «در جستوجوی زمان از دسترفته» یک بداههپردازی بر اساس یک ملودی محلی است و فرم آن از سنت بداههنوازی ایرانی گرفته شده است. این قطعه را میتوان در گروهی از آثار او قرار داد که از موسیقی ایرانی الهام گرفتهاند؛ آثاری چون سمفونی شماره پنج نیز در همین دسته قرار میگیرند، قطعاتی ازجمله سمفونی شماره چهار، پرموتاسیون یا سونات شماره یک برای فلوت و پیانو را میتوان در دسته آثار دوره «تمرکز گسترده» بررسی کرد و قطعاتی چون سمفونی 9، سوناتهای فلوت و پیانوی شماره دو و سه و همچنین یکی از متأخرترین آثار علیرضا مشایخی «ابسترکتوم» که اپوس 300 آهنگساز است، در گروه سومی قرار میگیرند که نمایانگر نگاه چند فرهنگی آهنگساز هستند. اینجا درواقع جایی است که آهنگساز برای بازتاب تفکر چندفرهنگی خود نیاز به ابزاری جدید در آهنگسازی داشت و این یعنی شروع «تئوری مکمل» مشایخی در آهنگسازی.
مفهوم چند فرهنگی در موسیقی از سوی علیرضا ﻣﺸﺎﯾﺨﯽ و در آثار او از چه زمانی عیان شد؟
در ﺣﺪود سال 1970 ﺑﺎ ﺗﺼﻨﯿﻒ آﺛﺎری ﻣﺎﻧﻨﺪ «ﺷﻮر» و «ﺷﺮق و ﻏﺮب» ﮐﻪ الهامگرفته از ﻓﻀﺎﻫﺎی ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﯾﺮان و ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﻏﺮﺑﯽ اﺳﺖ. این مفهوم از همان دوران و در ﺳﻄﺢ بینالمللی معرفی شد.
او در آن ایام، با محدودیتی برای ارایه مفهوم یادشده هم روبهرو بود؟
آﻫﻨﮕﺴﺎز ﺑﺮای پیادهسازی اﯾﻦ ﺗﻔﮑر اﺣﺘﯿﺎج ﺑﻪ ﺗﺌﻮری ﺟﺪﯾﺪِ ﭼﻨﺪﺻﺪاﯾﯽ داﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻘﻞ از ﻗﻮاﻋﺪِ ﭼﻨﺪﺻﺪاﯾﯽِ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﺑﺘﻮاﻧﺪ در آﺛﺎر موسیقایی، ﺑﺮﺧﻮردی ﭼﻨﺪﻓﺮﻫﻨﮕﯽ را ممکن کند. همین تفکر منجر به ابداع «تئوری مکمل» علیرضا مشایخی شد. «ﺗﺌﻮری ﻣﮑﻤﻞ» راه را ﺑﺮای خلق آثاری باز کرد ﮐﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣُﺪال، ﺗُﻨﺎل، آﺗُﻨﺎل، ﺗِﻤﺎﺗﯿﮏ و آﺗِﻤﺎﺗﯿﮏ را در برمیگیرند. باعث افتخار من است که اپوس 300 علیرضا مشایخی که بازتابدهنده این تفکر است، برای من نوشته شده است.
اگر بنا باشد کلاریز کشاورز، مفهوم چندفرهنگی در آثار علیرضا مشایخی را به زبان ساده برای مخاطبان توضیح بدهد، این کار را چگونه انجام خواهد داد؟
در مطالعه کتابها و مقالههای مرتبط با آثار علیرضا مشایخی با مصاحبهای از او توسط رابرت گلوک، شاعر آمریکاییتبار و مؤسس جنبش «نیو نَرِیتیو» در سانفرانسیسکو مواجه شدم که حدود سال 2007 انجام شده است. مشایخی در پاسخ به سؤال گلوک در باب هویت، ملیت و موسیقی میگوید: «برای توضیح اینکه ملیت ایرانی و پیشینه فرهنگی من چگونه بر موسیقی من تأثیر میگذارد، میخواهم تصور خودم درباره ملت و ملیت را روشن کنم. به نظر من، ملیت یک چشمانداز است و نه یک هویت. هویت مستقل از ملیت توسعه مییابد و ممکن است تحتتأثیر ملیت باشد یا نباشد.» او همچنین در جای دیگری از مصاحبه ادامه میدهد: «جمعیت بزرگی از جهان در حال دگرگونی عمیق چندفرهنگی هستند. این توسعه بینالمللی ریشه در عناصر جامعهشناختی، سیاسی و تاریخی دارد. برای بسیاری از مردم، تفکر چندفرهنگی فراتر از خواستهها یا پیشنهادهاست و بسیاری از مردم در حال حاضر دارای هویت چندفرهنگی هستند. در حال حاضر، یک روش تفکر چندفرهنگی در این جهان وجود دارد که مانند هر نوع تفکر دیگری، به شکل خودکار بهدنبال آزمایشهای فرهنگی، هنری و موسیقی خاص خود است.» من فکر میکنم این دو ارجاع به مصاحبه گلوک میتواند تعریف موجزی از نگاه چندفرهنگی مشایخی را پیش روی ما قرار بدهد. مشایخی نسلی از آهنگسازان ایرانی را آموزش داده که هر یک از آنان، امروز در شکلگیری شمای موسیقی نو در ایران بسیار مهماند. به همین دلیل، فکر میکنم آشنایی با فلسفه مشایخی نسبت به موسیقی و ملیت از اهمیت بالایی برخوردار است. در مصاحبه با گلوک، او دیدگاه خود را نسبت به آهنگسازی بهطور مختصر توضیح میدهد و بحث میکند که چگونه یادگیری «فرهنگهای مختلف بهعنوان یک سوپرلوژیک» محتوای موسیقی را به سمت کلیت سوق میدهد. او متأثر از دیالکتیک هگل (سازش تناقضها و اضداد در وجود اشیاء، ذهن و طبیعت) توضیح میدهد آنچه در آهنگسازی دنبال میکند با کلاژ کاملا متفاوت است و در خلق آثار بهدنبال مفاهیم و عناصر مرتبط است.
در پایان، شاید جالب باشد که از همکاری با الگا کلیانکینا؛ نوازنده پیانوی این پروژه هم بگویید…
الگا کلیانکینا؛ پیانیست، مدرس و محقق موسیقی ساکن کارولینای شمالی، استاد دانشگاه و مدیر دپارتمان پیانو در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی است. یکی از حوزههای توجه او همکاری با آهنگسازان معاصر و ترویج رپرتوار موسیقی معاصر است. در طول دوران ضبط و آمادهسازی اثر، این اشتیاق برای اجرای موسیقی نو و رساندن رپرتوار جدید به گوش مخاطب انرژی ما را بهعنوان یک آنسامبل مضاعف میکرد. بهاینترتیب هر جلسه تمرین برای ما تبدیل بهنوعی کشف و سیر و سلوک در دنیای موسیقایی علیرضا مشایخی میشد. از نگاه من، پذیرای امر نو در موسیقی بودن، کیفیتی است که برای اجرای موسیقی امروز ضروری است؛ اینکه بدون پیشفرضهای از پیش تعیینشده، با اتفاقات نو در موسیقی مواجه شویم و سعی در درک و شناخت آنها داشته باشیم. مواردی که گفتم ازجمله ویژگیهای ارزشمند همکاری با الگا کلیانکینا در این پروژه بود.