سمفونی زندگان در صیدا!

امید مافی‪-‬ با دو گل خزان در صیدا بهار شد و ارغوان شکفت و یاس پیر آن سوی مرتع لبخند جانانه‌ای زد. و ما انگار هزار سال بود اینگونه ریسه نرفته بودیم. انگار تبسم دراگان به تبسم خدا بدل شد که در جهنم خودساخته، توپچی‌های جنگنده را صید کردیم و در واپسین ثانیه‌ها سوار بر قطار
سریع السیر از دوزخ به بهشت برگشتیم. راستی که چه حلاوتی داشت تکرار شادکامی پس از نود و پنج دقیقه تلخکامی...
سربازانی که بدون اعجوبه پورتو ساق‌هایشان می‌لرزید پس از آنکه به در بسته کوبیدند ناگهان به آشفته حالانی بیدار بخت بدل شدند و در چشمان خوشبختی وضو گرفتند. اینگونه شد که باد بی‌رحم بالاخره به پرچم ما وزید تا موسیو دراگان از دالان وحشت و انزوا فرار کند و پیش از آنکه همه چیز بر سرش خراب شود نسخه توپچی‌های زیتون زاران را بپیچد. تا پنج شنبه زعفرانی صیدا به حکم تقدیر به عمر جهان اضافه نگردد.
تعویض‌های طلایی نیمکت ایران درست در لحظاتی که رویاهایمان دود شده بود ورق را برگرداند تا تاریخ بوسه‌های پسران ما را میان چمنزار آن سوی مدیترانه به حافظه بسپارد و شیر در قفس افتاده‌ای چون اسکوچیچ که به یازده آهوی خرامان دل سپرده بود با چنگ و دندان از آنچه در وقت‌های تلف شده نصیبش شد مراقبت کند.


تیمی که با بی‌تدبیری فدراسیون منفعل و لجبازی کودکانه موسیو دراگان و عالیجناب طارمی اینبار تا مرز تسلیم شدن رفت، در پلک بهم به زدنی آتش زیر خاکستر بدل شد و کوه را از میان برداشت و تیرهای خلاص را شلیک کرد تا یک تنه در صدر بایستد و برای جام جهانی دست تکان دهد.
با این همه صیدا آخر دنیا نیست و این لشگر فاتح اگر بخواهد رستگاری را بین سربازانش تقسیم کند باید همچنان به سیم آخر بزند و حریفان از پا افتاده را در رویدادهای بومی و غیربومی به اعماق دره ناکامی رهنمون کند. آن وقت حتما سمفونی یوزپلنگان چشمانمان را پر آب خواهد کرد و راز قاصدک‌ها را
بر ملا می‌کند.
از این پس قصه‌ها را اینگونه خواهند نوشت: هربار که رنج‌های ما راه افتادند سرها بلند شدند، مام میهن دست افشانی کرد و باد جای خود را به توفان داد. این بود سمفونی زندگان!