روزنامه خراسان
1400/08/22
سرگذشت ناشنیده تبار «اخوان ثالث»
جواد نوائیان رودسری – مهدی اخوان ثالث، اگر نگوییم معروفترین، یکی از مشهورترین شاعران معاصر ایران است که در مشهد به دنیا آمد. او در زمره شاعران نوگرایی بود که اشعارش خیلی زود در میان جامعه ادبی جا باز کرد و اسمش بر سر زبانها افتاد. در محافل ادبی دهه 20 و 30 مشهد، با آن شخصیتهای برجستهای که فضایش را پر کردهبودند، جا و مقامی پیداکردن، ساده نبود. برای همین است که خیلیها، اخوانثالث را شگفتی ادبیات دوره معاصر میدانند. اما این شگفتی ادبیات دوره معاصر، خودش خاندانی دارد با تاریخی شگفتانگیز؛ خاندانی که در تاریخ مشهد، آن را با نام آقاعلیعطار میشناسند، با نام مشهورترین عطار در تاریخ معاصر مشهد. من هم با شما موافقام که پیوند میان عطاری و شاعری کمی بعید و دور از ذهن است، اما اگر قصه خانواده مهدی اخوانثالث را بشنوید، خودتان متوجه میشوید که هیچچیز در این دنیا غیرممکن نیست. آقاعلی عطار و جهانگردیهایش آقاعلی عطار و دو برادرش، عباس و علیاصغر، اصالتی فهرجی داشتند، روستایی در نزدیکی یزد؛ پدرشان مرحوم قناد، سالها قبل و در دوره قاجار، به عشق امام رضا(ع)، همه چیزش را فروخته و آمدهبود به مشهد و این سه برادر هم که همیشه با هم کار میکردند، موقع گرفتن شناسنامه، نامخانوادگی «اخوانثالث» را انتخاب کردند؛ یعنی از حدود سال 1303ش که انتخاب نامخانوادگی قانون شد، نامخانوادگی اخوانثالث هم آمد بعد از نام این سه برادر و فرزندانشان. آقاعلی عطار در دوران جوانی، تصمیم گرفت برای درآمد بیشتر به قفقاز برود؛ چه سالی؟ دقیقاً معلوم نیست؛ اما احتمالاً چندسالی قبل از انقلاب بلشویکی بودهاست؛ یعنی چندسال قبل از سال 1917م/ 1296ش و میشود گفت در حدود سال 1290ش، پنج سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه. آقاعلی عطار در قفقاز وارد تجارت چای میشود و ثروتی بههم میزند و همه او را با نام علیاُف میشناسند؛ اما انقلاب بلشویکی، همه رشتهها را پنبه میکند؛ مجبور میشود با چند نفر از دوستانش که اصفهانی بودند، به ایران برگردد، اما از بد حادثه، هنوز از مرز رد نشده بودند که در یک کاروانسرا گیر کمونیستها میافتند. همراهان آقاعلی عطار به ضرب گلوله کمونیستها کشته میشوند و خودِ او هم دستش را بالا میبرد و تسلیم میشود. در آن گیر و دار یک نفر وی را میشناسد و بعد از گرفتن همه پولهایش، روانهاش میکنند سمت ایران. البته آقاعلی عطار حدود 90 منات روسی در آستر پوستین خودش قایم کردهبود؛ وقتی به مشهد رسید، همان شد سرمایهای که بتواند با برادرانش، در کنار مسجد مقبلالسلطنه در محله سراب، دکان کوچکی دست و پا کند و کاسبی محدودی راه بیندازد. درست از این دوره است که پدر مهدی اخوانثالث، رو میآورد به فراگیری عطاری و شناخت داروهای گیاهی؛ البته نه خیلی سریع، بهتدریج. اول کار، اخوان ثالث بُنشن فروش بودند، یعنی حبوبات و اینجور چیزها را میفروختند؛ اما بهتدریج با فراگرفتن طب سنتی و آشنایی با داروهای گیاهی، حوزه کاری آنها تغییر کرد. درمان چشم پسر اواخر دوره قاجار، یعنی زمانی که آقاعلی عطار به مشهد بازگشت و با برادرانش تصمیم به ایجاد کاسبی گرفت، وضعیت شهر نابسامان بود؛ پزشک و طبیب تحصیلکرده به قدر کفایت وجود نداشت و از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمیرفت؛ به همین دلیل، فعالیت عطاری آقاعلی عطار و البته اثبات تواناییهای او در درمان بیماریهای عمومی، باعث شهرت سریع او شد. از طرفی، آقاعلی عطار یک کاسب بسیار متدین و مذهبی بود؛ به همین دلیل در کالا و خدماتش غش و تقلب وجود نداشت و این اخلاق، به شهرت او خیلی اضافه کرد. آقاعلی عطار با وجود اینکه به اصطلاح آن زمان خارج رفته بود و زبان ترکی و روسی را بهتر از هر کسی صحبت میکرد، اما دین و عقیدهاش اصلا سست نشدهبود. به هر حال طی دهه 1310 و 1320، آقاعلی عطار حسابی در میان مردم مشهد معروف شد؛ آنقدر که حتی بعدها، پس از درگذشت وی، برادرش عباس با نام آقاعلیعطار دوم، مغازه را اداره میکرد. احتمالاً در همین ایام بود که رویداد درمان چشم مهدی اخوانثالث توسط پدرش اتفاق افتاد؛ مهدی که در سال 1307ش به دنیا آمد، فهمیدند یک چشمش نمیبیند و این، شد غصه خانواده. او تعریف میکند: «پدر من عطار- طبیب - بود و مادر من هم کارش خانهداری و بعد هم دعاگویی و نماز و طاعت و زیارت امامرضا(ع) و از این قبیل. بعد از مدتی با درمانهای پدر و دعاهای مادر و نذر و نیازهایش، آن چشم دیگر را هم به دنیا گشودم. خدا به من رحم کرد؛ والّا حالا دنیا را با یک چشم میدیدم اما حالا با دو چشم میبینم.» پایان راه عطار بزرگ شهریور 1320 که فرا رسید، باز هم اوضاع بههم ریخت؛ نیروهای شوروی آمدند و اقتصاد مشهد آشفته شد. آقاعلی عطار و برادرانش هم ورشکست شدند، چرا؟ چون کلی طلب از مردم داشتند که هیچکدام به دلیل فوت بدهکار یا ناتوانی او در پرداخت، وصول نمیشد. ناچار شدند خانه بزرگ و هزار متریشان را در محله سراب بفروشند؛ خانهای که از وسطش، آب قنات عبور میکرد و البته، محل زندگی هر سه برادر با خانوادههایشان بود. اواخر دهه 1320، دوباره اوضاع بهتر شد؛ اما آقاعلی عطار دیگر پیر شدهبود. او در سال 1333ش درگذشت و پیکرش را در گورستان عمومی سناباد دفن کردند؛ جایی در محدودهای که اکنون مرکز بهداشت و پایگاه انتقال خون است.
سایر اخبار این روزنامه
نوسان تصمیم گیری درباره قیمت خودرو
اژدها وارد می شود!
آتش سوزی آزمایشگاه پارسیان مشهد عمدی است
پیام پستهای اینستاگرامی «تیپیکال والد ایرانی»
سرگذشت ناشنیده تبار «اخوان ثالث»
خودرو همچنان به کام رانت خواران!
زخم هزینه های درمان عمیق تر می شود!
جهانِ عاشقانه جواد
مائوی قرن 21
مانور خیانت در دریای سرخ
نشت های میلیاردی
خوشمزههای کرمانشاه شهر خلاق خوراک