جهانِ عاشقانه جواد

غفوریان- امروز 22 آبان است ، یعنی 5 سال از پرواز آقا جواد جهانی گذشته است. این 5 سال به سرعت برق و باد گذشت اما یاد و خاطراتش برای دوستان و نزدیکانش همچنان تازه است. انگار همین دیروز بود که برای مراسم وداع با همرزم و رفیق شفیق اش، محمد اسدی به تکاپو افتاده بود. دوستان و خانواده اش می گویند که پس از شهادت محمد اسدی، جواد هم آن جواد همیشگی نبود. دقیقا 6 ماه پس از شهادت محمد، او هم ردای شهادت را به تن کرد و به محمد پیوست...  به بهانه پنجمین سالگرد شهید مشهدی مدافع حرم، جواد جهانی از کارکنان موسسه فرهنگی خراسان که 22آبان1395 در منطقه بنیامین حلب سوریه به شهادت رسید، خاطرات خانواده و همرزمانش را با هم مرور می کنیم؛ باشد که یاد و نام شهیدان، این سربازان اعتلای دین و وطن برای همیشه تاریخ جاویدان بماند.
 
 
به ما قول می دهی؟ حاج احمد واعظی، از مداحان خراسانی اهل بیت که اغلب او را می شناسند، در روزهای آبان 1395 در منطقه حلب، اتفاقا در همان یگانی حضور داشته که جواد جهانی و حسین هریری(دیگر رزمنده مشهدی که در یک موقعیت و همزمان با جهانی شهید شد) حضور داشتند. حاج احمد آن روزها را این گونه روایت می کند: «دو سه روز قبل از شهادت جواد جهانی و حسین هریری، در محافل روضه و ذکر اهل بیت که آن جا برای رزمندگان برپا می کردیم هر دوی آن ها حال و هوای متفاوتی داشتند. اگر فیلم های به یادگار مانده موجود محفل روضه دو شب قبل از شهادتشان را هم نگاه کنید، حال و احوال منقلب این دو نفر کاملا مشهود است. خاطره جالب این است که یک نوبت در همان روزها بود که هر دوی آن ها پیش من آمدند و بدون مقدمه از من یک قول گرفتند. قول گرفتند که اگر شهید شدند من در مراسم شان مداحی کنم و روضه بخوانم... (حاج احمد پس از شهادت جواد و حسین، در همان سفر با پیکرهای پاک این دو شهید به ایران باز می گردد و در مراسم شان روضه خوانی و مرثیه سرایی می کند).   6 روز پس از تولدم فاطمه فرزند شهید از روزهای قبل از شهادت که اتفاقا آخرین تماس تلفنی اش با پدر است، خاطره ای شنیدنی تعریف می کند: «سالروز تولدم بود و تازه از مدرسه به خانه آمده بودم. صدای زنگ تلفن بلند شد. چند لحظه بعد، مادرم صدایم زد که «فاطمه جان بیا، بابات می خواد باهات حرف بزنه». به سمت تلفن دویدم. صدای تیر و تفنگ هم می آمد، پدرم گفت: «سلام دخملم... خوبی؟! چه کارمی کنی؟! تولدت مبارک... تماس گرفتم که تولدت رو تبریک بگم که نگی بابام تولدم رو فراموش کرده...هدیه هم حتما برات دارم که طلبت باشه...». این آخرین تماس من باپدرم بود که دقیقا 6 روز بعد، خبر شهادت پدرم آمد...»   هرچه صلاح او باشد فیلم های باقی مانده از او را مرور می کنم، این نگاه «تسلیم بودن» در برابر حق را در آخرین صحبت ها و حرف هایش می بینم. فیلمی موبایلی از روزهای قبل از شهادت جواد موجود است که اتفاقا خود او در حال فیلم برداری است، او و همرزمانش در موقعیت خاصی در حال دیده‌بانی  هستند که همان موقع نیز سر و کله پهپادهای داعشی پیدا می‌شود. همرزم جواد به او می گوید: «جواد جان فیلم رو جمع کن که بعدش این فیلم رو بذاریم توی فیلم مستندت و بگیم شهید جهانی قبل از شهادت... ، بعد هم همه می خندند و جواد همان لحظه و میان آن شوخی ها می گوید هرچه صلاح خدا باشد همان می شود...»   چند بار  برگشت... از میان خاطرات خانم مریم خلقی همسر آقا جواد، ماجرای آخرین خداحافظی اش همیشه برایم جالب است. می گوید: آخرین تصویرم از آقا جواد، زمانی بود که سوار ماشین شد و از جلوی منزل مان حرکت کرد. بعد از کلی خداحافظی وقتی سوار ماشین شد، دو یا سه بار ماشین دنده عقب آمد و او با من خداحافظی کرد...پدر جواد اما درباره خداحافظی های موقع رفتن پسرش به سوریه، خاطره متفاوتی دارد: «من به جواد گفته بودم هر وقت خواستی بروی سوریه از من خداحافظی نکن. وقتی خداحافظی کنی شرایط برای من سخت می شود و فکر می کنم باید منتظرت باشم. اما بدون خداحافظی تصور می کنم ماموریت کاری هستی و زود بر می گردی...» آقامحمدرضا جهانی می گوید: «من به جواد خیلی وابسته بودم، اگرچه من پدر او بودم و معمولا پسرها پشتشان به پدرانشان گرم است اما انگار من پشتم به پسرم جواد گرم بود و حالا که نیست من کمبود بزرگی در زندگی ام احساس می کنم...»با پدر جواد که صحبت می کنم، خیلی تلاش می کند جلوی بغضش را بگیرد، اما موفق نمی شود و چشم هایش خیلی زود خیس می شود. می گوید: «چون به جواد خیلی وابسته بودم تلاش می کنم فکر نکنم که او نیست، همیشه فکر می کنم که او هست... »