روزنامه خراسان
1400/08/26
ادای دین تئاتری کهنهکار به ارتشیهای فداکار
حمیدرضا نعیمی کارگردان و بازیگر باسابقه، سالها در عرصه تئاتر فعالیت کرده و در این عرصه، نامی شناختهشده است. او در مقام بازیگر، نمایشهای مختلفی را اجرا کرده و در مقام کارگردان نیز تئاترهایی را به روی صحنه برده است. این هنرمند که سابقه حضور در سینما و تلویزیون را نیز در کارنامه دارد، اکنون با فیلم «منصور» در نقش تیمسار سرتیپ دوم «حیدر صفدری» از یاران و همراهان شهید منصور ستاری، روی پرده سینما دیده میشود. به همین بهانه با این بازیگر گفتوگو کردهایم. چه شد که بازی در فیلم «منصور» را پذیرفتید؟ دو سال پیش یکی از دوستان عزیز و هنرمندم آقای کیومرث مرادی، من را به کارگردان و تهیهکننده این پروژه معرفی کردند. آشنایی چندانی با آقای سرمدی نداشتم و نمیدانستم ایشان چقدر به کار اشراف دارند، اما حضور آقای مرادی برایم دلگرمی بود. دیدار و گفتوگویی انجام شد و فیلم نامه را خواندم. همواره درباره فیلمهایی که با موضوع جنگ تحمیلی ساخته میشوند نگرانم، گاهی دچار اشکالات زیادی در فیلم نامه میشوند. یا قهرمان گراییها ما را از واقعیت دور میکند یا دست کم گرفتن دشمن به ضرر ماست، گاهی هم بحث ساخت و تولید آن اثر هست. وقتی فیلم نامه را مطالعه کردم، از لحن شعاری و قهرمان گراییهای مرسوم در چنین فیلمهایی، خبری نبود. به نظرم طی این سالها نقش ارتش را در سینمایمان خیلی جدی نگرفتیم و درباره اش کار نکردیم. همیشه اعتقاد داشتیم نیروهای مردمی، بسیج و سپاه پاسداران نقش داشتند، اما ارتش در این زمینه مظلوم واقع شده، این مسئله یکی از دلایل انتخابم بود. مسئله بعدی این که حرف فیلم بسیار انسانی بود. در نمایش نامه «آژاکس» اثر سوفوکل، اتفاقی میافتد که بعدها یان کات تفسیر زیبایی از این نمایش نامه میکند. میگوید: «جبهه خودی جای تسویه حسابهای شخصی است». ما در دوران جنگ تحمیلی خوشبختانه موضوع تسویه حسابهای شخصی را نداشتیم، اما کسانی را داشتیم که کمکاری میکردند یا چه بسا شاهد خیانتهایی هم بودیم که خواندیم و صحبت شده است. در این فیلم، یک شخص همراه دیگران میخواهد به میهناش خدمت کند، اما کمکاریها مانع میشود، حالا باید موانع را کنار بزنند تا بتوانند در برابر تجاوز نیروهای بیگانه دفاع کنند، این برایم قابل احترام و جذاب بود. مهمترین مسئله هم به کاراکتر «حیدر صفدری» برمیگشت که نقش اش را بازی کردم. شاید این شخصیت برای مخاطب آشنا نباشد، اما بر اساس واقعیت نگاشته شده و بسیار انسان دوستداشتنی و شریفی بوده است. کسی که ایمان و اعتقاد دارد باید خدمت کند و در رفاقت یک انسان تمام است. وقتی با شهید ستاری آشنا میشود، با هم برخورد خیلی خوبی ندارند، اما وقتی به شناخت از یکدیگر میرسند، مانند دو یار در کنار هم میمانند. برای نزدیک شدن به این شخصیت ،تحقیق خاصی هم انجام دادید؟ خیلی معتقد نیستم که اگر میخواهیم نقش شخصیتی واقعی را در فیلمی بازی کنیم، حتما باید آن کاراکتر واقعی را پیدا کنیم. به شخصه اعتقادم این است که فیلم نامه مستند نیست و بر اساس مستندات و واقعیات، از دریچه نگاه و تخیل فیلم نامهنویس نگاشته شده، پس چیزهای زیادی به اصل اثر اضافه و چیزهایی هم کم شده است. این اثر محصول ذهن نویسنده فیلم نامه آقای سیاوش سرمدی است و معتقدم کفایت میکرد که به خود فیلم نامه رجوع کنم، گفتهها و صحبتهای کارگردان را به دقت دریافت و درک کنم و مطمئنا درباره بازی خودم به توصیهها و پیشنهادهای بازیگردان کار آقای مرادی خیلی توجه کنم. این خارج از این مقوله است که در تمام لحظات کار، بیشتر از هر دوران دیگری مطالعه کردم، درباره اتفاقات و ماجراهای نیروی هوایی ایران و هوانیروز مطالعه کردم چون باعث میشد بیشتر هواپیما را بشناسم، فضای جنگ را حس و خلبانها را درک کنم و با نامهای زیادی آشنا بشوم. وقایع زندگی آدمهای بزرگی مانند شهید کشوری، شهید لشگری، آقای دوگاهه و بسیاری از بزرگانی را که در این عرصه مثل یک خورشید بدون غروب هستند و تا ابد در تاریخ و ذهن ایران میدرخشند ،خواندم. نظرتان درباره بازی آقای محسن قصابیان در فیلم چیست؟ در این فیلم از چند بازیگر بسیار آموختم. دوستی من با آقای محسن قصابیان به این فیلم برنمیگردد، به سال 72 یعنی زمانی که من دانشجو بودم و ایشان در حال فارغالتحصیل شدن بودند، برمیگردد. از همان زمان همیشه آقای قصابیان را به عنوان یک بازیگر بزرگ در تئاتر میشناختم و کارهایشان را دنبال میکردم، بعدها در حوزه کارگردانی کارهای زیبایی از ایشان دیدم. با هم دوست بودیم و اصلا فکر نمیکردم روزی قرار است اولین همکاری ما در یک فیلم باشد، فکر میکردم در یک تئاتر با هم کار کنیم. آقای قصابیان از مدتی قبل خودشان را برای این نقش و کار بزرگ آماده کرده بودند و میدیدم که لحظه به لحظه برای این نقش طراحی دارند. خیلیها به خصوص از همدورهایهای شهید ستاری، وقتی در لوکیشنهایی که فیلم برداری میکردیم ایشان را میدیدند یک لحظه منقلب میشدند. روزی از فرزند شهید یعنی آقای سورنا ستاری دعوت کردیم سر پروژه بیایند، به آقای قصابیان گفتم جایی باش که ایشان شما را نبینند. همه سر یک میز در حال صحبت بودیم، بعد اشاره کردیم از پشت آرام بیا و دستت را روی شانه سورنا ستاری بگذار که ببینیم واکنش شان چیست. وقتی دست شان را روی شانه آقای ستاری گذاشتند، ایشان برگشتند، یک آن احساس کردم، تکانی خوردند و گفتند، چقدر شبیه آقای ستاری هستید! در این لحظه همه ما منقلب شدیم. محسن قصابیان یکی از هنرمندان بزرگ ماست و تئاتر، سینما و تلویزیون باید بیشتر از اینها از تواناییهای ایشان بهره ببرد. آقای علیرضا زمانینسب هم یکی از عزیزانی بود که بازی درخشانشان در فیلم حیرتانگیز بود، با انرژی و تعصب، خستگیناپذیر میجنگیدند تا بازیشان لذتبخش باشد. رفاقت شما و آقای قصابیان به شکلگیری ارتباطتان در فیلم هم کمک کرد؟ آقای سیاوش سرمدی کارگردانی بسیار سختگیر و به شدت پرتلاش هستند. به کار بازیگرها اعتقاد دارند، به شکلی که آنها همدیگر را باور کنند، نه این که صرفا در مقابل هم بازی کنند و دیالوگهایی را بگویند. ایشان پیش از آغاز فیلم برداری، سفری را تدارک دیدند که من، آقای قصابیان، آقای زمانینسب، آقای مرادی و چند نفر دیگر به ویلایی در بندر انزلی رفتیم و چند روز با یکدیگر زندگی کردیم. خودمان برای همدیگر چای دم میکردیم، غذا میآوردیم، ظرفها را میشستیم، درباره شخصیتها و فیلمهای مورد علاقهمان حرف میزدیم، با هم فیلم سینمایی دیدیم. این چند روز زندگی باعث شد این قدر یکدیگر را بشناسیم که روزهای فیلم برداری وقتی به هم میرسیدیم، احساس نمیکردیم قرار است بازی اتفاق بیفتد. به نظرتان چرا در سینما فیلمهایی مانند «منصور» کمتر ساخته میشود و کمتر سراغ قهرمانهایمان میرویم؟ سینمای جنگ ما صاحب زیاد دارد. مثلا اگر بخواهید فیلمی درباره پزشکها بسازید، ممکن است با جامعه پزشکان به مشکل بخورید، اما جامعه معلمان یا مهندسان با شما کاری ندارند، ولی وقتی وارد حوزه داستانهای مربوط به جنگ میشوید، میخواهد نمایشنامه، فیلمنامه، رمان یا حتی شعر باشد، این جا صاحب زیاد دارد و نمیدانید به چند نفر، چه سازمانهایی و چه کسانی باید جواب پس بدهید! یعنی به نوعی جنگ مصادره شده، در حالی که جنگ و تمام تبعات آن، افتخاراتی که نصیب ما شده و لطماتی که ما و خانوادههایمان در آن دوران متحمل شدیم، متعلق به همه مردم است و مردم حق دارند همه چیز را بدانند. بدانند چرا در فلان عملیات پیروز شدیم یا شکست خوردیم، فرماندهان ما کجا به زیبایی و به درستی عمل کردند، کجا خطا کردند. کجا یک پشتیبانی به موقع باعث شد به نتیجه دلخواه برسیم و کجا یک سهل انگاری، یا خطای سهوی یا عمدی باعث شد خسارتهای زیادی ببینیم. جنگ موضوعی نیست که متعلق به قشر خاصی باشد و حتی متعلق به بچههایی است که در دهه اخیر متولد شدند، چون والدین و بزرگان آنها در این جنگ سهیم بودند، پس جزو تاریخ ماست. این تاریخ باید به درستی واکاوی شود و به هنرمندان اجازه بدهند که درباره جنگ تخیل کنند. گاهی افراد میگویند ما به جنگ رفتیم ولی این چیزهایی که میگویید نبود! میگوییم شما میخواهید اثر مستند بسازیم یا داستانی؟ اثر داستانی یعنی تخیل را وارد کردن، برای سینمایی شدن باید قواعد سینما را رعایت کنیم.
سایر اخبار این روزنامه
تب تند رایزنی های برجامی
جنگ تَنها با تانکها در سوسنگرد
نه جناب «اسمیت» این واکنش اسمش بزدلی نیست !
آتش بی پولی به جان سامان دهی معتادان
مرگ جوان فداکار برای نجات مادر و مادربزرگش
اراده ترکیه برای توسعه روابط واقعی است ؟
صعود 99 درصدی به جام جهانی
بازگشت ۷۰ هزار میلیارد به بیت المال
ادای دین تئاتری کهنهکار به ارتشیهای فداکار
فرجام از پیش بازنده
جهت اطلاع: پراید 195 میلیون!
مالیات، سرانجام به خانه های لوکس رسید
اعترافات باند «گربه سیاه»!