روزنامه خراسان
1400/08/27
آرزو دارند لباس مدافعان حرم را هم بشویند
الهه آرانیان- «زیر نور لامپ حوضهای پر از خون را دیدم. هر روز آن صحنهها را میدیدم. ولی آن بار، توی تاریکی و سکوت شب، خیلی عجیب و دردناک بود. سرخی خون زیر نور لامپ برق میزد. نمیخواستم باورش کنم. چندبار چشمهایم را باز و بسته کردم. بهجای آب تلألؤ خون را میدیدم. جگرم سوخت. دیدم ننهغلام و زهرا هم مثل من روی حوض خون ماتشان برده». این سطرهای تأثیرگذار از کتاب «حوض خون؛ روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع مقدس» است؛ کتابی که این روزها نامش، به دلیل موضوع بکر و تازهای که دارد، حسابی سر زبانها افتاده و چندی پیش، رهبر معظم انقلاب هم در دیدار عوامل برگزاری کنگره شهدای زنجان از آن تمجید کردند و در بخشی از سخنانشان گفتند: «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون». البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکرکردن است». فاطمه سادات میرعالی با همکاری هفت پژوهشگر، 64 روایت از زنان شهرستان اندیمشک را که در سالهای دفاع مقدس لباس رزمندگان را میشستند، به نگارش درآوردهاست. این کتاب که فروردین ماه امسال منتشر شد، حالا به چاپ سوم رسیدهاست. در ادامه گفتوگوی ما را با فاطمه سادات میرعالی، نویسنده کتاب «حوض خون» میخوانید. چه شد که به سراغ موضوع رختشویی در دفاع مقدس رفتید؟ شهرهایی مثل اندیمشک که آنقدر در دفاع مقدس و ادبیات دفاع مقدس دیده نشدهاند، موضوعات بکری دارند. اولش هدف ما این نبود که برویم زنان رختشوی دفاع مقدس را پیدا کنیم، قرار بود نقش اندیمشک در انقلاب و دفاع مقدس را کار کنیم. بعد در تحقیقات میدانیای که انجام دادیم، در همان روزها و هفتههای اول، متوجه شدیم موضوعات بکر و کارنشدهای از جمله همین موضوع رختشویی وجود دارد. جستوجو کردیم و فهمیدیم تابهحال دربارهاش کار نشدهاست. از مراحل گردآوری این 64 روایت و چالشهایی که بر سر راهتان بود، بگویید. یکی از چالشهای ما این بود که مثلاً فلان خانم را در زمان جنگ همه به اسم «ننهغلام» میشناختند و وقتی بعد از سالها به آن محلهها میرفتیم و سراغ «ننهغلام» را میگرفتیم، خیلیها نمیشناختند. این پیداکردن آدمها که بعضیهایشان حتی به شهرهای دیگر رفته بودند، سخت بود. ما یک گروه 6 ،7 نفره بودیم که در رصدهای میدانی این افراد را پیدا میکردیم و همکاران محقق هرکدام را که مییافتند، به من وصل میکردند و بعد من با آنها ارتباط میگرفتم و آن ارتباط گرفتنها و راضیکردنشان به مصاحبه خیلی سخت بود. یادم هست بعضی وقتها میرفتم مسجد محلهشان و مدتها رفتوآمد میکردم تا من را بشناسند. میرفتم در محلهشان یا مصلا مینشستم و میگفتم ببین من همان هستم که در مصلا بودم و... . میرفتم جلسات قرآنشان و میگفتند آمدهای قرآن یاد بگیری؟ بعضیهایشان هم به من میگفتند: نکند میخواهی خاطرات ما را بگیری و علیه انقلاب و برای شبکههای خارجی استفاده کنی! این افراد، در آن بازهای که کار میکردند، خیلی کار سختی داشتند و ریههایشان هنوز درگیر است و از بس با مواد شوینده و آب سرد و لباسهای شیمیایی سر و کار داشتهاند، دستهایشان زخم دارد. اوایل با احتیاط صحبت میکردند و نمیگذاشتند عکس بگیرم. بعد که میرفتم جلوتر، میدیدم آنها با وجود سختیای که کشیدهاند، آنقدر از این کار لذت بردهاند و با شور و حال این کار را انجام میدادهاند که به من میگفتند اگر راست میگویی و برای نظام جمهوری اسلامی کار میکنی، کاری کن ما به سوریه برویم و لباس مدافعان حرم را بشوییم. نحوۀ همکاریتان با پژوهشگران این کتاب چگونه بود؟ پژوهشگران یک مصاحبه اولیه ضبط میکردند و به من میدادند. من مصاحبه را پیاده میکردم و دوباره یکسری سؤالات طرح میکردم و خودم میرفتم سر وقت آن آدمها؛ چون میخواستم از نزدیک ببینمشان و درنهایت با هر 64 نفر ملاقات و یک دور دیگر صحبت کردم. بعد از تبدیل مصاحبهها به متن، میبردم تکتک برایشان میخواندم و اگر خاطرات جدیدی یادشان میآمد یا اصلاحاتی داشتند، اضافه میکردم. حتی روی واژهها حساس بودند که همان چیزی را که گفتهاند، ثبت شود و این کار این مزیت را داشت که من جرئت تخیلپردازی نداشته باشم. من فقط حلقههای وصل کلام را بالا و پایین میکردم یا اول روایت یک گرهافکنی میگذاشتم. تمام محتوا روایت خود این خانمهاست. از اینکه رهبر انقلاب «حوض خون» را تحسین کردند، چه حسی دارید؟ من خیلی خوشحالم از اینکه این بانوان با مجاهدتهای خالصانهشان دیده شدند. با خودشان هم که حرف میزدم، میگفتند الحمدلله که حضرت آقا میدانند جمهوری اسلامی چنین سربازهایی دارد. این خانمها درگمنامی کارشان را کردند و دقیقاً عین رزمندهای که در خط مقدم بودهاست، آنها هم زیر موشکباران و بمباران اندیمشک، در خط مقدم کار میکردهاند. آنها فقط لباس رزمندهها را نمیشستند؛ به بیمارستان میرفتند و سر و صورت مجروحان را تمیز میکردند؛ راهروها را تی میکشیدند؛ کمپوت و شربت درست میکردند و برای رزمندهها میبردند. برای رزمندههایی که به ایستگاه راهآهن اندیمشک میآمدند، نان و غذا میپختند و تلفن در اختیارشان میگذاشتند تا با خانوادهشان تماس بگیرند. با رزمندهها عین بچه خودشان رفتار و آنها را تر و خشک میکردند. در جلسههای قرآنشان صندوقی میگذاشتند و پول جمع میکردند و تشت و دستکش و شوینده برای رختشویی میخریدند تا لَنگِ این نمانند که بارِ کمکها از تهران و دیگر شهرها برسد. در آینده باز هم قصد دارید به سراغ چنین موضوعاتِ بکری در حوزه دفاع مقدس بروید؟ موضوعات بکر و دستنخوردهای در دفاع مقدس داریم که هر کدام میتوانند پایه و اساس محتوایی عالی برای محصولات رسانهای باشد. موضوعی هم که اکنون روی آن کار میکنم، موضوع تازه و بکری است.
سایر اخبار این روزنامه
واردات خودرو به شرط صادرات خودرو یا قطعه
آرزو دارند لباس مدافعان حرم را هم بشویند
آتش بس موقت در قره باغ با میانجی گری روس ها
سریال غم انگیز اشک پیاز برای کشاورزان درگزی
نیشتر مرگ بر غده کینه !
آرزویی به نام «الگوی توسعه ایران»
سنگ تمام برای دانش بنیان ها
میزبانی بهداد سلیمی، پشت پرده سفر گروسی به تهران و اولین دختر مدال آور وزنه برداری
حذف «اسناد عادی» روی میز مجمع تشخیص
نقشه راه 2 ساله اقتصاد
جعبه سیاه کیتهای ورزشی
«کشف رودِ» پنهان!