«گشت ارشاد ۳» و مدیریت منفعل

پرداختن به فیلم سینمایی «گشت ارشاد ۳» سعید سهیلی از چند منظر قابل تأمل است؛ اول از نظر ساختار یا به اصطلاح منتقدان سر و شکل است که انصافاً این فیلم هیچ حرفی برای گفتن ندارد و صرفاً ساخته شده است تا از قبل آن سازندگانش به انتفاع مالی برسند که می‌رسند. نکته دیگر که اتفاقاً محل بحث اصلی است، مسئله محتوا، رویکرد و عوامل‌شناختی است.
سهیلی به عنوان کارگردان سه‌گانه «گشت» در آثارش نماد‌های دهه ۶۰ را که به نوعی تداعی‌کننده دوران اوج ایثار و معنویت در جامعه ایران هستند، مورد تاخت و تاز قرار می‌دهد. سهیلی در امتداد همین خط سیر کاراکتر‌هایی به شدت شارلاتان، مزور، چشم‌چران، لاابالی و سوءاستفاده‌گر را در آثارش تکثیر کرده است. او اصرار عجیبی دارد که به مخاطب القا کند افرادی که با ظاهری مقبول و ادبیات دینی در مورد رویداد‌ها و اتفاقات جامعه اظهار نظر می‌کنند، در خلوت افرادی هرزه هستند که حد و مرزی برای کار‌ها و هوسرانی‌هایشان قائل نیستند.
اگر کسی بخواهد چنین مباحثی را انکار کند، قطعاً نه سینما را درست درک کرده و نه از پیام‌های فرامتن جانمایی شده در تولیدات آن که مورد اتفاق همه علمای اهل سینماست، چیزی متوجه شده است.
ممکن است افرادی مدعی شوند در بین اقشار مختلف جامعه همه جور آدمی پیدا می‌شود که اتفاقاً گزاره درست و غیرقابل انکاری است، اما اینجا این سؤال مطرح می‌شود که به طور مصداقی چند نفر با این ابعاد شخصیتی در بین دینداران قابل احصاست؟ آیا وجود امثال کیوان امام‌وردی که با بهانه هنر و فیلمسازی به ده‌ها دختر و زن تجاوز کرده است، قابل انکار هستند؟ اگر قابل انکار نیستند که نیست، پس چرا امثال این کارگردان چنین سوژه‌های پرسروصدا و دراماتیکی را که بخشی از فساد پیدا و پنهان واقعی را نمایندگی می‌کنند، نادیده می‌گیرند؟!


چرا این دست از فیلمسازان که در آثارشان از روضه‌خوان تا افراد ظاهر‌الصلاح را افرادی کلاش و فاسد نشان می‌دهند، از پرداختن حتی ضعیف به واقعیات تلخ و غیرانسانی مثل نمونه‌های ذکرشده گرهی به ابرو هم نمی‌اندازند؟!
چرا برخی از فیلمسازان سعی دارند دهه ۶۰ و آدم‌هایش را که در جامعه‌ای مملو از معنویت و ایثار تنفس کرده‌اند، مزور و ریاکار نشان بدهند؟ پاسخش روشن است، برای اینکه هیچ عقبه قابل افتخاری برای آن افراد و افعالشان باقی نگذارند تا بتوانند آن‌ها را در موضع انفعال نگه دارند و همه آنچه در آن روزگار اتفاق افتاده است را از سر ریاکاری و جوگیر شدن نشان بدهند. آیا واقعاً مشکل امثال گشت ۳ ریحانه پارسا و مهاجرت و بی‌پیراهنی‌اش است؟
نکته دیگر در مورد این آثار بحث ورود به نقدشان است که اگر کسی آن‌ها را نقد کند، جماعتی خواهند گفت این آثار در ساحت سینما محلی از اعراب ندارند و محتوای‌شان اصلاً قابل اعتنا نیست، گروه دیگری خواهند گفت که نقد این آثار باعث تظلم و مظلوم‌نمایی سازندگانش خواهد شد، گروه دیگر می‌گویند اساساً نقد این آثار باعث توجه دادن مردم و گسیل سیل مخاطب برای دیدن آن‌ها می‌شود! در عالم رسانه و تکنیک‌های علوم‌شناختی و ادراکی به این کار افتادن در مارپیچ سکوت می‌گویند، یعنی با منتقد جوری رفتار شده که خودش خودش را سانسور کند و به بهانه‌های گفته شده جلوی هر گونه کنش‌گری را از خودش بگیرد! کسی هم نمی‌گوید پس کی و کجا باید به محتوای موهن و دروغ‌های اینگونه آثار پاسخی داده شود؟! این دقیقاً همان نکته‌ای است که جریانات رسانه‌ای مرتبط با سازندگان این آثار برای رسانه‌ها و منتقدان ایجاد کرده و می‌کنند.
اگرچه اصحاب رسانه و نقد در به چالش کشیدن این آثار باید نهایت دقت و صحت استدلال را داشته باشند، اما نباید کار به جایی برسد که منتقدان دچار خودسانسوری بشوند و عرصه را به مبتذل‌سازان تقدیم کنند.
قطعاً تولیدکنندگان چنین آثاری مترصد سوءاستفاده و مظلوم‌نمایی هستند، اما نمی‌توان در مقابل جریاناتی که به انحای مختلف مشغول ویران کردن عقبه ذهنی و پشتوانه عقیدتی جامعه هستند، حالت انفعالی داشت، چه آنکه سابقه و گذشته نشان داده است این کار باعث جسورتر شدن آن‌ها می‌شود.