نمک بر زخم بی‌آبی یزدی‌ها نپاشید...

محمد حسین فلاح‪-‬ صبح جمعه از خواب بیدار شدیم تا وضو بگیریم و نماز بخوانیم و به رسم تعطیلی و خستگی هفتگی، دوباره چند ساعتی را بخوابیم. وقتی به سراغ شیر آب رفتم دیدم آب با سختی از لوله‌ها خارج میشود و اندک اندک در حال قطع شدن است و لذا فوری وضو را ساختم و چند بطری خالی را زیر شیر آب گذاشتم تا آب ذخیره کنم اما قبل از پر شدن نخستین بطری، آب بطور کامل قطع شد و این آغاز یک تراژدی رنج آور (هرچند یکروزه و کوتاه) بود.
این قصه تلخی است که سالهاست تکرار می‌شود و آب لوله‌ها یا کم فشار و بی‌کیفیت می‌شود و یا کلا قطع و خیال همه را راحت می‌کند!
شیر آب را همچنان باز نگه داشتم تا بلکه آب که به لوله‌ها رسید ذخیره کنم و کارمان به تانکرهای آب سطح شهر نرسد اما زهی خیال باطل و قصه بی‌آبی روز جمعه من و دیگر یزدی‌ها تا عصر همان روز به درازا کشید.
سری به شبکه‌های اجتماعی زدم؛ آب مناطقی از شهر یزد کلا قطع بود، آب برخی‌ها با افت شدید فشار همراه بود و برخی هم آب بی‌کیفیت دریافت می‌کردند! و مردم در حال سرازیر شدن به مرکز شهر برای رفع چاره و احتمالا استفاده از آب تانکرهای مستقر در شهر بودند.


علت قطع و افت فشار آب هم تخریب دوباره خط انتقال آب به استان یزد بود، قصه تلخ و عذاب‌آور و تکراری که ظاهرا پایانی بر آن متصور نیست. وقتی از خشک بودن لوله‌های آب خیالم راحت شد و فهمیدم که انتظار بی‌فایده است فورا عازم سوپر مارکت سر کوچه شدم تا آب معدنی بخرم و حداقل برای خوردن و قضای حاجت آب داشته باشیم؛ بی‌آبی را می‌شود به بزرگترها حالی کرد اما کودک چندساله را باید با چه زبانی حالی کنیم که آب نیست؟!
به کودک ۲ساله هر چه بگویی زبانت را نمی‌فهمد، راست بگویی نمی‌فهمد، دروغ هم بگویی باز هم درک نمی‌کند؛ او فقط آب می‌خواهد و من وقتی دست خالی و بدون تهیه آب معدنی به خانه برگشتم معطل بودم که به کودک دوساله چه بگویم، و بی‌آبی را با چه زبانی برای او تعبیر و تفسیر کنم؟
سوپر مارکت سر کوچه گفت ساعتی هست که آب معدنی ما تمام شده و هر چه را داشتیم فروختیم! به چند سوپر مارکت دیگر هم سر زدم که همین جواب را شنیدم و فقط گفتند یک ساعت دیگر مراجعه کنید شاید فرجی حاصل شود!
و این داستان تکراری و ملالت‌آور و البته قابل تاملی است که گاهی در شهر کم آب یزد تکرار میشود، کم آبی که دیگر در حال تبدیل شدن به بی‌آبی است!
به ناچار رخت بر بستیم و عازم شهر تفت، زادگاه و محل سکونت مادر خود شدیم تا بی‌آب نمانیم و کودک دوساله خود را هم سیراب کنیم!
مردم خون گرم، سخت کوش و بی‌ادعای یزد طی چند دهه گذشته با غول کم آبی و خشکسالی سر کرده‌اند و هرگز هم اعتراضی نکرده‌اند و قهر طبیعت را عامل این وضعیت دانسته و می‌دانند اما سهم این طبیعت خشک در وضعیت حاصل شده چقدر است و سهم ما انسانها چقدر؟ آیا باید همه تقصیرها را به گردن طبیعت خشک ایران و نبود بارش و اقلیم خشک یزد بیندازیم؟ آیا ما سهمی از وضعیت موجود نداریم و آیا مسئولان ما به فکر چاره کار بوده اند؟
سالهاست با مهمان ناخوانده خشکسالی و کم آبی ساخته‌ایم و نمی‌توانیم و نباید فقط و فقط دست طبیعت و خشکسالی و بی‌بارانی را متهم کنیم؛ سهم خودمان چقدر است؟
هیچکس را متهم نمی‌کنیم و به دنبال مقصرسازی هم نیستیم و همه اتفاقات اخیر آب استان یزد در چند سال گذشته را به حساب قهر طبیعت می‌گذاریم.
معتقدیم باید همه صداها را شنید؛ هیچکس نمی‌خواهد هموطنش به سختی بیفتد و رنج بی‌آبی بکشد، همه ایران از آبی که در اختیار دارند سهمی دارند و اگر مشکلی هست مسئولان باید همه صداها را بشنوند.
هم آن کشاورزی که بعلت کم آبی، زمینش نابود و محصولش خشک شده محق است و هم آن کودک دوساله‌ای که در انتظار نوشیدن جرعه‌ای آب است. و اکنون یک یزد کم آب هست و بیش از یک میلیون نفر انسان نجیب و آرام و متدین که در طول تاریخ با همه ناملایمات و قهر طبیعت و حتی بی‌مهری‌ها ساخته‌اند و اعتراضی نکرده اند.
یزد و یزدی را دریابید، باور کنید یزد خشک و بی‌باران حتی یک روز هم بدون آب دوام نمی‌آورد و اگر تا الان هم دوام آورده به خاطر این بوده که وقتی شیر آب را باز می‌کنند قطره‌ای آب از آن جار می‌شود و اما اگر این قطره آب هم در لوله‌ها جاری نشود دیگر ماندن در استان داغ و خشک یزد چونان کشتی شکستگانی می‌ماند که به تخته پاره‌ای دست انداخته و راه نجاتی ندارد.
دست به دست هم دهیم و میهن خویش به مهر کنیم آباد.