پیام های کاربردی «جواهر لعل نهرو» برای ایران امروز

همرزم گاندی و اولین نخست‌وزیر هند، طی 3 سال دوران زندان، در نامه‌هایی به دخترش از توطئه‌های پیدا و پنهان استعمار انگلیس  برای تسلط بر هندوستان و غارت ثروت‌های این سرزمین پرده برداشت 
 
جواد نوائیان رودسری –  26 آبان‌ماه امسال بود که رهبر انقلاب، ضمن بیاناتشان در جمع نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور، باز هم به یک کتاب تاریخی مهم برای به دست آوردن درک بهتر از شرایط امروز ایران و دلایلی که ضرورت خودکفایی و اتکا به توانمندی‌های داخلی را نشان می‌دهد، اشاره کردند؛ «نگاهی به تاریخ جهان» اثر جواهر لعل نهرو، نخست‌وزیر فقید هندوستان و از یاران مهاتما گاندی در جنبش استقلال این کشور. رهبر انقلاب در این بیانات گفتند: «نهرو در این خاطراتش، در [کتاب] نگاهی به تاریخ جهان، می‌گوید که قبل از این‌که انگلیس‌ها وارد هند بشوند، هند از لحاظِ صنایعِ داخلیِ خودش-صنایع آن روز، اوایل قرن نوزدهم- یک کشور خودکفا بود؛ انگلیس‌ها که وارد شدند، اوّل کمپانی هند شرقی، بعد هم دولت انگلیس، وضع را به جایی رساندند که هندی‌ها احساس می‌کردند که جز با مصنوعات انگلیسی و خارجی امکان زندگی وجود ندارد؛ انکار توانایی‌های یک ملّت. در کشور خود ما هم همین ‌جور است؛ ما تقریباً بیش از دویست سال به این بلیّه مبتلا بودیم، تا قبل از انقلاب اسلامی ... وقتی که غفلت از تواناییِ خود بر ملّتی حاکم شد، غارت آن ملّت آسان می‌شود. ببینید، غفلت و غارت مکمّلِ هم‌ هستند؛ غفلت مقدّمه‌ غارت است، غارت افزایش‌دهنده‌ غفلت است؛ غفلت و غارت با همدیگر همراهند.» این نخستین‌بار نبود که حضرت آیت‌ا...خامنه‌ای، به همه و به ویژه جوانان، مطالعه این کتاب را توصیه کردند و احتمالاً آخرین بار هم نخواهد بود. این‌که دلیل این توصیه مداوم و اهمیت آن چیست، موضوع نوشتار پیش روست. کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» در سال 1338ش، توسط زنده‌یاد محمود تفضلی، مترجم نامدار مشهدی، به زبان فارسی ترجمه و توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد و تاکنون بارها تجدیدچاپ شده‌است. محتوای یک تجربه مکتوب شده کتاب «نگاهی به تاریخ جهان»، مجموعه نامه‌هایی است که نهرو بین سال‌های 1930م/ 1309ش تا 1933م/ 1312ش، زمانی که در جریان جنبش استقلال هندوستان، در زندان به‌سر می‌برد، برای دخترش ایندرا نوشت و پس از آزادی، آن‌ها را مرتب و منتشر کرد. این کتاب بیش از آن‌که یک تاریخ عمومی و مدون باشد، مجموعه‌ای از عبرت‌های تاریخی است که می‌تواند جنبه کاربردی داشته باشد. رویکرد نهرو در این کتاب، رویکردی کاملاً تحلیلی است. او اصلا به دنبال روایتگری نمی‌رود و نمی‌خواهد برای مخاطبش قصه تعریف کند. در کتاب وی، هر اتفاقی معلول علت‌های مختلف و متنوع است و نهرو، تمام تجربه سیاسی و علمی خود را به کار می‌گیرد تا این علت‌های را بشناسد و بشناساند. در این بین، او در بخش مربوط به مطالعات تاریخ هندوستان، به ویژه تاریخ معاصر آن، بسیار پویا عمل می‌کند؛ دلیل این توانایی و مانور مؤثر، حضور مداوم وی در فضای سیاسی و اجتماعی هند و همراهی‌اش با مهاتما گاندی است که مبنای مبارزات خود را بر شناخت دقیق و گسترده جامعه بزرگ هندوستان قرار داده‌بود. نهرو تیزبینی قابل تحسینی درباره نفوذ استعمار و راه‌های خلع‌سلاح‏کردن ملت‌ها از سوی استعمارگران دارد که حاصل همین تکاپوهای سیاسی و اجتماعی است؛ رویکردهایی که به‌طورکلی عصر و دوره نمی‌شناسد و از تجارب آن می‌توان در هر زمانی استفاده کرد. چنین نگاهی، البته موردتوجه پژوهشگران ایرانی، مانند زنده‌یاد دکتر عبدالهادی حائری در کتاب ارزشمند «نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران: با دو رویه تمدن بورژوازی غرب» قرار گرفته‌است و احتمالاً در آینده هم قرار خواهد گرفت، منتها آن‌چه نهرو روایت می‌کند، به دلیل برخورد مستقیم و تجربه شخصی‌اش، تصویری شفاف‌تر و کامل‌تر را در این زمینه ارائه می‌کند. آن‌چه نهرو روایت می‌کند نهرو در بررسی دلایل تسلیم سرزمینی بزرگ مانند هندوستان در برابر استعمار بریتانیا که خاستگاه آن جزیره‌ای کوچک و دورافتاده در غرب کره زمین است، دلایل مختلفی را بررسی و ارائه می‌کند؛ اما آن‌چه بیش از همه در منظر و دیدگاه وی اهمیت دارد، تلاش استعمار برای حذف مفهومی به نام «ما می‌توانیم» از فکر و ذهن ملت‌های تحت استعمار است. این رویکرد از نظر نهرو، دو ساختار مجزا، اما به‌هم پیوسته دارد؛ حذف توانمندی‌های داخلی و وابستگی به واردات خارجی. او در بخشی از کتاب خود می‌نویسد: «چنان‌که برایت گفتم وقتی که انگلیسی‌ها به هند آمدند نظم فئودالی قدیمی درهم شکسته بود. سقوط امپراتوری مغول هم یک خلأ سیاسی و آشفتگی در بسیاری از نواحی هند ایجاد کرده بود. معهذا همان‌طور که رامش چندرادت یکی از علمای اقتصادی هند نوشته است: هند در قرن هجدهم همچنان که یک کشور مهم کشاورزی بود، از نظر صنعتی نیز کشور پراهمیتی به شمار می‌رفت و محصولات کارگاه‌های صنایع‌دستی هند به بازارهای آسیا و اروپا فرستاده می‌شد.» نهرو اضافه می‌کند: «درست در همین موقع انگلیسی‌ها به هند آمدند و به مداخلاتی پرداختند که برای صنایع هند اثرات و نتایج بسیار ناگواری به بار می‌آورد. کمپانی هند شرقی در آغاز کار صنایع هند را تشویق می‌کرد زیرا فروش محصولات آن پول و سود فراوانی برایش به وجود می‌آورد. در آن زمان فروش مصنوعات و کالاهای هندی در کشورهای خارجی طلا و نقره را به هند می‌آورد. اما صاحبان صنایع انگلستان این رقابت را دوست نداشتند و حتی در همان قرن هجدهم دولت خودشان را وادار ساختند که برای کالاهایی  که از هند به انگلستان وارد می‌شد، گمرک و عوارض خاصی وضع کند. ورود بعضی کالاهای هندی به انگلستان به‌کلی ممنوع گردید و گمان می‌کنم پوشیدن و داشتن لباس‌ها و کالاهای هندی را تحریم کردند و جلوی مصرف آن را گرفتند. اما اکنون در هند فقط اشاره‌ای به تحریم کردن منسوجات انگلیسی موجب رفتن به زندان می‌شود!» او سپس به این نکته می‌پردازد که چگونه انگلیسی‌ها، پس از دوران کمپانی هند شرقی و به دست گرفتن مستقیم اداره هندوستان، به جان صنایع بومی افتادند و تا توانستند آن‌ها را از بین بردند؛ حتی در خود هندوستان راه‌های ارتباطی توسط انگلیسی‌ها کنترل می‌شد و جابه‌جایی محصولات تولید داخل، میان ایالت‌های مختلف هند هم مستلزم پرداخت حقوق گمرکی سنگین بود؛ در حالی که کالاهای انگلیسی از پرداخت هرگونه عوارضی معاف بودند: «شهرهای بزرگ و کوچک به‏تدریج کوچک‌تر می‌شدند و تحلیل می‌رفتند و مردم به تدریج بیشتر و بیشتر به کشاورزی متوجه می‌گشتند و زندگی‌شان سخت‌تر و دشوارتر می‌شد. همراه با صنایع عمده‌تر و مهم‌تر صنایع کوچک‌تر که تابع آن‌ها بودند نیز کم‌کم از میان رفتند. پنبه‌زنی، رنگرزی و چاپ نقش بر روی پارچه‌ها به تدریج کمتر و کمتر می‌شد. ریسندگی دستی متوقف گردید و «چرخه» (دستگاه ریسندگی دستی) در میلیون‌ها خانه نابود شد. معنی این وضع آن بود که دهقانان از یک منبع درآمد کمکی محروم می‌گشتند زیرا ریسندگی به وسیله افراد خانواده دهقانان درآمدی فراهم می‌ساخت که به درآمد حاصل از زمین اضافه می‌شد.» این مسئله باعث بروز معضلات اجتماعی متعدد نیز می‌شد؛ بیکاری و فقر مفرط اساسی‌ترینِ این معضلات بود که عوارض سنگینی در جامعه هند برجا گذاشت. نهرو می‌نویسد: «بخشی از صنعتگران ورشکسته و بیکارشده می‌توانستند هر طور بود زمینی برای خود به دست آورند و دهقان شوند، اما اکثر آن‌ها دهقانان بدون زمین می‌شدند که در جست‌وجوی کار و نانی می‌گشتند و بسیاری از ایشان هم ناچار آن‌قدر گرسنگی می‌کشیدند که می‌مردند. گفته می‌شود که فرمانروای کل انگلیسی در هند در سال ۱۸۳۴ ضمن گزارش خود نوشت در تاریخ بازرگانی، چنین تیره‌روزی و فقری بی‌نظیر می‌باشد. استخوان‌های بافندگان پنبه، سراسر دشت‌های هند را پوشانده و سفید کرده است.» چاره چیست؟ آن‌چه بعدها توسط گاندی و دوستانش، مانند نهرو، در جامعه هندوستان پیگیری و نهادینه شد، توجه به اصل «ما می‌توانیم» و اهمیت دادن به مشاغل روستایی‌ای بود که طی ده‌ها سال استعمار بریتانیا بر این کشور، زوال یافته و تقریباً از بین رفته‌بود. آن‌چه باعث شد که هند بتواند از زیر بار آن‌همه مشکلات کمر راست کند و به عنوان کشوری مستقل، دوران تاریخی جدیدی را برای خود بسازد، توجه بنیان‌گذاران استقلال هند به رکن اساسی تکیه بر توانمندی داخلی بود. همان نکته‌ای که می‌تواند پیامی مهم و بزرگ برای همه کشورهایی باشد که استعمار و استثمار دولت‌های مستکبر عالم را برنمی‌تابند و می‌خواهند روی پای خود بایستند.