روزنامه شرق
1400/09/07
دو سر برد یا دو سر باخت؟
دو سر برد یا دو سر باخت؟ احمد طالبینژاد یکی از مضمونهای تکرارشونده در آثار فرهادی، قضاوتکردنهای ناشی از عدم شناخت واقعی است. در جایی از سریال سربداران (محمدعلی نجفی 1362)، قاضی شارح که قاضی شرع است خطاب به کس یا کسانی میگوید «قضاوت سهل است به شرط آنکه قاضی بداند حاکم چه میخواهد» این حاکم میتواند واقعا حاکم وقت باشد، و گاه میتواند خودمان باشد یعنی همان «من اندرونی» که اغلب فریاد برمیدارد و این و آن را قضاوت میکند «در اندرون من خستهدل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست» (مولانا). این همان عنصری است که بشریت را در معرض قضاوتهای نادرست قرار میدهد. نمونهاش همین ماجراهایی که اخیرا برای فرهادی علم کردند و میرفت تا آبروی این سینماگر محجوب و فرهیخته را بر باد دهد و البته این نخستین بار هم نیست که یک هنرمند نامدار در معرض چنین موقعیت دشواری قرار میگیرد. میدانیم که پولانسکی بیش از 30 سال است که به اتهام تجاوز به یک دختر نوجوان تحت پیگرد قرار دارد، یا وودی آلن در اوج خلاقیتهایش متهم شد به اینکه دخترخواندهاش را مورد آزار جنسی قرار داده و... خوشبختانه به فرهادی چنین وصلههایی نمیچسبد؛ بنابراین اتهامزنندگان از درهای دیگری وارد حریم شخصی او شدهاند. نخست او را متهم کردند که فیلمنامه قهرمان را از خانم آزاده مسیحزاده یکی از هنرجویان سابقش کش رفته و در عنوانبندی قهرمان هم اشارهای یا ادای دینی به فیلم مستندی که این خانم بنا به پیشنهاد فرهادی سالها پیش ساخته و تا حدود زیادی با قهرمان مشابهت دارد، نکرده است. اولا که به نظرم، فرهادی اینجا را اشتباه کرده یا بهتر است بگوییم کوتاهی کرده است. بالاخره اگر هم آن خانم به پیشنهاد خودش و بهعنوان یک کار پژوهشی این مستند را ساخته، لازم و ضروری بوده که در عنوانبندی آورده شود «براساس پژوهشی... یا با نگاهی به...» و از این قبیل عناوین یا دستکم از وی تشکر شود. خب این خطا صورت گرفته و سازنده مستند دو سر برد دو سر باخت هم از این خبط برآشفته و حرمت استاد و شاگردی را هم نادیده گرفته و وارد یک بازی دو سر باخت شده که نخستین نتیجهاش تخریب هویت هنری و انسانی فرهادی در اذهان عمومی ایران و جهان خواهد بود و چه بسا که قهرمان را از ورود به مرحله کاندیداتوری اسکار هم باز دارد که به قول خودش چندان هم مهم نیست. او تا اینجا تنها سینماگر منطقه است که دو بار اسکار گرفته و حالا حالاها هم فرصت تکرار موفقیتهایش را دارد. از سوی دیگر نخستین بار هم نیست که شاگردی علیه استادش میشورد. به یاد داریم ماجرای ناصر تقوایی با مینو فرشچی را بر سر فیلمنامه کاغذ بیخط که آنجا هم هر دو طرف مدعی اصیلبودن فیلمنامه خود شدند و کار به جایی رسید که تقوایی ناگزیر شد فیلمنامه را با خط زیبای خودش چاپ و منتشر کند و سالها پیشتر در دهه 1360 هم همین اتفاق میان امیر نادری و بهروز غریبپور بر سر فیلمنامه فیلم درخشان «دونده» افتاد که باعث ایجاد کشمکشی شد. غریبپور مدعی شد که فیلمنامهاش مورد تحریف قرار گرفته و نادری هم بیخیال این اتهامها از اینکه یک فیلم غیرمتعارف و اقناعکننده ساخته سرمست از غرور شد و البته حق هم داشت. چون آن زمان فضای مجازی موجود نبود و قضیه کم و بیش درز گرفته شد. یکی، دو سال بعد خانمی مدعی شد که فیلمنامه «باشو غریبه کوچک» بیضایی از کتابی – نمیدانم نوشته یا ترجمه – وی اقتباس شده و این ماجرا هم مدتی در محافل سینمایی ورد زبانها بود و بعد فراموش شد.نکته در این است که هر سه فیلم یادشده از جمله آثار درخشان چهار دهه اخیر سینمای ایران محسوب میشوند و جایگاه قرص و محکمی دارند. معلوم نیست اگر فیلمنامههای اولیه عینا ساخته میشدند یا فیلمسازان دیگری روی این موضوعها كار میکردند نتیجه چه از کار درمیآمد. در چنین موقعیتهایی، حتما کسانی که وجودشان مملو از عقده و حسادت است آتشبیار معرکه میشوند و انتقام شکستهایشان را از آدمهای موفق به این شکل میگیرند. از سوی دیگر و همزمان با این ماجرا، پرونده دیگری در فضای مجازی برای فرهادی باز شد یا باز کردند تا او را به چالشی دیگر و این بار از جنس سیاست بکشانند. اینکه او به تعبیر برخی، از جمله «خودیها» یا سینماگر مورد وثوق حکومت است که ادای مخالفخوانی را درمیآورد و استنادشان هم به این است که چند سال پیش نامش در کنار برخی خودیها آمد که «برای ساخت فیلم نیاز به ارائه فیلمنامه و دریافت مجوز ندارند. یعنی بهشان اطمینان داریم. اتهام دیگرش این است که او با سرمایه تلویزیون وارد این عرصه شد و... در فضای بهشدت عصبیکنندهای که این دو ماجرا ایجاد کردند، فرهادی با خشم و خروشی که تاکنون از وی ندیده بودیم، به اتهامزنندگان که بیشتر از میان «خودیها» بودند، پاسخی تند و تیز داد و گفت که من به این دلیل و آن دلیل از شماها بیزارم و همواره در کنار مردم بودهام و... که به گمان من این کارش هم غلط بود. او چنانکه خود نیز در این بیانیه گفته سالها کوشید در سکوت به کارش ادامه دهد و مردم ایران هم با هجوم به سالنهای سینما برای دیدن آثارش از وی حمایت کردند و بعد از این هم میکنند؛ اما اگر دست به افشاگری زد، باید تا ته ماجراهای پشت پرده - چنان که خود اشاره کرده - برود که میدانیم امکانپذیر نیست؛ مگر اینکه قید بودن در سرزمین مادری را بزند. آن وقت مردم هم از او دور خواهند شد. چنان که از دو فیلمی که در خارج از ایران ساخت و موضوعشان ربطی به دردهای مردم ایران نداشت، استقبال چندانی به عمل نیامد؛ بنابراین بهتر بود به سکوتش ادامه میداد.
این پروندهسازیها هم نخستین بار نیست. در این سرزمین «نخبهکش» هرگاه کسی به موقعیتی دست یافته و کوتولهها را پشت سر گذاشته، برایش پاپوشهایی از این دست دوختهاند تا از پای درش بیاورند. پرسش این است که مگر آدمها باید تا ابد بر یک نهج حرکت کنند و بهدلیل اینکه روزگاری با پول یک نهاد دولتی که از صدقه سر مردم چرخهایش میچرخد، کار کرده، باید تا ابدالآباد وابسته به آن نهاد و پشتوانههای حکومتیاش باشد؟ و اگر چنین باشد باید بهرام بیضایی و امیر نادری و دیگرانی را که اکنون در غربت به سر میبرند نیز بابت همین اتهام – با سرمایه نهاد دولتی فیلم ساختن – به زیر اخیه بکشیم؟ آقایانی که یا از سر حسادت یا از روی تملقگویی و خوشامد برخی نهادها چنین اتهاماتی را به افراد موفق میبندند، ممکن است خود نیز روزگاری ناگزیر به تغییر موضع شوند. چنان که محسن مخملباف که روزگاری علیه به قول خودش «طاغوتیها» فریاد برمیداشت و هل من مبارز میطلبید و حسین خسروجردی که از جمله نقاشان آوازهگر بود، امروز هر دو غربتنشین و اپوزیسیون شدهاند. این بازی اگر دو سر برد است، دو سر باخت هم خواهد بود.
سایر اخبار این روزنامه
زایندهرود تا ۵ سال دیگر احیا نمیشود
آب، بازیچه دست سیاست
از فساد سیستماتیک تا فساد موریانهوار
جدالهای منطقهای را امنیتی نکنیم
شانس بالای گزینه آخر
اولاف شولتس مردی برای تمام فصول
بسیج دانشگاه تهران علیه شهردار تهران
تیر خلاص دولت به طرح حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی؟
فقر گل در ایران
دو سر برد یا دو سر باخت؟
چوب «حکومتگری» بر اندیشه
سیاست، دانشگاه و استاندارد دوگانه
اشتباه دولتمردان در کاربست مفاهیم حقوقی و سیاسی
آقای رئیسجمهور «جمهوری شده؟»
دیپلماسی ایران و مرکانتلیسم ماندگار