معجزه زیر چوبه دار
چند ثانیه تا مرگ مانده بود. سرباز دستش را برده بود تا اهرم را بکشد. اهرمی که زندگی و جان سعید را میگرفت، اما التماسها و اشکهای این قاتل در نهایت منجی او شدند. قاتلی که 13 سال را با کابوس اعدام گذرانده بود، اما بهدلیل عدم دسترسی به خانواده اولیایدم، از سوی رئیس قوه قضائیه درخواست قصاص شده و هیأت قضائی دادگاه نیز حکم اعدام را صادر کرده بودند. همه چیز برای اعدام سعید آماده بود تا اینکه او وقتی طناب دار به گردنش آویخته بود با اشک و التماس درخواست بخشش کرد. سرپرست دادسرای جنایی پایتخت با دیدن اشک پشیمانی این مرد، دستور داد تا او را پایین بیاورند. قرار شد قاتل، خانواده مقتول در افغانستان را پیدا کند و به آنها پول بدهد. در نهایت رئیس قوه قضائیه نیز با بخشش این مجرم موافقت کرد و او با پرداخت پول از زندان آزاد شد.
ماجرای جنایت سعید به روز دهم آذر سال 87 برمیگردد. روزی که مرد افغانستانی با همشهریانش در یک ساختمان نیمهکاره در ونک درگیر شد. سعید آن زمان 26 ساله بود. او با دوستان و همشهریانش هرازگاهی در ساختمان نیمهکارهای در ونک جمع میشدند و با هم فیلم تماشا میکردند. مقتول در آن ساختمان کار میکرد و سعید هم از دوستان صمیمی او بود، اما یک شب بعد از دورهمی، مقتول و قاتل با یکدیگر درگیر میشوند. درگیری بالا میگیرد. در این میان مقتول قصد میانجیگری داشت که ناگهان با چاقو زخمی شد.
اعتراف به قتل
بلافاصله این حادثه به پلیس مخابره شد. موضوع در دستور کار ماموران قرار گرفت و تحقیقات در این رابطه آغاز شد. قاتل دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او ماجرای درگیری را اینطور روایت کرد: «من، مقتول و بچهها را از قبل میشناختم. با هم دوست بودیم. مقتول و یکی از دوستان صمیمیام در آن ساختمان نیمهکاره مشغول بهکار بود. شبها هم در آنجا میماندند. برای همین هرازگاهی در آنجا دور هم جمع میشدیم و با هم فیلم میدیدیم. شب حادثه هم به آنجا رفتیم. فردای آن روز دوستم با من تماس گرفت. گفت وقتی از اینجا رفتی وسایل جابهجا شده و احتمالا چیزهایی از اینجا برداشتهای. او به من ناسزا گفت و مرتب میگفت بچهها از دستت عصبانی هستند. من هم خیلی ناراحت شدم. با دوستم به آنجا رفتیم. همگی با هم درگیر شدیم. در آن میان کسی با چوب به سرم زد. من هم گیج بودم. مقتول آمد تا میانجیگری کند، ولی من که دستم چاقو بود، ناخواسته ضربهای به او زدم.»
او ادامه داد: «وقتی به سرم ضربه خورد، گیح بودم. سرم خونآلود بود و کنترلی بر رفتارم نداشتم. اصلا نمیخواستم کسی را بکشم، چه برسد به مقتول که قصد میانجیگری داشت. هنوز هم باورم نمیشود که دست به جنایت زدهام. اگر خانواده مقتول را ببینم هرکاری میکنم تا مرا ببخشند.»
صدور حکم قصاص
از آنجایی که مقتول خانوادهای در ایران نداشت و دسترسی به خانوادهاش هم امکانپذیر نبود، برای همین طبق ماده 356 قانون مجازات اسلامی، رئیس قوه قضائیه درخواست قصاص را مطرح کرد. متهم در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. او در آنجا نیز ابراز پشیمانی کرد و گفت: «آن روز به من تهمت زدند و میگفتند تو خانه را بههم ریختهای و وسایل را برداشتهای. برای همین خیلی عصبی شدم. حالا هم حاضرم هر کاری کنم تا بخشیده شوم. خیلی پشیمانم و قول میدهم در افغانستان خانواده مقتول را پیدا کنم.» در نهایت هیأت قضائی وارد شور شدند و سعید را به قصاص محکوم کردند. این پرونده پس از تایید از سوی هیأت قضائی شعبه 31 دیوانعالی کشور، به شعبه سوم دادسرای اجرای احکام رفت. زمان اجرای حکم فرا رسید. سعید را پای چوبه دار بردند. طناب را به گردنش آویختند. در آن لحظه بود که او اشک ریخت و فریاد زد که او را ببخشند. او گفت تمام دار و ندارش 30 میلیون تومان است که آن را هم میپردازد. قول داد که خانواده مقتول را پیدا و به آنها کمک مالی کند. وقتی او اشک ریخت، قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی پایتخت، او را بخشید و دستور داد تا حکم متوقف شود.
نجات معجزهآسا
سعید را از چوبه دار پایین آوردند، درست در لحظهای که سرباز آماده بود تا اهرم را بکشد.
در نهایت قاضی محمد شهریاری از حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای، رئیس قوه قضائیه درخواست بخشش این مجرم را کرد . او تاکید کرد که این مجرم از کار خود پشیمان شده و میتواند بخشی از پول دیه را پرداخت کند. از طرفی خود متهم نیز در زندان به قوه قضائیه نامه نوشت و ابراز پشیمانی کرد. او خواهش کرد تا بتواند از مرگ نجات پیدا کند. در نهایت با این درخواست موافقت شد و متهم با پرداخت پول به صندوق دادگستری از مجازات اعدام رهایی یافت.