اصلاح‌طلبان امیدوار باشند

مصطفی ایزدی فعال سیاسی اصلاح‌طلب پرسیدید وظیفه اصلاح‌طلبان در شرایط موجود چیست و چه کاری باید بکنند؟ این پرسش از دو نظر قابل بررسی است. یکی این که اصلاح‌طلبان در ارتباط با دولت سیزدهم و مجلس یازدهم و دیگر ارگان‌های کشور در حال حاضر چه وظایفی دارند و چه کارهائی باید انجام دهند؟ دیگر این که اصلاح‌طلبان برای بهبود وضع جناح و جبهه اصلاحات چه کار باید بکنند تا اقبال عمومی‌گذشته از افکار اصلاح‌طلبانه را بازسازی و مجددا جذب خود نمایند؟ باید گفت در جناح تضعیف شده اصلاحات و در میان اصلاح‌طلبان، شخصیت‌های فرهیخته و دانشمند و سیاستمداران با تجربه فراوان دیده می‌شوند که هر کدام به تنهائی می‌توانند هم وظائف خود را در ارتباط با ارکان حاکمیت تعیین کنند و هم می‌توانند نسخه سودمندی برای سر پا نگداشتن مقتدرانه جناح اصلاحات و به تحرک درآوردن احزاب و هواداران آن‌ها بنویسند. ارائه این گزاره به این مفهوم نیست که دیگران نباید اظهارنظر کنند و یا پیشنهاد دهند. لذا بنده هم نظراتی دارم که شاید بدیهی و تکراری باشد، اما آن را بیان می‌کنم. در خصوص شرایط جامعه و وظیفه اصلاح‌طلبان در مواجهه با شرایط نامناسب، عرض می‌کنم که در هر شرایطی باید نظرات اصلاحی و آنچه فکر می‌کنند برای نجات کشور و مردم از این وضع اسفبار لازم است، به طرق مختلف در اختیار حکمرانان و مقامات ارشد نظام بگذارند. البته این نظرات باید مبتنی بر تجربه دوران اصلاحات و علوم روز و تجربه کشورهای موفق آسیائی و متناسب با فرهنگ و خلق و خوی ایرانیان باشد. اندیشکده‌ها، پژوهشگاه‌ها، موسسات تحقیقاتی و هر جای مناسبی که اصلاح‌طلبان در اختیار دارند و یا لازم است تاسیس کنند، می‌توانند این مسئولیت را عهده‌دارشوند. به احتمال قوی امکان دارد تندروهای جناح راست و یا دولتمردان فعلی، نظرات اصلاح‌طلبانه را نپذیرند، اما وقتی این اقدامات و نظرات در اختیار مردم و نخبگان جامعه قرار گیرد، اثرات خود را خواهد گذاشت و جامعه را آماده پذیرش دولت و مجلسی خوب در آینده‌ای نه چندان دور با دیدگاه‌های اصلاح‌طلبانه خواهد کرد.کار دیگری که اصلاح‌طلبان در شرایط فعلی می‌توانند انجام دهند، تشکیل دولت در سایه است. البته واقعا باید در سایه باشد که از تعرض مصون بماند. این دولت در سایه می‌تواند هم تجربه‌های جدیدی را در جناح اصلاح‌طلب خلق کند و هم می‌تواند خود را برای دوران افول اصولگرایان آماده نماید. اما اقدام بسیار ضروری و نجات‌بخشی که اصلاح‌طلبان می‌توانند انجام دهند، رسیدگی جامع و فعالانه به وضع جناح و جبهه اصلاحات و بهبود وضعیت آن است. اولین گام این است که ضعف موجود عارض شده یا تحمیل شده بر این جناح را برطرف کنند و با توجه به اعتباری که این جناح در سال‌های گذشته در میان تحصیلکرده‌های روشنفکر و دانشگاهیان دلسوز و حوزویان نواندیش و بازاریان خوشنام و صنعتگران میهن دوست و سایر اقشار فهمیده و فرهیخته جامعه داشت، به بازسازی آن بپردازند تا دوباره بتواند به خدمتگزاری صادقانه توفیق پیدا کند. بدیهی است بازگرداندن اعتبار پیشین نیازمند یک سری تصمیمات و اقدامات و برنامه‌ریزی‌هاست که اگر کل احزاب و گروه‌ها و انجمن‌ها ودیگر تشکل‌های اصلاح‌طلب، تکانی به خود بدهند و به آینده خوشی که می‌تواند در دست آن‌ها قرارگیرد فکر کنند، بهبودی حاصل می‌شود و در نهایت می‌توانند به آسانی و با اتکاء به قدرت لایزال خداوندی که در بستر وحدت و اخلاص و عزم خدمتگزاری خود را نشان می‌دهد، در نجات ملک و ملت از شرایط سخت و اسفناک کنونی، پیشگام باشند.
این تصویر البته از تصورات موهوم ترسیم نشده، بلکه با شناختی که از لحظه‌های مهم تاریخ معاصر ایران وجود دارد و تصورات حقیقی را در ذهن و دل هر انسان معتقد و امیدوار بازآفرینی می‌کند، شکل می‌گیرد، به شرط اینکه همه اعضای خود ساخته و با ارزش جبهه اصلاحات و همه بزرگان احزاب اصلاح‌طلب، عزم خود را جزم کنند و به دور از بعضی خودخواهی‌ها و منم منم‌ها و قدرت‌طلبی‌ها، پای در رکاب صداقت برای نجات ملت بگذارند و پیش بروند. همه این‌ها صد البته بستگی دارد به این که لیدرها و هواداران جبهه اصلاحات: اول- ناامیدی را از خود دور کنند و در این فکر و اندیشه نباشند که چون تمامی ‌مواضع قدرت و امور کشورداری در اختیار رقیب است و این رقیب هم قدرت هر برخوردی با اصلاح‌طلبان را برای همیشه در دست دارد، پس نمی‌شود کار کرد و حتی نمی‌شود امیدوار بود. این تجربه و آموزه، همیشه و در همه جا وجود دارد که قدرت دست به دست می‌شود و اگر چند صباحی، جناح اصولگرا موانعی برای پیشروی اصلاحات، در مسیر فعالیت سیاسی و حکومت‌داری اصلاح‌طلبان ایجاد می‌کند، جزو نگرانی‌های موقتی است و نباید به‌خاطر وجود این موانع، امید‌های درونی را سوزاند و افق آینده را تیره و تار دید.پس اولین گام این است که چراغ امید را در دل خود و دل شهروندانی که نگاهشان همیشه به رفتار و کردار و گفتار لیدرهای اصلاحات بوده و هست، روشن نگه دارند. دوم – وقتی حضور رقیب را موقتی دانستید و پنداشتید که مردم خیلی زود نا کارآمدی جناح مقابل رامشاهده خواهند کرد– که البته زود نشان داده می‌شود –یاس‌های موقتی هم از وجود اصلاح‌طلبان زدوده می‌شود. پس از آن زمان رفع اختلافات فرا می‌رسد. یکی از علل شکست خوردن اصلاح‌طلبان در بعضی از مواقع در چند دهه گذشته، همین اختلافات فرصت سوز بوده است که متاسفانه آتش آن از درون شورای اسلامی شهر ‌دوره اول پایتخت و بعضی از شهرهای بزرگ کشورمان شعله کشید، آن گاه به انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 رسید. اگر پدیده بسیار بسیار زشت و غمبار اختلاف در آن شورا پدیدار نمی‌شد و همچون دوم خرداد 76، قدرت در اختیار عناصر خدوم و دلسوز قرار می‌گرفت و نیز اگر خودبزرگ‌بینی‌ها و خودموفق‌پنداری‌ها که نتیجه‌اش فاصله افتادن بین شخصیت‌ها به هنگام انتخابات ریاست جمهوری نهم نبود، امروزه هم با دنیا ارتباطات گسترده داشتیم و هم چرخ اقتصاد و چرخ علوم جدید در همه زمینه‌ها می‌چرخید. وحدت و حضور اصلاح‌طلبان و هواداران فراوانشان در دو سه سال بعد از خرداد 76 باعث شد که تیغ نظارت استصوابی به شدت کند شود و مجلس ششم پر شود از اصلاح‌طلبان، اما همین که اصولگرایان، دوره دوم شورا های اسلامی‌شهر ‌تهران و شهرهای بزرگ را از دست اصلاح‌طلبان گرفتند و در مجلس ششم هم پاره‌ای اختلافات بین نمایندگان اصلاح‌طلب در درون مجلس و بین دولت و مجلس در فضای سیاسی کشور و در سیستم اجرائی و تقنینی نمایان شد، رد صلاحیت‌ها و در پی آن شکست‌های مکرر، کار را در به انزوا اصلاح‌طلبان کشاند و قدرت خدمتگزاری خالصانه و مدبرانه آنان را از مدیریت جامعه دورکرد. بازگشت به شرایط مطلوب و پیش افتادن از رقیب در به دست گرفتن مواضع خدمت‌رسانی، ایجاب می‌کند که همه به نظرات واحدی برسند و از پراکنده کاری فاصله بگیرند. این البته به مفهوم این نیست که احزاب و تشکل‌های اصلاح‌طلبان تعطیل یا بی‌خاصیت شوند، بلکه در مشترکات به یک جمع بندی سودمند برسند. بدیهی است زمینه این شرایط ایده‌آل و این ایده مناسب وقتی فراهم می‌شود که دو کار ضروری و اصولی انجام گیرد. یکی تهیه یک مانیفست واقع‌گرایانه که هر بند آن دارای تعاریف روشن و مردم پسند و تعیین کننده حدود شرایط حضور افراد و تشکل ها در جناح اصلاحات باشد. شرایط بدون چارچوب و فاقد متدهای سختگیرانه برای عضویت در این جناح، باعث هدر رفتن فرصت‌ها و توسعه اختلافات می‌شود. دیگر این که رهبران صادق و اولیه و کاملا مورد تائید اکثر مردم، بدون رودرواسی، عذر اصلاح‌طلبان بدلی و فرصت طلبانی را که پشت ارزش‌های اصلاح‌طلبانه ایستاده‌اند و راه ناکجاآباد جناح راست را می‌روند، بخواهند و از میان خود طرد نمایند، که اینگونه افراد بلای جان جناح و البته جبهه اصلاحات شده‌اند. سوم - خیلی از مخالفان که ایده‌براندازی را تعقیب می‌کنند و هر کدام به دلائلی کشورمان را ترک کرده و رسانه‌هائی در فضای مجازی راه انداخته‌اند و یا دستشان به رادیو و تلویزیون‌های فارسی زبان می‌رسد، در این چند سال، همنوا با اصولگرایان افراطی، به طور مکرر فریاد می‌زنند و تبلیغ می‌کنند که اصلاحات مرده است و نیز به بعضی شعارهای عده‌ای جوان در دو سال پیش که معترض اوضاع بد مملکت بودند، تمسک پیدا می‌کنند و می‌گویند که دوران اصولگرایی و اصلاح‌طلبی گذشته است! این شعار‌ها فعلا در حدی نیست که نظر عموم ملت ایران را بازتاب دهد و ریشه طرح آن در هنگام تجمعات اعتراضی ناپیداست، لذا اصلاح‌طلبان وظیفه دارند که با حضور پیوسته در میان مردم و شنیدن درد‌ها و آلام جامعه، این تبلیغات مسموم علیه اصلاحات را بی اثر کنند. چهارم - نکته آخر این که اصلاح‌طلبان باید از بعضی از شعارهای اولیه شان عدول یا عبور کنند و با طرح شعارهای جدید و مناسب و مورد نیاز مردم و به ویژه نسل جوان، طرحی نو دراندازند و جامعه را برای شرایط خوب مهیا سازند.