تجدید دیدار با خودِ خودِ کیمیایی
امین فرجپور، شهروندآنلاین: در چند روز اخیر فضای رسانهای و هنری فارسی به تمامی در اختیار مسعود کیمیایی و نمایشگاه نقاشیهایش بوده و در این مدت بسیاری از روزنامهها و منتقدان به این موضوع پرداختهاند که در این میان معدودی منصفانه و انبوهی نیز -از جمله روزنامه صداوسیما که در نقدی تند نمایشگاه مسعود کیمیایی را «چشم چشم دو چاقو» نامیده- هتاکانه با این موضوع طرف شدهاند. به خصوص در مورد گالری برپاکننده نمایشگاه و البته قیمت نقاشیهای کیمیایی -که صدای بعضیها را درآورده و سوالاتی به وجود آورده- که اگر کیمیایی همانگونه که میگوید در نقاشی ادعایی ندارد، پس چرا کارهایش در گالری گلستان حدود ۱۰۰ تا ۳۲۰ میلیون تومان فروش رفتهاند؟!
ادعاهای منتقدان نمایشگاه مسعود کیمیایی و بسیار نمایشگاههای دیگری از این جنس -از جمله نمایشگاههای نقاشی کن لوچ و وودی آلن و داریوش مهرجویی و البته نمایشگاههای عکاسی عباس کیارستمی و هدیه تهرانی و مجسمههای رضا کیانیان- اما از پایه میلنگد. آن هم به یک دلیل بدیهی و پایهای که قواعد دنیای هنر نام دارد و حکایت از این اصول ساده دارد که: یک؛ هر کس در دنبال کردن علایق و دغدغههای هنریاش آزاد است و دو؛ اینکه هر اثر هنری (گذشته از اینکه حق نقد و منتقد در ارزیابی کیفی آثار تا ابد محفوظ است) همانقدر ارزش مالی دارد که به آن قیمت فروخته میشود. آیا درک این موضوع ساده تا این حد سخت است؟!
بگذارید موضوع را اینگونه بگویم: از همان ابتدا، حتی قبل از افتتاح نمایشگاه هم معلوم بود که نقاشیهای مسعود کیمیایی مورد توجه قرار خواهند گرفت. آنهم نه به دلیل ارزشهای هنری و کیفی آثار، بلکه به واسطه اهمیتشان -و نیز به خاطر این واقعیت ساده که این نقاشیها را مسعود کیمیایی کشیده- که یکی از مهمترین چهرههای تاریخ سینمای ایران است. در واقع اهمیت حضور نقاشانه مسعود کیمیایی مرهون اهمیت نقاش است، نه نقاشیها. بگذریم از اینکه خود نقاشیها نیز از نظر بسیاری از منتقدان و کارشناسان اهمیت هنری دارند که مهمترینش این است که روح کیمیایی و فیلمها و دنیای سینماییاش در آنها دمیده شده. مجموعهای متشکل از ۲۱ تابلو که راوی خود خود کیمیایی هستند و از جنس فیلمهایش، دنیای نوآر و شبهای بارانزده خیس و مردان کلاه به سر و اتومبیلهای آمریکایی و موسیقی و اسلحه و تیغ و چاقو. نقاشیهایی که صدا دارند و پشت تکتکشان میتوان موسیقی جز را به عنوان موسیقی متن شنید…
دیگر انتقاداتی که در این میان به عمل آمده، نسبت به قیمتهای بالای نقاشیهای استاد بوده و البته اینکه برگزاری چنین نمایشگاههایی در روزگاری که استعدادهای جوان به هیچ عنوان دیده نمیشوند و فرصت دیده شدن هم به دست نمیآورند، بیعدالتی است که در پاسخ به این مدعا هم حرف و سخن بسیار است. در حقیقت این نوع انتقادات بیش از اینکه نقد هنر یا حتی هنرمند باشند، نقنقهایی هستند که به واسطه بازار تنگ و تاریک هنر ایجاد شده و شوربختانه مورد استقبال هم قرار میگیرند. انتقادات و اعتراضاتی از جنس نقدهایی که پیشتر از زبان اهالی نمایش نیز در واکنش به حضور ستارگان سینما بر صحنه تئاتر میشنیدیم و بیشتر از اینکه دستاورد حضور تئاتری ستارگان سینما را به ارزیابی نشینند، از زیاد شدن دستها سر سفره کوچک تئاتر مینالیدند و شاکی بودند که سلبریتیهایی که خود مرغ تخمطلای سینما و شبکه نمایش خانگی را در خانه دارند، به نیمروی محقر آنها هم ناخنک میزنند و از این اندک نیز سهم میگیرند…
نمایشگاه نقاشیهای مسعود کیمیایی اما حتی از این منظر هم زیر سوال نمیرود. برای مسعود کیمیایی و هنرمندانی از این جنس و اندازه حق نقاشیکردن، نمایشدادن نقاشیها و البته فروختن نقاشیها به هر قیمتی که خریدار داشته باشد، بدیهیترین حقی است که میتوان قائل شد. هنرمندانی که عمری در وادی هنر کوشیدهاند و حالا چنان قد و قامتی برافراشتهاند که خریدار به میل و اراده خود برای داشتن تابلوی نقاشیشان (اصلا بگذارید بگوییم برای داشتن امضایشان) راضی به پرداخت ۳۲۰میلیون تومان میشود. مبلغی که اگر برای خرید تابلوی نقاشی مسعود کیمیایی پرداخت نشود، بیتردید صرف خرید آثار نقاشان جوان بااستعداد و تحصیلکردگانی که فرصت هنرنمایی نمییابند، نخواهد شد…