سیاست خارجی نیاز به بازنگری دارد

گفت‌وگو با نصرت‌الله تاجیک سفیر سابق ایران در اردن و تحلیلگر ارشد منطقه‌ سیاست خارجی نیاز به بازنگری دارد روح‌اله نخعی: خرابکاری‌ها و دست‌اندازی‌های اسرائیل در مسائل ایران پرشمار است. اما آنچه بیشتر می‌تواند موجب نگرانی شود و حتما برنامه‌ریزی بلندمدت می‌خواهد، نفوذ این رژیم در همسایگان ایران از شمال تا جنوب است. این موضوع را در گفت‌وگو با نصرت‌الله تاجیک که روی مسائل منطقه به‌ویژه اسرائیل اشراف دارد، مطرح کردیم تا مختصات یک راهبرد کم‌هزینه را از یک کارشناس منطقه بگیریم.
‌ از ماجرای سیستم سوخت شروع کنیم. برخی از ناظران ماجرای اخلال در سیستم سوخت را اقدامی از سوی اسرائیل در ادامه خرابکاری‌های مشابه مانند ماجرای نطنز می‌دانند. منابع رسانه‌ای اسرائیلی نیز اخیرا خبر داده‌اند که اقدامات این‌چنینی که بر زندگی مردم تأثیر دارند، در دستور کار جدید قرار گرفته‌اند. شما چه نگاهی به این موضوع دارید؟
بگذارید اول مقدمه‌ای بگویم که سایه می‌اندازد بر کلیت موضوع. نکاتی است که خوب است با هم مرور کنیم و بعد وارد تک‌‌تک سؤالات شما بشویم؛ زیرا رویکرد ما به رژیم صهیونیستی هسته اصلی برخی معضلات ما در منطقه و جهان و نه‌تنها در سیاست خارجی و روابط دوجانبه بلکه در روابط بین‌المللی ما شده. این رویکرد حتی می‌تواند بر اوضاع سیاسی اجتماعی و مخصوصا بعد امنیتی آن و نیز روند توسعه کشور یا کسب جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی ایران تأثیر بگذارد. من معتقدم که باید مقداری در این رویکرد تجدید نظر صورت بگیرد و مقداری تئوری‌پردازی و کار مطالعاتی بیشتری در جامعه مطالعاتی و دانشگاهی ما روی آن صورت بگیرد یا در طراحی اقدامات‌مان از مطالعات صورت‌گرفته استفاده کنیم.
شکی در اهداف سوء قدرت‌های غربی در تأسیس این رژیم در قلب خاورمیانه نیست. شکی هم در روش‌های جنایتکارانه این رژیم در سرزمین‌های اشغالی و مخصوصا جابه‌جایی نیروی انسانی و تخلیه این سرزمین از مردم اصلی‌اش و جایگزین‌کردن آنها با یهودیان از سراسر دنیا و طبیعتا محو آثار تمدن اسلامی و عربی نیست؛ اما مهم نه تغییر اصول بلکه نیاز به بازنگری در رویکرد سیاست خارجی ما در چگونگی رویارویی با این رژیم و اقداماتش است، به گونه‌ای که هم مؤثر باشد و هم اجماع‌ساز که تمام بار روی دوش ما نباشد، هم اینکه کمترین آسیب را به ما وارد کند. الان برعکس است. اقدامات ما نه‌تنها اجماع‌ساز نیست؛ بلکه سبب تنهایی ما شده است و آسیب‌پذیری ما را افزون کرده است. حتی باید در قبال این رویکرد به کشورهای همسایه امتیاز هم بدهیم. رویکرد کنونی ما به این رژیم باعث شده است به دلیل قدرت مالی، سیاسی و لابی‌گری که این رژیم دارد، ما به‌عنوان خطر امنیتی جهان تلقی شویم. قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یهودیان در دنیا، مخصوصا در آمریکا، در غرب، در کشورهای تأثیرگذار غربی و مخصوصا قدرت برپایی تشکیلات سیاسی، سازمان‌دهی و لابی‌گری و تأثیرگذاری بر افکار عمومی از سوی صهیونیست‌ها بر کسی پوشیده نیست. شاید ما با دنیا در زمینه مسائل هسته‌ای‌مان راحت‌تر کنار بیاییم تا مسئله نحوه نگرش ما به رژیم صهیونیستی.
در هر صورت، هدف اصلی از تأسیس این رژیم در قلب خاورمیانه، کنترل انرژی بوده که خونی است در رگ صنعت غرب. ریشه توسعه صنعتی غرب را دسترسی راحت و ارزان به انرژی این منطقه تشکیل می‌دهد. متأسفانه در این زمینه کار مطالعاتی و نظریه‌پردازی کمتر شده و راه‌های مبارزه مورد تجدید نظر قرار نگرفته و ثابت مانده است. شاید بعضی روش‌ها در گذشته جواب می‌داده؛ اما الان نه جواب می‌دهد و نه مقرون‌به‌صرفه است و حاصل کار هم خیلی به عقیده من مفید نیست، حتی برای فلسطینی‌هایی که ما داعیه حمایت از آنها را داریم.


بنابراین من در درجه اول معتقدم که باید یک تجدید نظر در رویکرد ما بشود. این نیاز ندارد که ما موافق اقدامات رژیم صهیونیستی بشویم. نیاز ندارد که با این رژیم همراهی کنیم؛ ولی در مبارزه‌مان با این رژیم باید مقداری تجدید نظر کنیم و راه‌های جدیدی را تعبیه کنیم که بتواند پاسخ‌گوی نیازهای این مقطع باشد، مخصوصا با مشکلاتی که ما در داخل، در سیاست خارجی و در جنبه‌های مختلف زندگی مردم ایران داریم.
صهیونیسم، یهودیت سیاسی یا جنبش ملی‌گرایی یهودیت با اهداف خاص سیاسی است که ریشه در تاریخ بعد از انقلاب فرانسه دارد و ما با روش‌های قدیمی خود به گونه‌ای عمل می‌کنیم که هزینه مخالفت با اقدامات این رژیم فقط متوجه ما می‌شود! لذا رژیم صهیونیستی از این رویکرد غیر‌منعطف ما و نیز اشتباهاتمان استفاده کرده و اطمینانی از دنیا گرفته که هیچ خط و مرزی برای ضربه‌زدن به ایران برای خود متصور نیست! لذا ما نیازمند رویکرد نوینی هستیم که با بهره‌گیری از سازوکارهای مبتنی بر «هم‌زمانی و امتزاج تولید قدرت سخت و نرم از‌جمله افزایش قدرت چانه‌زنی» برای ایجاد اجماع و یارگیری برای مصالحه به مفهوم متوازن‌سازی منابع مادی و معنوی موجود و قابل آزادشدن و اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه و جهان هستیم.
اما با این توضیحات و مقدمه برگردیم به سؤالات شما. درباره ماجرای سیستم سوخت ایران، اسرائیلی‌ها هنوز هیچ علائم رسمی از اینکه این کار را آنها کرده‌اند نشان نداده‌اند. البته روش این رژیم در این‌گونه مسائل، در ترورها و خرابکاری‌ها به همین صورت است. رسما اعلام نمی‌کند. اخباری در دنیا درز پیدا می‌کند که نشان از دخالت آن رژیم دارد و آنها هم تکذیب نمی‌کنند؛ اما این‌گونه موارد، مانند هک سیستم یا چیزهایی مثل این در سطح ترورها و خرابکاری‌ها نیست. معمولا اگر در چنین سطوحی باشد، قبول می‌کند؛ ولی استبعادی هم از این رژیم ندارد و همان‌طور که اشاره کردید، چنین اقداماتی در دستور کار قرار گرفته است. به هر صورت برخلاف ما که روش مبارزه ثابتی داریم صهیونیست‌ها روش‌هایشان را به‌روز می‌کنند و سعی می‌کنند از نقاط آسیب‌پذیر ما استفاده بهینه کنند. رسانه‌های رژیم صهیونیستی از تغییراتی در استراتژی موساد و ساختار آن و تمرکزش بر بخش‌های عملیاتی و فناوری خبر داده و دلیل استعفای شماری از مقامات این سازمان را اعتراض به این امر دانسته‌اند و این نشان می‌دهد ما برای کمتر آسیب‌پذیرشدن نیاز به تغییرات وسیعی در آفند و پدافند داریم.
به هر صورت، همان‌گونه که عرض کردم، رژیم صهیونیستی خودش را مبسوط‌الید می‌داند. دارای قدرت ساماندهی افکار عمومی است. دارای قدرت لابی‌گری است. تلاش دارد که هم ایران را تحت فشار قرار بدهد و هم از هر امکاناتی که می‌تواند استفاده کند که به نوعی حتی زندگی مردم تحت تأثیر قرار گیرد که باعث شورش داخلی شود؛ بنابراین این‌گونه اقدامات که به افزایش ضربه‌پذیری نظام و کشور منجر می‌شود، یقینا در دستور کار رژیم صهیونیستی هست؛ ولی این ماییم که باید منهای رویکردمان به رژیم صهیونیستی، امنیت شبکه داده‌ها را فراهم کنیم که یکی از مهم‌ترین نکات است. من کارشناس این حوزه نیستم؛ ولی می‌شنوم از کارشناسان امنیت شبکه که معضلات ما زیاد است و باید در این زمینه سرمایه‌گذاری مناسبی کنیم که آسیب‌پذیری‌هایمان را کم کنیم. چه بسا ممکن است در موارد دیگر هم همین اتفاق بیفتد؛ پس بیشتر باید به سمت اقدامات نرم‌افزاری و ایمن‌کردن شبکه داده‌های ایران به هر نحوی که هست باشیم تا از این آسیب‌پذیری‌ها کم کنیم. این نه اولین اقدام رژیم صهیونیستی است، نه آخرینش. به هر صورت، این رژیم به دلایلی که گفتم و ما در رویکرد خودمان تعریف کردیم، ایران را دشمن شماره یک خودش می‌داند و ما هم با همین رویکرد متأسفانه به جای اینکه استراتژی‌مان حمایت از فلسطین باشد، آن را تبدیل به استراتژی دشمنی با اسرائیل در حد نابودی این رژیم کرده‌ایم. به عقیده من چنانچه چنین رویکردی اصلاح شود، شاید این خلط مبحث هم از بین برود. خیلی از کشورها الان هستند که از فلسطینی‌ها حمایت می‌کنند، اقدامات رژیم صهیونیستی را تقبیح می‌کنند و مخالف هستند؛ اما برخلاف ما در‌عین‌حال وجود اسرائیل را در حوزه امنیت ملی خودشان تعریف نمی‌کنند. در‌حالی‌که برای ما چنین اتفاقی افتاده و باید مقداری بیشتر کار مطالعاتی و نظریه‌پردازی شود تا بتوانیم این قسمت را مقداری بهتر تعریف کنیم. به طور مثال مسبب اصلی هولوکاست به هر نحو و قرائتی که باشد غربی‌ها و مخصوصا آلمان‌ها هستند و آنها باید مابازای آن را به یهودیان پرداخته و شرمنده باشند! و این در حالی است که رئیس دولت یک کشور بزرگ به نام ایران که سابقه تاریخی در نجات یهودیان دارد و یک جامعه یهودی ایرانی در داخل کشورش دارد با تکذیب چنین واقعه‌ای با بازی در زمین غرب هم برای کشور و نظام هزینه‌زایی می‌کند و هم بی‌مورد و بدون اقدام عملی و مؤثر بر طبل دشمنی می‌کوبد. این یعنی ما داریم با یک حرف غیردقیق هزینه دشمنی با رژیم صهیونیستی را به نیابت از غربی‌ها و از جیب ملت ایران پرداخت می‌کنیم. من کاری با کم و کیف هولوکاست ندارم و تاریخ‌شناسان باید نظر بدهند؛ اما اولا از نظر آیینی هولوکاست برای یهودیان مقدس است و ثانیا ما باید به گونه‌ای عمل کنیم که اگر قرار به هزینه‌دادن باشد، این غربی‌ها و آلمان باشند که باید مابازا پرداخت کنند و نه مسلمانان یا فلسطینی‌ها یا ایرانی‌ها!
‌ اسرائیل از اواخر دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا روند عادی‌سازی و بهبود روابط با کشورهای عربی جنوب ایران را در پیش گرفته است. این برای ایران چه معنایی دارد؟ ایران چه اقدامی می‌تواند یا باید بکند که از تبعات منفی احتمالی این روند پیشگیری کند یا با آنها مقابله کند؟
کاری که ترامپ کرد، بیشتر برای استفاده از اوضاع دنیای عرب و اسلام بود برای انتخاباتش تا برگ برنده‌ای داشته باشد. دموکرات‌ها در دوره اوباما از حل چالش بین فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی عبور کرده و به دنبال مدیریت بحران بودند. محافظه‌کاران در دوره ترامپ به دلیل نزدیکی با محافل صهیونیستی و مخصوصا نقش داماد یهودی‌اش کوشنر از مدیریت این چالش هم عبور کردند و به دنبال محکم‌کردن پایه‌های حضور صهیونیست‌ها در منطقه شدند. سه‌سال‌و خرده‌ای طول کشید که دائم صحبت از معامله قرن شد، تا اینکه در اواخر دوره ترامپ و نزدیک انتخابات سلسله اقداماتی شد و چند کشور شروع کردند با گرفتن امتیازاتی از آمریکا در مسیر عادی‌سازی روابط با این رژیم قرار گیرند. آنهایی که از قبل با اسرائیل روابط داشتند و قطع کرده بودند از سر بگیرند و آنهایی هم که نداشتند، از‌جمله چند کشور در حاشیه جنوبی خلیج فارس مثل امارات متحده عربی و بحرین یا مراکش و سودان روابط را برقرار کنند. بحث عادی‌سازی یا به عربی تطبیع، از دهه 90 شکل گرفت؛ ولی خیلی توفیق نداشت؛ مخصوصا به دلیل اقدامات و روش و رویکرد و سیاست‌های رژیم صهیونیستی مردم چندان استقبال نکردند؛ یعنی حتی کشورهایی مثل مصر و اردن هم که پیشتاز عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی بودند، خیلی دستاورد قوی‌ای نداشتند. علاوه بر اعراب مردم جهان اسلام هم به دلیل همین اقداماتی که صهیونیست‌ها علیه فلسطینی‌ها انجام می‌دهند، خیلی به این قضیه نگاه مثبتی ندارند. ما هم نباید به گونه‌ای عمل کنیم که ورود اسرائیلی‌ها به این کشورها یا عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و اعراب را در حوزه امنیت ملی خودمان تعریف کنیم و حتی بدتر، رابطه‌مان با همسایه‌هایمان را خراب کنیم، چه در جنوب، مثل شروع روابط در سال گذشته با امارات و بحرین و سلسله اقداماتی که بعدا صورت گرفت و چه در اتفاقات اخیر که در ارتباط با قره‌باغ بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان شکل گرفت. یک زمان همسایه‌ای منافع ملی ما را هدف می‌گیرد که باید حساس بود و اقدام مناسب صورت داد؛ ولی نه به خاطر آنکه با کشور دیگر یا حتی با یک رژیم غاصب رابطه برقرار کرده، ما روابط‌مان را با آن همسایه متشنج کنیم! در آن صورت ما بعدا ناچار می‌شویم بدون دلیل به آن همسایه امتیاز بدهیم.
ما در حقیقت نباید خودمان را در دام صهیونیست‌ها گرفتار یا در زمین آنها بازی کنیم. اینکه گفته می‌شود صهیونیست‌ها آمده‌اند جنوب و شمال ایران و...، الان دنیای فناوری و ارتباطات به‌گونه‌ای است که اصلا نیازی نیست کسی نزدیک ما یا در مرز ما باشد و این چندان تعیین‌کننده نیست. برای ورود ضربه اول مهم است، اما حیاتی نیست؛ زیرا ما هم به مقتضای نزدیک‌شدن آنها به ایران، به‌طور مستقیم به آنها نزدیک می‌شویم و نیروهای آنها در اطراف ایران آسیب‌پذیر می‌شوند و به‌طور مستقیم هم در نزدیکی و اطراف آنها رفته‌ایم. از سوی دیگر به‌جای تلخ‌شدن روابط بهتر است ما روابط متینی با همسایه‌هایمان داشته باشیم که دغدغه‌های امنیتی ما را متوجه باشند یا قدرت تأثیرگذاری داشته باشیم که اگر اقدامی علیه منافع ما از این طریق صورت می‌گیرد، ما هم قدرت پاسخ‌گویی داشته باشیم و بدون اینکه بخواهیم قضیه به خشونت و تندی کشیده شود، اقدامات بازدارنده انجام دهیم. من فکر می‌کنم این بستگی به سیاست خارجی ما دارد که چگونه می‌توانیم از اهرم‌های خودمان استفاده کنیم و سلسله‌ اقدامات یا نوع روابطی را شکل دهیم که باعث بازدارندگی شود تا علیه منافع ما اقدامی صورت نگیرد. نه اینکه نوعی از روابط و اقدامات را داشته باشیم که باعث جری‌شدن کشورها شود و حتی آنها بترسند و پیشاپیش به سمت رژیم صهیونیستی بروند که جنبه‌ای از این را هم در بعضی موارد در مورد عادی‌سازی دیده‌ایم.
کلا روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای منطقه از پیچیدگی‏های زیاد، چندوجهی و درخور توجهی برخوردار است. به‌رغم شناسایی‏نشدن این رژیم از سوی اکثریت کشورهای عربی منطقه، به نظر می‏رسد اقتصاد و فناوری اسرائیل در زمینه صنایع تسلیحاتی و مخصوصا برطرف‌کردن سایه ترس از ایران برای کشورهای مذکور از جذابیت بالایی برخوردار است؛ به گونه‌‏ای که نبود روابط دیپلماتیک رسمی، به‌‌عنوان یک مانع، در دهه گذشته به تدریج در حال کمرنگ‌شدن بوده و الگوی جدیدی مبتنی بر «برقراری روابط بدون شناسایی رسمی» شکل ‏گرفته است.
 ‌ اسرائیل، به‌خصوص از زمان جنگ اخیر قره‌باغ رابطه خود را با جمهوری آذربایجان و ترکیه گسترش بسیاری داده و حالا مدتی است جمهوری آذربایجان با ایران سر ناسازگاری گذاشته و ترکیه نیز با او همراهی می‌کند. آیا ایران مسیری برای ایجاد موازنه قدرت در این منطقه به نفع خود پیش‌رو دارد؟
در بحث جنگ قره‌باغ، ناسازگاری‌ جمهوری آذربایجان با ما صرفا به خاطر بحث حضور رژیم صهیونیستی در این کشور نبود. به هر صورت کشورها سلسله‌ دغدغه‌هایی دارند که این دغدغه‌ها باعث نزدیکی و تشکیل بلوک‌ها می‌شود. در حقیقت مشکلاتی که از چند سال اخیر در ارتباط با جمهوری آذربایجان داشتیم، منجر به سلسله اقداماتی شد که نتوانستیم مسائل‌مان را بین خودمان حل کنیم؛ ضمن اینکه بحث ارمنستان و جمهوری آذربایجان و چگونگی توازن بین آنها هم بود. البته این بیشتر به حوزه قفقاز مربوط است و بیشتر دوستان کارشناس این حوزه باید نظر دهند، ولی من فکر می‌کنم مجموعه اتفاقاتی شکل گرفت و به تدریج در دهه گذشته مسئولان جمهوری آذربایجان به سمت رژیم صهیونیستی و استفاده از تسلیحاتش در رویارویی با ارمنستان حرکت و تمایل پیدا کردند؛ چون به نوعی تلقی‌شان این بوده است که ما داریم از ارمنستان حمایت می‌کنیم و به‌طور غیرمستقیم ما را هم آگاهانه یا ناخواسته در این بازی وارد کردند. چگونگی ایجاد موازنه قدرت در این منطقه، بیشتر بحث کارشناسی مسائل قفقاز است که من فکر می‌کنم دوستان این بخش نظر بدهند بهتر از این است که من اظهارنظر کنم. اما احساس من این است که نتوانستیم با استفاده به‌موقع از ابزار و اهرم‌هایمان و با حفظ منافع ملی ایران، فاصله‌مان را از این دو همسایه که درگیری ارضی، مرزی و سرزمینی دارند، حفظ کنیم و این به کلیت متحرک و متحول‌نبودن سیاست خارجی ایران در این دوران برمی‌گردد و نه حضور رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان.
‌ آیا اگر مذاکرات ایران و عربستان به نتیجه برسد و مصالحه‌ای شکل بگیرد، با توجه به اینکه عربستان در فرایند عادی‌سازی سیاسی همراه نشده، ممکن است ایران بتواند از تعامل با عربستان در صحنه تقابل با اسرائیل استفاده کند؟
سعودی‌ها به این ‌دلیل که مشکلاتی داشتند در فرایند عادی‌سازی شرکت نکردند، نه آنکه لزوما با آن مخالف باشند. آنها خودشان را خادم حرمین شریفین و رهبر جهان اسلام می‌دانند. به چیزی هم که هنوز در جهان اسلام هضم نشده، سعودی‌ها نمی‌توانند وارد شوند. اگر وارد شوند، به نوعی کیان رهبری و اسلامی خودشان را از دست داده‌اند. ولی من معتقدم که سعودی‌ها چراغ سبز را به کشورهایی مثل امارات یا بحرین یا حتی مراکش داده‌اند که وارد این حوزه شده‌اند و به سمت عادی‌سازی حرکت کرده‌اند.
مذاکرات ایران و عربستان به عقیده من، چندان شکل نمی‌گیرد. سعودی‌ها دغدغه‌ها و مشکلات خاص خودشان را دارند. جامعه سعودی جامعه ملتهبی است. سعودی‌ها مشکلات بین‌نسلی دارند، مشکلات دوران گذار دارند، مطالبات انباشته اقشاری دارند؛ یعنی جامعه بسیار سیال و ژله‌ای است و بنابراین بعید می‌دانم در حقیقت با ما به مصالحه برسند. بهترین حالت برای خود آنها دوران ترامپ بود که قدرت تخریبی‌شان را علیه ایران به کار گرفتند. الان هم فکر می‌کنم سعودی‌ها در مذاکراتی که یکی، دو مرحله در عراق صورت گرفت، ما را سرگرم کرده‌اند ولی به‌طور پنهانی قدرت تخریبی‌شان را علیه برجام فعال کرده‌اند؛ یعنی به عقیده من ائتلاف عبری‌-عربی را تا توانستند علیه برجام به کار گرفتند. من بعید می‌دانم از تعامل با عربستان بتوانیم در صحنه تقابل با اسرائیل استفاده کنیم. به هر صورت سعودی‌ها در مدار غربی می‌چرخند و اهداف و منافع غربی را نمی‌توانند زیر پا بگذارند. حالا اگر نتوانستند با اسرائیلی‌ها به‌طور علنی وارد عادی‌سازی شوند، آن هم مشکلات دیگری دارد که توضیح دادم.
‌ وضعیتی که فعلا برجام دارد، چقدر نتیجه تلاش‌های لابی اسرائیلی است؟ در ادامه کار چقدر اسرائیل می‌تواند مانع‌آفرینی کند و ایران چگونه می‌تواند اثر این تلاش‌ها را خنثی کند؟
تأثیر تلاش‌های لابی عبری عربی یا لابی صهیونیستی بر برجام را نمی‌شود کتمان کرد. آنها تا بتوانند، چه با استفاده از قدرت نرم، چه قدرت سخت، چه تخریب، هر کاری که بتوانند علیه برجام بکنند، نه کوتاهی می‌کنند نه کسی می‌تواند جلویشان را بگیرد. به‌هر‌صورت اینها در یک مجموعه علیه ایران دارند کار می‌کنند. بنابراین، فکر نمی‌کنم ایران بتواند خیلی درباره این تلاش‌ها کاری کند، مگر اینکه از طریق اقداماتی که در درون انجام می‌دهد، از قبیل امن‌کردن سیستم‌ها و استفاده از قدرت نرم. البته راه‌های دیگری هم به‌طور غیرمستقیم وجود دارد که نیاز به مطالعات بیشتر دارد.
برای مثال ما باید در طراحی رویکردمان به این رژیم حداقل اصول بنیادین سیاست خارجی رژیم صهیونیستی را مد نظر داشته باشیم و ببینیم چگونه می‌توانیم از آسیب‌پذیری‌ها و نقاط ضعف این رژیم استفاده کنیم؟ سیاست خارجی اسرائیل در اصول و بنیادهایی ریشه دارد که ایدئولوژی صهیونیسم حتی قبل از تأسیس اسرائیل در سال 1948 بر آنها تأکید داشته و پس از تأسیس، عناصر هفت‏گانه‏ای خطوط اصلی سیاست خارجی اسرائیل را شفاف‏تر بیان می‌کند:
1- ایجاد و حفظ سرزمین یهودی با جمعیت یهودی مشخص؛
2- توسعه اقتصادی پایدار؛
3- برخورداری از حمایت‏‌های سیاسی قدرت‏های بزرگ؛
4- ممانعت از وقوع شرایطی که یهودیان قادر به دفاع از خودشان نباشند، از طریق توانمندی نظامی و توسعه سلاح‏های هسته‏ای با هدف بازدارندگی؛
5- تکامل سیاست دفاعی برای جبران عدم تقارن جغرافیایی و جمعیتی یهودیان در مقابل همسایگان و اعراب‏؛
6- اطمینان از دسترسی به آب و سوخت کافی برای حفظ رفاه مردم و انسجام ملی؛
7- تلاش برای سازش با همسایگان و نیز خنثی‏سازی تهدیدات امنیتی منطقه‏ای.
یکی از ابعاد رویکرد ما نسبت به رژیم صهیونیستی غلظت و چگالی بالای تبلیغات نسبت به روش‌های عملیاتی است و اتفاقا این همان نقطه‌ای است که سیاست‌مداران آن رژیم بدون آنکه آسیب زیاد و اساسی از سوی ایران ببینند، از این ویژگی رویکرد ایران بهره‌برداری سوء کرده و به‌خوبی برای اجماع‌سازی علیه ایران استفاده می‌کنند. توجه داشته باشیم فرق است بین «ابعاد رسانه‌ای و تبلیغی» یک استراتژی یا رویکرد با «سیاست عملی» و «دیپلماسی واقعی» آن. یعنی ما ضمن وزن‌دهی مناسب به سیاست‌های تبلیغی و رسانه‌ای باید توجه کنیم رویکرد و رفتار ما به گونه‌ای نباشد که هزینه بی‌خود بپردازیم. یعنی ما باید تلاش کنیم بین شاخص‌های واقعی رویکرد ما به این رژیم با فعالیت تبلیغاتی ما هماهنگی مناسبی باشد. بنابراین ضروری نیست ما در زمینه تقابل با رژیم صهیونیستی به گونه‌ای عمل کنیم که بدون تحمیل اراده خود به این رژیم برای تغییر رفتارش، هزینه مستقیم و غیر‌مستقیم بپردازیم. زیرا اولا به دلیل قدرت رسانه‌ای صهیونیست‌ها و حامیانش به تنهایی امکان مقابله با آن  را نداریم و ثانیا صهیونیست‌ها تلاش می‌کنند این «سیاست اعلامی» را همان «سیاست اِعمالی» قلمداد کنند و برای ما هزینه‌تراشی کنند.
‌ اخیرا یکی از مقامات اسرائیل از نشستی امنیتی و مشترک در آینده نزدیک بین اسرائیل، روسیه و آمریکا خبر داده بود. چنین نشستی چه تبعاتی ممکن است برای ایران داشته باشد؟ با توجه به اینکه روسیه که نسبتا نزدیک به ایران بوده است، الان دارد با اسرائیل و آمریکا چنین نشستی را برگزار می‌کند و اتفاقا در صحنه‌ای مثل برجام هم اخیرا روسیه موضع انتقادی نسبت به ایران گرفته است. آیا روسیه در آستانه فاصله‌گرفتن از ایران است؟
ساخت قدرت در رژیم صهیونیستی براساس روش‌های «کنترل و موازنه» شکل گرفته که بسته به میزان مقاومتی که در برابر روش‌ها و سیاست‌های این رژیم شکل می‌گیرد، نمود پیدا می‌کند. برای مثال این رژیم در مقابل فلسطینی‌ها و همسایگان از استراتژی چکش آهنین استفاده می‌کند اما در برابر اقدامات ایران فقط به این استراتژی بسنده نکرده بلکه در کنار قدرت سخت از قدرت نرم منزوی و عکس‌العملی‌کردن ما نیز استفاده کرده تا ما را به دنبال خود بکشاند. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی از نظام بین‌المللی حمایت می‌گیرد و الگوبرداری می‌کند که این نظام به‌گونه‌ای نظریه‌پردازی و طراحی شده که نحوه بازتولید معادلات قدرت مبتنی بر آنارشی توجیه‌گر معادله قدرت در قابلیت‌های درون‌ساختاری است که ناگزیر به ایجاد «تعادل و اعاده موازنه قوا» بینجامد. سیاست تهاجمی قدرت‌های بزرگ نیز از دیگر واقعیات سیاست بین‌الملل است که این رژیم نیز بر اساس بعضی از هفت اصل سیاست خارجی‌اش همین راه را می‌رود و به گونه‌ای عمل می‌کند که خیلی هم پایبند توافقات و الزامات بین‌المللی مانند قطع‌نامه‌های سازمان ملل نبوده و هر موضوعی را براساس معادله قدرت، امنیت و تهدیدات جدید محیط پیرامونی خود می‌بیند و برای آن راه مقابله طراحی و اجرا می‌کند.
به‌هرصورت همان‌طور‌که گفتم، رژیم صهیونیستی از هر امکانی استفاده می‌کند که اراده‌اش را بر ایران تحمیل کند و ایران را از اهرم‌ها و قدرت تأثیرگذاری‌اش بر این رژیم دور و محروم کند. روسیه متحد ما نیست. با اسرائیل هم روابط بسیار نزدیکی دارد. بخش اعظم یهودیانی که الان در سرزمین‌های اشغالی جایگزین فلسطینی‌ها شده‌اند، روس‌تبار هستند. بنابراین یک ارتباط بسیار نزدیک، چه در سطح حکومت چه در سطح مردمی و با سازمان‌های سیاسی و اجتماعی بین رژیم صهیونیستی و روسیه وجود دارد و خیلی پیوند عمیقی است. سرمایه‌گذاری‌ها و خیلی چیزها هست که این پیوند را توجیه می‌کند. بنابراین همان چیزی که درباره همسایه‌ها گفتم درباره روسیه هم صادق است. ما نباید به‌گونه‌ای مسائلمان با رژیم صهیونیستی را تعریف کنیم که باعث رودررویی ما با همسایگان شود و این مورد هم از همان قبیل است.
‌ به‌طور‌کلی فکر می‌کنید راهکار ایران در مواجهه با اقدامات اسرائیل چیست؟
من فکر می‌کنم در مبارزه با رژیم صهیونیستی باید از این رویکرد کنونی و مخصوصا تک‌روی دست برداریم و روش‌های اجماع‌ساز دنبال شود، تا از تنهایی بیرون بیاییم و از قدرت سیاسی و نرم مردم جهان در مخالفتشان با اقدامات صهیونیست‌ها استفاده کنیم. مثلا کسی شک ندارد که آمریکا یکی از حامیان اصلی رژیم صهیونیستی است. ولی در همان آمریکا، همان‌طور‌که ترامپ اخیرا مطلبی را درباره سیطره صهیونیست‌ها بر کنگره آمریکا مطرح کرده است، آمریکایی‌ها کم مشکل با رژیم صهیونیستی ندارند. ولی نوع تعریف یا نوع رویکردی که ما در مخالفتمان با رژیم صهیونیستی تبیین کرده‌ایم، باعث می‌شود که این دو به هم نزدیک‌تر شوند، در‌حالی‌که همان‌گونه که در پاسخ به سؤال قبلی در مورد اصول سیاست خارجی رژیم صهیونیستی عرض کردم ما باید به دنبال راه‌هایی باشیم که تضاد رژیم صهیونیستی با تمامی جهان، با نیروهای تأثیرگذار، با قدرت‌های مؤثر در غرب و شرق افزایش یابد که این بار فقط روی دوش ما نباشد. الان بار مبارزه با رژیم صهیونیستی روی دوش ما قرار گرفته است و منابع یا حداقل فرصت ما را هدر می‌دهد. بنابراین فکر می‌کنم اگر مقداری در این روش‌ها کار مطالعاتی بیشتر شود، نظریه‌پردازی شود و تجربیاتی که در این چهار دهه از دستاوردهایمان در مبارزه این‌گونه با رژیم صهیونیستی کسب کرده‌ایم، همه روی میز ریخته شود و روش‌های جدیدی در مبارزه و مخالفت با اقدامات رژیم صهیونیستی پیش بگیریم، خیلی برای ما نافع‌تر و برای مردم فلسطین تأثیرگذارتر خواهد بود.
ما هنوز که هنوز است، بعد از شاید یک دهه داریم هزینه سلسله‌ای از اقدامات ناصحیح مانند تکذیب هولوکاست و... توسط دولت مهرورز محافظه‌کاران را در سیاست خارجی‌مان پرداخت می‌کنیم. در‌حالی‌که در واقعیت امر اگر ما بخواهیم از فلسطینی‌ها هم حمایت کنیم، باید به گونه‌ای رفتار کنیم که بیشترین دستاورد را در این حمایت داشته باشد. متأسفانه در سیاست خارجی یک جمود و سترونی حاکم است که بر چنین مسائل حیاتی هم دارد تأثیر می‌گذارد و نخبگان و جامعه مطالعاتی و دانشگاهی در این مسئله حیاتی غایب هستند. مسئله‌ای که واقعا بر تمامی مسائل ما سایه انداخته است. همان‌طورکه گفتم ما ممکن است با دنیای غرب در مسئله هسته‌ای خیلی راحت‌تر کنار بیاییم تا مسئله رژیم صهیونیستی، به دلیل اهداف و منافعی که آنها از استقرار این رژیم دارند. ولی این ماییم که باید ببینیم چگونه می‌توانیم یک روش و رویکرد جدید را پیش بگیریم که بتوانیم از قدرت نرم و مخصوصا افکار عمومی دنیا استفاده کنیم. اقدامات رژیم صهیونیستی خیلی برای مردم دنیا مطبوع و قابل هضم نیست. ولی این ماییم که باید کمک کنیم به تبیین این اقداماتی که رژیم صهیونیستی داخل سرزمین‌های اشغالی و علیه همسایگانش صورت می‌دهد تا همدردی و همراهی مردم جهان را کسب کنیم.
برای مثال، بسیاری از منابع آبی ارتفاعات جولان سوریه را این رژیم دارد استفاده می‌کند. خب این رژیم سوریه است که باید درپی کسب احقاق حقوقش بربیاید. یا مثلا اشغال مزارع شبعا در جنوب لبنان. خود لبنانی‌ها را باید تشویق کرد که با قدرتی که دارند، چه قدرت سخت، چه قدرت نرم، چه قدرت تأثیرگذاری، چه ازطریق مجامع بین‌المللی، از همه راه‌ها وارد شوند برای مخالفت و بازپس‌گیری حقوق خود. یعنی ما باید از همه ابزارهای مشروع استفاده کنیم تا در حقیقت اجماع‌سازی و یارگیری به‌وجود بیاوریم که این مبارزه را توجیه‌شده و هدفمند جلو ببرد. نه اینکه خودمان بخواهیم یک‌تنه با یک روش بیشتر سخت‌افزارانه به گونه‌ای عمل کنیم که تمام بار این مبارزه به دوش ما باشد. مخصوصا با مسائل و مشکلات و وضعیتی که الان جامعه و اقتصاد خود ما دارد. ولی به عقیده من این مسئله قابل برنامه‌ریزی است. من احساس می‌کنم مقداری به این مسئله کم بها داده‌ایم یا از این زاویه به این مسئله نگاه نکرده‌ایم. به عقیده من ضروری است یک بازنگری در نحوه یا رویکرد مبارزه‌مان با رژیم صهیونیستی داشته باشیم.
‌ اسرائیل اخیرا به مرحله تصویب بودجه میلیارددلاری برای مقابله با ایران و آماده‌کردن برنامه‌های نظامی در این زمینه رسیده است. این چه تأثیری باید در برنامه ایران داشته باشد؟ آیا این یعنی برای تغییر رویکردی که می‌گویید دیر شده است؟
گذشته از سختی توجیه شروع جنگ برای افکار عمومی دنیا، اصولا تصمیم به جنگ گزینه راحتی نیست بلکه ریسک چنین انتخابی بالا هم هست. آن هم در جنگ با ایران معادلات فراوانی به هم می‌خورد و آسیب‌پذیری‌های زیادی برای کشورهای منطقه و فرامنطقه‌ای به وجود می‌آورد. بعضی اقدامات رژیم صهیونیستی هم تبلیغی و جنگ روانی است. آنها استاد این روش‌ها هستند و قدرت فراوانی در این زمینه دارند. با زرادخانه‌ای از سلاح‌های متعارف و هسته‌ای که این رژیم برخوردار است و حامیانی که دارد، خیلی نیاز به این بازی‌ها نیست. تصمیم به جنگ با ایران فقط در اختیار این رژیم نیست. ایران هم یک کشور دست چندم نیست بلکه توانمندی‌های سخت و نرم همراه ژئوپلیتیکی تأثیرگذار بر سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی دارد. البته اگر‌چه جنگ اصلا راه‌حل خوبی نیست و کشورهای درگیر جنگ همه متضرر می‌شوند اما ایران هم دستش خیلی خالی نیست. همان جنگ تحمیلی هشت‌ساله هم که با بی‌عقلی صدام شروع شد و ادامه یافت که حتی سر خود را نیز در این راه احمقانه گذاشت و به دو کشور مسلمان خسارات جبران‌ناپذیری وارد کرد، برای چند قرن این منطقه بس است. منطقه بعد از سه جنگ تحمیلی و اول و دوم خلیج فارس در دهه 90 و دهه بعد آن تحمل جنگ دیگری را ندارد اما این را هم باید در نظر داشت همان جنگ تحمیلی بر ایران نیز اگر‌چه روند توسعه سیاسی اجتماعی مردم ایران را تغییر داد اما ایران را نیز ناچارا و برای دفاع از سرزمین خود به قدرت بلامنازع منطقه تبدیل کرده است. پس اگر رژیم صهیونیستی بخواهد به هر دلیلی دست به آغاز جنگی که غیرمحتمل است، بزند هم یک تصمیم یک‌جانبه نیست و هم تبعات منطقه و بین‌المللی آن متوجه کشورهای دیگر نیز خواهد شد. البته با روندی که هم‌اکنون در منطقه و جهان شاهد آن هستیم، چنین جنگی توجیه و آغاز نمی‌شود. ما نیز نباید با چنین اخباری عکس‌العملی شویم. ایران باید به اهداف سیاست خارجی و منافع ملی خویش بنگرد، به آنها پایبند و متعهد بماند و آنها را در تعامل با ذی‌نفعان منطقه اعم از کشورهای تأثیرگذار منطقه و قدرت‌های فرامنطقه‌ای و با تفکر سیاسی که هسته اصلی آن مصالحه است، دنبال کند. دقت کنیم در مباحث ژئوپلیتیکی، «جمعیت»، موقعیت جغرافیایی و استراتژیكی، اندازه سرزمین، قدرت نظامی، توان اقتصادی و تولیدی، میزان تولید و استفاده از قدرت‌های نرم (فرهنگ و دیپلماسی) در کنار حمایت مردمی، چسبندگی ملی و انسجام و مدیریت سیاسی از مؤلفه‌های قدرت ملی است. ایران شاخصه‌های خوبی از این قدرت دارد اما ضروری است روی سه مؤلفه اخیرالذکر توجه بیشتری شود. ان‌شاءالله!