از کتکهای پدر تا شکنجههای رئیس خانه وحشت
یکی از آنها میلنگد. مادرزادی یکی از پاهایش نقص دارد. میگوید بهخاطر شکنجههای پدرش این بلا سرش آمده است: «پدرم مرا نمیخواست. برای همین وقتی متوجه شد که مادرم مرا باردار است، آنقدر او را کتک زد که من در شکم مادرم بمیرم. حتی به او نفت خوراند تا من به دنیا نیایم. همین شکنجهها باعث شد که من ناقص متولد شوم. بهخاطر همین مساله هم در خانه جایگاهی نداشتم. آنها مرا نمیخواستند. سالها عذاب کشیدم. تا بالاخره تصمیم گرفتم از آن خانه به ترکیه سفر کنم.»
پولهایش را جمع کرده بود. از خیران و آشناهایش پول گرفته بود. ندا همان دختری است که به ادعای خودش هشت ماه در کمد زندانی بود: «میخواستم به ترکیه بروم. قصد داشتم زندگی جدیدی را آغاز کنم. ما در اسلامشهر زندگی میکردیم. وقتی به تهران رسیدم میخواستم به بانک بروم و پولهایم را برداشت کنم تا با آن به ترکیه بروم. ولی ظهر رسیدم و بانکها بسته بود. برای همین نتوانستم به بانک بروم. در راهآهن با این مرد آشنا شدم. سعید به من گفت که تا فردا میتوانم در خانهاش بمانم. او گفت سرهنگ بازنشسته است و خانهای در خیابان کمیل دارد. از آنجاییکه مدارک نداشتم تا به هتل بروم و از طرفی هم پول زیادی نداشتم، به او اعتماد کردم و وارد خانهاش شدم.»
نمیخواهم پیش خانوادهام برگردماو لحظههای زندانی شدنش در این خانه را اینطور روایت میکند: «از وقتی وارد آن خانه شدم، رفتار سعید عوض شد. او مرا کتک زد. با زود مورد تعرض قرار داد و بعد هم مرا داخل کمد زندانی کرد. او گفت اگر حرف بزنم مرا میکشد. بعد از آن فیلم سیاه از من تهیه کرد و گفت اگر به فکر فرار بیفتم فیلمهایم را پخش میکند. از طرفی مرا مجبور کرد که حرفهای سیاسی بزنم. به همه ناسزا بگویم بعد هم از من فیلم گرفت. او از همین طریق مرا تهدید کرد که از خانه بیرون نروم و به فکر فرار نیفتم. چون به محض فرار هم فیلمهای سیاه و هم فیلمهای سیاسیام را منتشر میکند و من را اعدام میکنند.»
ندا در ادامه اظهاراتش میگوید: «در این مدت هشت ماه من همیشه در کمد بودم. روزی یک وعده غذا به من میدادند. آن هم بیشتر نان و آب بود. حتی اجازه نمیدادند به دستشویی بروم. آن دختری که کشته شد را هم اصلا ندیدم. سعید اجازه نمیداد که او را ببینیم. من که همیشه داخل کمد بودم. برای همین او را ندیدم. فقط صدای دعوا شنیدم و بعد هم دیگر صدایی از آن دختر نیامد. ولی دیدم که جسد را اول داخل حمام گذاشت. بعد هم آن را به اتاق برد و داخل کیسه زباله پیچید و هر روز عود روشن میکرد تا بوی تعفن آن بلند نشود. مرتب هم نایلون را عوض میکرد. از آن دختر چیزی نمیدانم. حالا هم اگر آزاد شوم باز هم پیش خانوادهام بر نمیگردم. اصلا فکر نکنم آنها بخواهند مرا ببینند.»
وحشت از مجرمسمیه یکی دیگر از دختران است. همان دختری که حدودا از سه سال پیش گرفتار این خانه شد و در نهایت دستوپا بسته او را پیدا کردند. او هم از ماموران میخواهد که بعد از آزادی او را تحویل بهزیستی دهند: «پدرم مرتب مرا کتک میزد. ما در خانهای در تهرانپارس زندگی میکردیم. پدرم اعتیاد داشت و مرا مجبور میکرد که در بیرون از خانه کار و برایش مواد تهیه کنم. وقتی اینکار را نمیکردم مرا کتک میزد. من هم از خانه بیرون آمدم. دیگر نمیتوانستم آنجا بمانم. در راهآهن با سعید آشنا شدم و او هم با همان ترفند مرا به خانهاش برد. در مدتی که آنجا بودم، مرا هم مثل بقیه تهدید میکرد. از من فیلمهای مختلف گرفت و گفت اگر فرار کنم، فیلمهایم را منتشر میکند. حتی از بقیه دخترها هم فیلم گرفت. همانهایی که موفق به فرار شدند.»
یکی از دخترها با چادر توانست از پنجره فرار کند. این موضوع را همسایهها نیز تایید کردند. چراکه چند نفر آنها را دیده بودند دختری با چادر مشکی از پنجره طبقه دوم خودش را به بیرون رساند و فرار کرد. سمیه میگوید: «در این مدت از ترس جانم و آبرویم نتوانستم فرار کنم. حتی دختری که کشته شد را هم اصلا ندیدم. از وقتی او به آن خانه آمد، سعید اجازه نمیداد با هم رودررو شویم. هر وقت او در اتاق بود، مرا به دستشویی یا حمام میبرد. هر وقت هم میخواست به دستشویی برود، ما را با هم جابهجا میکرد. سعید مرد خطرناکی بود. او گفت که مرا میکشد. برای همین از شما میخواهم مرا با او رودررو نکنید. چون مطمئنم کشته میشوم.»
انکار عجیباین در حالی است که سعید با انکار اظهارات دختران، صحبتهای عجیبی را مطرح کرده است. او که به اتهام قتل عمد، حبس غیرقانونی سه خانم و اخفای جسد بازداشت است، میگوید: «این دخترها عاشق من بودند. آنها چون جایی را نداشتند، خودشان با پای خودشان به خانهام آمدند و ماندند. من آنها را مجبور نکردم. از طرفی چون میخواستند با من ازدواج کنند به هم حسودی میکردند. سمیه بود که آن دختر را کشت. چون به او حسودی میکرد. در کل، من با خانمها مشکل دارم. از آنها بدم میآید. انگیزه این کارهایم هم بهخاطر خشم و نفرتی است که از زنان دارم.»
او که اظهارات ضدونقیضی را مطرح میکند، قتل را انکار کرده است. در تحقیقات مشخص شد که او هوش بالایی دارد و در تمام این مدت سعی دارد با داستانسرایی از این ماجرا خود را نجات دهد. یک بار میگوید مرا اعدام کنید خسته شدم، ولی بار دیگر میگوید جرمی مرتکب نشده است: «من قبول دارم که فیلم سیاه تهیه کردم، ولی این فیلمها را تهیه کردم که ثابت کنم دختران با رضایت خودشان کنار من بودند. فیلم دیگری از آنها تهیه نکردم. تمام فیلمها هم در یک فلش در خانهام است.»
در پایان نیز دستور بررسی دوباره خانه صادر شد تا مشخص شود فیلمی وجود دارد یا نه. از طرفی از آنجاییکه در خانه متهم کارت ملی متعلق به یک خانم دیگر هم پیدا شده، دستور شناسایی این زن نیز صادر شده است. همچنین تحقیقات در خصوص دو جسد کشفشده و احتمال جرمهای دیگر این پرونده همچنان ادامه دارد.