پزشکان برای مردم؛ از دیو تا دلبر!

بابک خطی‪-‬ رابطه‌ی میان پزشکان و مردم از روابط پیچیده‌ی اجتماعی است که قسمت خاکستری کمی در جامعه‌ی ما دارد و بر ماهیت قسمت عمده‌ای از آن، به جای تعادل افراط و تفریط یا به بیانی عشق و نفرت حکمفرماست.
ارتباط دوسویه‌ای که در یک سوی طیف می‌تواند سرشار از احترامی اغراق‌شده باشد در حالیکه در آن واحد در سوی دیگر آن توام با بدبینی عمیق وعدم همدلی است.
سروکار طبابت با سلامت و جان افراد است و مواقع زیادی مرگ و زندگی یک فرد در فرایند یک بیماری در دستان پزشک درمانگر او است.
مسئله‌ای که کمابیش باعث می‌شود طبیب در رابطه‌ی بیمار-پزشک ناخودآگاه دست بالاتر را داشته باشد و از طرف بیمار و همراهانش در جایگاهی برتر و موقعیتی شبیه انسان کامل قرار گیرد.


اما مفهوم «انسان کامل» علیرغم ظاهر زیبا و جذابش از قضا بسیار خطرناک و آسیب‌زا است.
وقتی کمال برای کسی به طور مطلق اراده می‌شود یعنی حق هیچ اشتباهی وجود ندارد و قدرقدرت دانای کلی مدنظر است که کمترین خطای حتی غیرعمدی از طرف او متصور نیست.
در صورتی‌که ذات انسان هرچقدر هم عالم و دلسوز باشد برخلاف این است.
در پزشکی مدرن و امروزی نیز بیمار و پزشک جایگاه برابر دارند و رابطه‌ی از بالا به پایین قابل قبول نیست.
پزشک باید بر حسب دانش و تجربه‌اش -به زبانی بیمارفهم- سیر و علت بیماری را با بیمار و همراهان درجه‌یک او (در موارد لزوم) مطرح نماید و انواع روش‌های درمانی موجود -و احتمالا روشی که به نظر او بر بقیه روش‌ها ارجح است-را توضیح دهد و درنهایت این بیمار است که باید با کمک پزشک انتخاب کند.
با اجرای این الگوی سالم تدریجا جایگاه پزشک از موقعیت اغراق‌شده‌ی انسان کامل بی‌خطا به موقعیت واقعی کاملا انسان تصحیح می‌شود و تنظیم روابط به سمتی خواهد رفت که در آن علم و تجربه‌ی پزشک دلسوز جایگزین دم مسیحایی پزشک معصوم خواهد شد.
در کلیت جامعه‌ی پزشکی امروز ایران و برای افرادی به طور خاص اما اعتقاد به رابطه‌ی برابر وجود ندارد. داشتن اختیار مطلق، جذابیت و احترام بیش از حد معمول در مدل از بالا پایین که پزشک را در حد خدایگانی معرفی می‌کند شاید باعث شده‌است که مورد توجه و اقبال باشد. روشی که در آن پزشک در قامت دانای کلی مصون از خطا، بهترین روشهای درمانی را تعیین و دیکته می‌کند و شانش اجل اقدامات سبکسرانه‌ای! چون توضیح شرایط بیماری و روش‌های درمان برای بیماران است.
اما اگر چنین رابطه‌ای محبوب و خواستنی است، باید پای عواقبش هم نشست. اگر احترام خداگونه زیر زبانها مزه کرده، این‌راهم باید دانست که در ارتباط خدایگان و بنده، خدا حق هیچ نوع اشتباهی حتی از نوع سهوی را هم ندارد.
از او در همه‌ی موارد شفای کامل و بی‌نقص انتظار می‌رود.
اینجای قضیه ولی این افراد زیر بار نمی‌روند و صحبت از جایزالخطا بودن و وجه انسانی پزشکان می‌نمایند. در حالی‌که وقتی در حد موجودی کامل و مطلق انتظار احترام و پذیرش وجود دارد، کوچکترین اشتباه نیز مساوی نفرت بی‌نهایت و دشمنی بی‌حساب است و طبعا در ساحت‌های بزرگتر نیز نباید انتظار درک و همدلی وجود داشته باشد.
مسئله‌ی که به تمثیل قوز بالای قوز این مشکل بزرگ را تشدید و بدتر می‌کند این است که برخی از پزشکان از موقعیت دست بالایشان در مورد سلامت و جان انسانها سوءاستفاده می‌کنند و ملاحظات مالی را در آن لحاظ می‌کنند مثلا روش درمانی پرخرج‌تری را پیشنهاد می‌دهند که از نظر پزشکی برتری خاصی ندارد یا گاهی مواردی را درخواست می‌کنند یا انجام می‌دهند که اصلا نیازی به انجام یا درخواست آن نیست و فقط خرج مالی به دوش بیمار می‌اندازد.
مشت این روش سخیف البته در درازمدت و خصوصا در دنیای گردش اطلاعات امروز در موارد بسیاری باز می‌شود و طعن و نفرتی بی‌حساب را نصیب صادرکننده‌اش می‌نماید که البته عادلانه است، اما نکته‌ی دردناک آن این است که سوءاستفاده و عملکرد غلط چنین فرد طماعی به حساب همه‌ی جامعه‌ی پزشکی گذاشته می‌شود و اثرات منفی ماتاخری به جای می‌گذارد که به آسانی قابل پاک شدن نیست.
جامعه‌ی پزشکی اگر دوست دارد که همدلی بیشتر جامعه را با خود داشته باشد اولا باید به رفتار برابر با بیمار که روش درست برخورد با بیمار و بیماری است تن دهد و ثانیا نقدهایی که به درستی به آن وارد می‌شود را بپذیرد و سعی در تغییر آن نماید و برائت خود را از اقلیت مهوعی که از شرایط نیاز و حساس بیماران برای پرکردن جیب‌هایشان سوءاستفاده می‌کنند، به روشنی ابراز نماید.
به این صورت هم روش درست طبابت اجرا می‌شود و هم همراهی بیشتر مردم را نصیب این جامعه می‌نماید. جامعه‌ای که اکثریت آن با جان و دل و دلسوزانه در پی کاهش رنج
بیماران هستند.