نفتالي بنت در ابوظبي!

اگر 10 سال پيش كسي از من مي‌پرسيد «آيا مي‌تواني تصور كني كه در سال 1400 هجري خورشيدي، در حالي كه كرانه باختري رود اردن و بيت‌المقدس شرقي همچنان در اشغال ارتش اسراييل و شهرك‌هاي يهودي‌نشين نيز در اين مناطق رو به گسترش باشد، نخست‌وزيري از بلوك افراطي ملي-مذهبي در اسراييل، سوار بر هواپيما از آسمان عربستان بگذرد و در فروگاه ابوظبي فرود آيد و مورد استقبال گرم حاكم امارات قرار گيرد؟» در پاسخش حاضر بودم به تمام مقدسات عالم سوگند ياد كنم كه چنين اتفاقي محال است، محال! من كه جاي خود، اگر در همان سال، از نفتالي بنت گرفته تا هر يك از رهبران احزاب چپ و راست و ميانه اسراييل يا سران كشورهاي عرب در مقابل چنين پرسشي قرار مي‌گرفتند؛ پاسخ همگي، فقط يك جمله بود: «خواب و خيال و از جمله محالات است.» امر محال اما امروز به ممكن تبديل شده و صورت واقعيت به خود گرفته است. نفتالي بنت «قهرمان» شهرك‌سازي در سرزمين‌هاي اشغالي و نماينده يكي از افراطي‌ترين احزاب راستگراي يهودي، در مقام نخست‌وزير اسراييل در ابوظبي مورد استقبال شيخ محمد بن زايد وليعهد امارات متحده عربي قرار گرفته و به او گفته است: «ما پسرعمو و همگي فرزندان ابراهيم نبي هستيم و ارتباط دوستانه بين ما طبيعي است!» حال پرسش اين است كه چرا اين اتفاق رخ داده است؟ بدبختانه پاسخ اين پرسش را بايد در «بهار عربي» و رويدادهاي متعاقب آن از جمله حضور ايران در سوريه و سياستِ عجيب و غريب دولت دونالد ترامپ جست‌وجو كرد. خيزش مردمي موسوم به «بهار عربي» كه بخشي از شمال آفريقا و خاورميانه را درنورديد، در ابتداي كار شوق بسياري از كشورها از ايران گرفته تا ايالات‌متحده را برانگيخت. در ايران از بهار عربي تحت عنوان «بيداري اسلامي» به‌ شدت استقبال شد، بدين اميد كه گروه‌هاي اسلام‌گرا در تونس و مصر قدرت را به دست گيرند و بر اثر آن ديگر نظام‌هاي عربي دومينووار سقوط كنند 
به گونه‌اي كه در جغرافيايي وسيع «امت واحده اسلامي» شكل عيني و عملي به خود گيرد.
در ايالات متحده اما دولت باراك حسين اوباما خيزش تونسي‌ها و مصري‌ها را عليه نظام‌هاي سياسي بسته خود، طليعه ظهور دولت‌هاي باز و كثرت‌گرايي مي‌ديد كه منطقه را از بي‌ثباتي مزمن و تنش‌هاي دوره‌اي خارج مي‌كند و امكان همكاري نزديك‌تر آنها با امريكا را در جهت ساخت خاورميانه‌اي جديد فراهم مي‌آورد.
هنگامي كه نتيجه خيزش مردم مصر تسلط انحصاري اخوان‌المسلمين بر آن كشور شد، امريكايي‌ها متقاعد شدند كه داستان طبق علايق و منافع آنها پيش نمي‌رود و بنابراين خود را از معركه دور نگه داشتند تا ائتلافي از ارتش و بروكرات‌هاي رژيم قبل و نيروهاي سكولار و اقليت‌هاي مذهبي و سلفي‌هاي غيرِ بنيادگرا به رهبري عبدالفتاح سيسي كار دولت اخواني را بسازند و شرايط را به زمان قبل برگردانند.
جمهوري اسلامي هم زماني كه توفان بهار عربي به سوريه رسيد، آن را نه خيزشي اصيل بلكه توطئه‌‌اي عليه متحد نزديك خود تعبير كرد و براي حفظ بشار اسد در قدرت، وارد ماجرا شد.


در اين ميان، كشورهاي محافظه‌كار عربي كه عمدتا بخشِ ضد سوري بهار عربي را مي‌پسنديدند، با مشاهده حساسيت ايران نسبت به سوريه، خواستار دخالت دولت اوباما براي سقوط بشار اسد شدند. دولت امريكا كه به اپوزيسيون سوريه بي‌اعتماد بود، به درخواست عرب‌هاي محافظه‌كار اعتنايي نكرد و نهايتا ايران علاوه بر جاي پايي در عراق و لبنان، در سوريه نيز حضور پررنگ و بي‌سابقه‌اي يافت.
كشورهاي عرب كه شاهد اعمال فشار دولت اوباما براي كناره‌گيري حسني مبارك از قدرت بودند، انفعال آن دولت در برابر رژيم اسد را نشانه‌اي از بي‌اعتنايي امريكا به گسترش حوزه نفوذ ايران و بي‌تفاوتي نسبت به سرنوشت خود تفسير كردند و نسبت به دولت اوباما بدگمان شدند.
در اين ميان، دونالد ترامپ با ظهور پر سر و صداي خود در كاخ سفيد درصدد به‌هم زدن معادله برآمد. 
او از يك طرف با خروج از توافقنامه برجام، ايران را براي تامين منابع مالي لازم به قصد حمايت از گروه‌هاي متحدش در منطقه در تنگنا قرار داد و از طرف ديگر، هياتي از يهوديان ارتدوكس را مامور تدوين طرح صلح خاورميانه و عادي‌سازي روابط بين اسراييل و كشورهاي عرب كرد.
هيات مذكور به رهبري جارد كوشنر داماد ترامپ، براي متقاعد كردن كشورهاي عرب به عادي‌سازي رابطه با اسراييل بر چهار مولفه انگشت گذاشت: يكم، حضور فزاينده ايران در منطقه به خصوص پس از شيوع صورتي از بهار عربي در يمن و بحرين. دوم، ضعف كشورهاي عربي در دفاع از خود و ضرورت حمايت امريكا از آنان به ويژه در برابر جمهوري اسلامي. سوم، مشروط كردن اين حمايت به عادي‌سازي مناسبات‌شان با اسراييل. چهارم، انضمام حدود 30درصد از كرانه باختري به اسراييل در صورت عدم عادي‌سازي رابطه كشورهاي عرب با آن.
بدين‌ترتيب امري كه 10 سال قبل از مقوله غيرممكنات بود، در سايه رويدادهاي فوق به امري ممكن تبديل شد.
اين تازه هنوز آغاز ماجراست. اسراييل درصدد عادي‌سازي روابط خود با تمامي دنياي اسلام از كازابلانكا تا جاكارتاست بدون آنكه حتي نيازي به حل مساله فلسطين يا حتي آغاز مذاكره با دولت محمود عباس ببيند.
براي اين منظور آنان نيازمند ادامه بحران بر سر برنامه اتمي ايران هستند. نفتالي بنت براي بحث در همين باره به ابوظبي رفته است. متاسفانه در كشور ما فضا به گونه‌اي در آمده كه در مورد اين مسائل نمي‌توان به وضوح نظر داد!
در حالي كه اسراييل دونعل به سمت عادي‌سازي رابطه با تمام جهان عرب و اسلام مي‌تازد بدون آنكه حتي كوچك‌ترين امتيازي به فلسطيني‌ها داده باشد، در كشور ما فقط مي‌توان از اضمحلال و فروپاشي قريب‌الوقوع آزادانه سخن گفت!