ادامه رمزگشایی از خانه وحشت با تحقیق از زن نجات یافته

تحقیقات بازپرس ویژه قتل پایتخت درباره اتفاق‌های مخوف در خانه وحشت تهران این بار با تحقیق از زنی نجات یافته ادامه پیدا کرد. این زن به مدت یک هفته همراه دختربچه چهارساله‌اش در اسارتگاه سعید گرفتار آن شده بود که با رد‌یابی کارت عابربانکش قدم از خانه بیرون گذاشت، اما از ترس سعید جرئت برملا کردن اسرار خانه را پیدا نکرد.
به گزارش جوان، پرونده‌خانه وحشت سعید از روز ۱۵‌آذر‌ماه امسال همزمان با نجات دو دختر جوان به نام‌های زهرا و ساناز که در آن خانه به صورت وحشتناکی حبس شده‌بودند، از سوی مأموران پلیس پایتخت به جریان افتاد. آن روز مأموران جسد دختر جوان ناشناسی را هم که در نایلون زباله‌ای بسته‌بندی شده بود کشف کردند و سعید صاحبخانه و خواهرش را به اتهام قتل، حبس غیر‌قانونی و آزار و اذیت دختران جوان بازداشت کردند. بررسی پرونده سعید هر روز اسرار تازه‌ای را بر ملا می‌کرد به طوری که مشخص شد وی علاوه بر حبس و دو دختر و قتل دختر ناشناس چند زن و دختر جوان دیگر را هم در خانه‌اش حبس و به آن‌ها تجاوز کرده است.
یکی از افرادی که در آن خانه حبس شده‌بود، اما با کمک شوهرش نجات پیدا می‌کند زن جوان اهل شهرستان شاهرود است که همراه دختر چهار‌ساله‌اش در تهران به دام سعید می‌افتد تا اینکه شوهرش به دادش می‌رسد و او را نجات می‌دهد.
زن جوان پس از شناسایی برای تحقیق به دادسرا احضار شد و صبح دیروز در دادسرای امور جنایی تهران از سوی قاضی محمد وهابی مورد تحقیق قرار گرفت. دیدن دوست


زن جوان که هنوز با یاد خاطره‌های تلخ و وحشتناک آن روز‌ها دست و پایش به لرزه می‌افتد می‌گوید: با شنیدن اسم سعید و خواهرش ترس و لرز تمام وجودم را می‌گیرد و ناخودآگاه حالم بد می‌شود و فکر می‌کنم که مرگم نزدیک است. زن جوان برخلاف اعترافات دو ختر جوان که مدعی بودند زن شاهرودی به خاطر اختلاف با شوهرش از خانه‌شان فرار کرده و در دام سعید گرفتار شده بود، ادعا کرد که آن روز برای دیدن دوستش به تهران آمده که گرفتار سعید شده بود.
وی در توضیح یک هفته اسارت در خانه وحشت گفت: آن روز برای دیدن دوستم همراه دختر چهارساله‌ام راهی تهران شدم. وقتی به تهران رسیدم هر چقدر با شماره تلفن دوستم تماس گرفتم جواب نداد و ساعتی بعد هم تلفن همراهش خاموش شد. چند ساعتی در تهران حیران و سرگردان بودم به امید اینکه تلفن همراه دوستم روشن شود و آدرس خانه اش را بگیرم. هر چقدر به غروب آفتاب نزدیکتر می‌شد نگرانی من هم بیشتر می‌شد، چون جا و مکانی نداشتم و از طرفی هم کارت شناسایی‌ام را در شاهرود جا گذاشته بودم و نمی‌توانستم به هتل یا مسافرخانه‌ای بروم. دیدار با مرد هزار چهره
غروب آفتاب بود من و دخترم غمگین و نگران داخل پارکی در نزدیکی ترمینال نشسته بودیم که سعید به ما نزدیک شد و احوال ما را پرسید. او انگار خبر داشت که ما از شهرستان آمده‌ایم و جا و مکانی نداریم و وقتی برای او موضوع را توضیح دادم خودش را سرهنگ انتظامی معرفی کرد و گفت: حاضر است به من و دخترم جا و مکان بدهد و بعد هم کمک کند تا دوستم را پیدا کنم. ابتدا قبول نکردم، اما او اصرار کرد و گفت همراه مادر و خواهرش زندگی می‌کند و برای اینکه اعتماد مرا جلب کند با تلفن همراه خواهرش تماس گرفت و گفت مهمان دارد و حتی تلفن را به من داد و من با خواهرش صحبت کردم و خواهرش هم با مهربانی و چرب زبانی مرا به خانه‌اش دعوت کرد. خانه مرموز
وی ادامه داد: ما همراه سعید راهی خانه‌اش شدیم و همان ابتدا خواهرش از ما پذیرایی کرد. خانه‌ای مرموز به نظر می‌رسید و صدا‌هایی هم از داخل کمد و اتاق دیگری به گوشم می‌رسید که ترس به سراغم آمد. پشیمان شدم و خواستم از آنجا خارج شوم که سعید نقش اصلی‌اش را رو کرد. او چاقویی زیر گلویم گذاشت و تهدید کرد اگر بخواهم از خانه‌اش فرار کنم یا اگر درباره این موضوع با کسی حرفی بزنم من و دخترم را می‌کشد. او همان شب اول با تهدید چاقو مرا آزار و اذیت کرد و از من فیلم سیاه و سیاسی تهیه کرد و تهدید کرد اگر به خواسته‌هایش عمل نکنم فیلم مرا در فضای مجازی پخش می‌کند.
او مرا ساعت‌ها در توالتی حبس می‌کرد و گاهی هم مرا از آنجا به داخل اتاق می‌آورد و آزار می‌داد. نا‌امید شده‌بودم و فکر می‌کردم که لحظات پایانی زندگی‌ام را در این خانه و زیر شکنجه‌های سعید باید سپری کنم، اما خدا کمکم کرد و شوهرم فرشته نجاتم شده بود. کارت عابر
وی درباره نجاتش گفت: وقتی در آن خانه اسیر بودم تمامی وسایلم در اختیار سعید و خواهرش بود و خواهرش چند باری با کارت عابر من از مغازه نزدیک خانه‌شان خرید کرده‌بود. از طرفی شوهرم اعلام مفقودی کرده بود که پیامک‌های برداشت حسابم به کارتش ارسال می‌شد و او هم با پیگیری همان پیامک‌ها با کمک پلیس محلی که من در آنجا حبس بودم من را پیدا کرد. وقتی همراه پلیس به سراغم آمدند خواهر سعید در را باز کرد و ادعا کرده‌بود که دوست من است. او مرا از آنجا نجات داد، اما من تا الان راز آزار و اذیت و شکنجه‌های سعید و خواهرش را پنهان کرده‌بودم. چون او از من فیلم سیاه تهیه و مرا تهدید به مرگ کرده بود. آن زمان زهرا و ساناز در آنجا اسیر بودند و من به شوهرم و پلیس حرفی نزدم و آن‌ها هم حرف‌های مرا باور کردند. کلید کمد
وی درباره ملاقات با زهرا و ساناز در خانه وحشت گفت: من یک هفته اسیر آن خانه بودم که در هر روز و شب صدای ناله‌ای از داخل کمد به گوشم می‌رسید. ابتدا با ساناز که در اتاقی حبس شده بود روبه‌رو شدم و بعد هم فهمیدم که دختر دیگری داخل کمد حبس است که کلید آن فقط در اختیار سعید و خواهرش است. روزی متوجه شدم که سعید کلید را کجا مخفی کرد و وقتی او بیرون رفت کلید را برداشتم و از روی کنجکاوی در کمد را باز کردم که با زهرا روبه‌رو شدم و بعد از ترس دوباره کمد را قفل کردم و کلید را سرجایش گذاشتم. مواجه حضوری سعید و خواهرش
در حالی که سعید ادعا می‌کند ساناز و زهرا از روی حسادت دختر ناشناس را به قتل رسانده‌اند، در مواجه حضوری وی با خواهرش مشخص شد سعید عامل قتل است. خواهر سعید گفت: دختر جوان می‌خواست از خانه بیرون برود که سعید اجازه نمی‌داد و به همین خاطر او داد و فریاد می‌کرد که سعید از من پیچ گوشتی خواست تا او را ساکت کند و من هم به او پیچ گوشتی دادم و سعید هم با آن او را به قتل رساند.
از طرفی هم دختران نجات یافته در بازجویی‌ها گفته اند که سعید تلفن همراه مدل بالای طلایی رنگی داشت که با آن فیلم سیاه و سیاسی تهیه می‌کرد که داخل آن گوشی کلکسیونی از فیلم‌ها است. این درحالی است که مأموران هنوز موفق به کشف این گوشی نشده‌اند و تلاش برای کشف گوشی طلایی سعید ادامه دارد تا راز فیلم‌های سیاه وی بر ملا شود.