حقوق بشری یا شهروندی؟!

بابک خطی‪-‬ در نگاه دقیق به اعلامیه جهانی حقوق بشر، مشخص می‌شود انسان بودن، یگانه شرط لازم و کافی برای شمول بندهای این بیانیه است و مشخصا تاکید شده‌است که مسائلی چون رنگ، نژاد، زبان و... موجب تغییری در این مسئله نمی‌شود.
در تمام بندهای این بیانیه نیز، از کلمه‌ی «بشر» که معنای مشخصی را به ذهن متبادر می‌کند استفاده شده‌است.
اما آیا در عمل هم همین‌طور است؟
برای تدقیق بیشتر در این موضوع تمرکز را بر یکی از گروههای بشری می‌گذاریم که طی دهه‌های گذشته منشا تغییرات بسیاری در جهان بوده‌اند و به نوعی به عنوان پیشاهنگان ساخت دنیای امروز مطرح هستند.


منظور از این گروه مهم «پناهندگان» هستند که با توجه به شرایط ویژه‌ای که دارند محک خوبی برای ارزیابی حقوق بشر به حساب می‌آیند.
آیا پناهندگان به عنوان یک انسان تحت پوشش بندهای اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار می‌گیرند؟
پاسخ متاسفانه یک نه محکم است و این مسئله نه مختص جغرافیایی خاص که دلالت بر همه‌ی کشورهای دنیا می‌نماید.
بگذارید از منظر دیگری به این بحث ورود کنیم: در همه‌ی کشورها حتی در آن‌هایی که اعلامیه‌ی حقوق بشری به عنوان میثاقی اساسی و دارای اهمیت مطرح است، بشربودن شاید شرط لازم وجوب مفاد این آیین‌نامه‌ی انسانی باشد، اما هرگز شرط کافی آن نیست!
شما برای اینکه مورد حمایت مواد اعلامیه‌ی حقوق بشری قرار بگیرید باید به نوعی شهروند یک کشور باشید.
یعنی شما یا شهروند یک کشور هستید و از حمایت این مواد برخوردار هستید یا اگر نیستید تنها در صورت تبدیل وضعیت به شهروندی یا شبه‌شهروندی این حقوق می‌تواند شامل حال‌تان شود در غیر این دو صورت شما در وضعیتی کاملا مبهم و پیچیده قرار می‌گیرید و علیرغم
انسان بودن به طور کامل تحت پوشش این اعلامیه نخواهید بود. در صورتی‌که اسم این اعلامیه، حقوق «بشر» و نه حقوق «شهروند» است و این نکته‌ی اساسی مورد مناقشه‌ی موضوع است.
پناهندگی به طور اعم در دنیای امروز با سختی‌های فراوانی روبرو است که‌عدم پذیرش در کشور مقصد یکی از مهمترین آن‌ها است و همینجا عملا اولین مورد نقض حقوق بشر صورت گرفته‌است. هرچند که این مسئله با دلایل خوش رنگ و لعابی چون محدودیت ظرفیت و اولویت داشتن مصالح ملی پالایش می‌گردد.
همینجا تکلیفمان را با عبارت «ملی» نیز روشن می‌کنیم که ارزشمندی آن اگر از چارچوب یک واقعیت بومی و پیشینه‌ی تاریخی مورد احترام و سبب وفاق بین انسانها خارج شود و به عنوان دلیلی بر برتری گروهی از آدم‌ها بر گروهی دیگر گردد باید بپذیریم که مفهومی کاملا ضدبشری و معادل نژادپرستی است که برای جا انداختن بهتر، از آن به شوونیسم تعبیر می‌نمایم.
پس از ورود به یک کشور نیز یک پناهنده باید مدتی را در وضعیتی بلاتکلیف و گاهی از نظر مکانی هم در محیطی مثل کمپ بگذراند.دوره‌ای که در موارد متعدد به سبب ملاحظات بوروکراتیک، معمولا طولانی بوده و تبدیل به یک نوع سبک زندگی دائم و نه موقت چنانکه باید باشد، در می‌آید. در این دوره انتقالی در وجه «بشری» یک پناهنده تغییری ایجاد نشده است پس آیا حقوق بشریِ مشابه «شهروندان» آن کشور دارد؟
پاسخ منصفانه «نه» به این سوال در واقع حقیقت عریان را با وضوح بیشتر پیش چشمان ما قرار می‌دهد که در موارد زیادی وقتی بحث حقوق بشر مطرح می‌شود در واقع صحبت از حقوق شهروندی است نه بشری به معنای عام آن و چنانکه در بیانیه روی آن تاکید شده است.
حتی به نظر می‌رسد ملاحظات انسانی اجتماعی و سیستم تبلیغاتی در کشورهای مختلف به این سمت و سو است که پناهندگان را به عنوان نیرویی در تقابل با رابطه‌ی شهروند-دولت در کشور مقصد معرفی کنند و اینطور القا نمایند که وجود آن‌ها تهدیدی برای رفاه و آرامش جامعه مقصد است.
در حالیکه این یک غلط مصطلح مورد علاقه‌ی سیاست‌ها و سیاستمداران پناهنده ستیز بوده، واقعیت امر این است که پناهندگان در اکثریت موارد بالعکس، هم نیروی کار موثر و هم نیروی فکری قدرتمند جوان و پویا را به جامعه‌ی مقصد تزریق می‌کنند که مجموعه‌ی تاثیرات آن در کشور مقصد باعث بهبود اوضاع و شرایط در همه‌ی زمینه‌ها خواهد بود.
قصد این یادداشت بازنمودن باب ورود به این بحث انسانی و حیاتی است. طبعا به ملاحظات و پیگیری‌های گسترده‌تری هم در زمینه تئوریک و هم در زمینه‌ی راه‌حل‌های عملی پیش رو وجود دارد که نگارنده با احترام تمام، همه‌ی اندیشمندان و دغدغه‌مندان این حوزه را به آن دعوت می‌نماید.