2 سال اسارت 12 ماهیگیر روستایی در موزامبیک
مریم رضاخواه– 12 صیاد ایرانی بیستوچهارم آذر ۱۳۹۸ در تور گارد ساحلی موزامبیک گرفتار شدند. برای ماهیگیری، پا به آبهای آزاد گذاشته بودند. قمار کردند که جفت هیچ آوردند.
در نزدیکی ساحل جمهوری موزامبیک لنج این ماهیگیران آتش میگیرد و میسوزد. تنها راه نجاتشان رسیدن به خشکی بود اما اسیر شدند اسیر گارد ساحلی موزامبیک، اما حالا از آن روز منحوس 2 سالی میگذرد. خانوادههایشان بلاتکلیف هستند و خودشان همچنان اسیر.
لاغر و نحیف شدهاند، بدون غذا و آب سالم روزهای سیاه را سپری میکنند. شکنجه نمیشوند، اما اسارت در شرایط غیربهداشتی، دوری از خانواده، ترس و نگرانی، تحمل گرسنگی و تشنگی و در زندان کم از شکنجه ندارد. مهرماه سال گذشته بود که خانواده این صیادان نامهای خطاب به آقای ظریف منتشر کردند. آنها خواستار آزادی مردان دریا بودند. در این نامه به شرایط نامناسب نگهداری این صیادان و قطع ارتباط با آنها اشاره شده بود، اما تلاشها براي رهايي اسيران ماهيگير در موزامبيك نتيجه مشخصي در بر نداشت.
آخرین تماس این مردان با خانوادههایشان 6 ماه پیش بود. تماسهایی که پنهانی با گوشی زندانبان بزرگ شهر پمپا برقرار میشد. زندانبانی که هرازگاهی اجازه میداد تا این صیادهای دور از خانه و کاشانهشان با خانوادههایشان تماس بگیرند، تماسهای صوتیوتصویری، اما حالا خانوادههای این صیادان 180 روز است که نه تماسی از اسیرانشان دریافت کردهاند نه نشانی از آنها دارند.
تنها میدانند که ماهیگیران را به زندان مرکزی موزامبیک انتقال دادهاند. خانواده این مردان ماهیگیر که در روستاي محروم رمضان كلگ شهرستان نيكشهر زندگی میکنند پس از دو سال انتظار به «شهروندآنلاین» از مشکلاتشان و دلنگرانیهایشان گفتند.
دستمان کوتاه است«دو ماه پیش که معینالدین سعیدی، نماینده مجلس شورای اسلامی استان سیستانوبلوچستان به روستای رمضان کلک آمد. برای مشکلات آب شرب بود، اما ما بهغیر از مشکلات آبی که در منطقه داریم خواستار آزادی زندانیهایمان شدیم.» این را رضا بلوچزهی میگوید. برادرزاده عبدالغفور است. صیاد 31 سالهای که همراه دیگر ماهیگیران هنوز بعد دو سال در موزامبیک در اسارت بهسر میبرد. «قرار شد مدارک و اسناد و تصاویر صیادان اسیر را به منشی نماینده برسانیم تا پیگیری کنند. همه مدارک را هم فرستادیم اما همچنان خبری نیست. دست ما کوتاه است. اصلا نمیدانیم باید به کجا پناه بیاوریم تا اسرا را آزاد کنند.»
رضا که خودش دانشجوی 26 ساله است از وضعیت زندگی عبدالغفور هم میگوید: «عمویم 3 بچه دارد. دخترش، سدنا، شیرخوار بود که عمویم راهی دریا شد. مهرداد الان کلاس دوم است و مهرشاد 12 سال دارد. هزینههای زندگی بالاست و پدرشون که نانآور خانهشان بود حالا اسیر است. صیادان در اسارت به پول و دلار نیاز دارند و خانوادههایشان هم در اینجا محتاج هستند. کمکرسی نیست. مادر بچهها سوزندوزی میکند تا بتواند خرج غذای بچهها را بدهد.»
24 ماه در انتظار پدرمنصور چاکرزهی هم یکی دیگر از این اسراست. پدری 32 ساله که 4 بچهاش 24 ماه انتظار دیدار پدر را میکشند. او کوچکترین پسرش را که محمد نام دارد هنوز ندیده است. همسرش باردار بود و پابهماه که منصور راهی دریا شد. وقتی اسیر شد محمد بهدنیا آمد. محمد هم بوی پدر را حس نکرده تنها هرازگاهی صدای پدر را از پشت گوشی شنیده که همان تماسها هم حالا 6 ماهی قطع شده است. از حالوروز پدر خبر ندارند.
خدابخش 58 سال دارد پدر منصور است. مردی از کارافتاده که بیش از هر زمان دیگری به کمک پسرش نیاز دارد. خدابخش سه پسر و پنج دختر دارد، اما منصور نانآور خانهاش بود. تنها چشم به یارانه هر ماه دوختهاند. بیپولی آزارشان میدهد. از ناحیه چشم دچار مشکل شده است. همین هم بود که منصور کمک خرجشان بود. حالا با اسارت منصور دیگر پسرش ،جاسم، جور برادر بزرگتر را میکشد. پسر 25 سالهای که در شرکت راهآهن کار میکند. دو ماه پیش جاسم هم ازدواج کرده است. حالا همین پسر با ماهی 4 میلیون حقوق هزینههای سه خانواده را پرداخت میکند.
«جاسم هزینههای خانه منصور را هم میدهد. ماهی یک میلیون به خانوادهاش میدهد. به ما هم کمک میکند نانآور خانهمان حالا جاسم است. آنهم با درآمد ناچیز. همسر و بچههای منصور در کهنوج کرمان زندگی میکنند. منصور در کهنوج بیکار بود اما بهناچار به روستایمان آمد و با 11 صیاد دیگر همراه شد. هیچ خبری از 6 ماه پیش از او نداریم. همسر منصور هم در کهنوج کشاورزی میکند اما بچههایش کوچک هستند و نمیتواند خیلی کار کند. از پس هزینههای زندگی برنمیآید. تنها خواستهام پیش از مرگ برگشت منصور به خانه است.»
6 ماه بیخبریتنها درآمد خانواده علی بخش بلوچ هم همان یارانه هر ماه دولت است. یارانه کوچکی که در سفره این خانواده روستایی قرار میگیرد تا زندگی را بچرخانند. « اسرا باید در آنجا کار کنند تا به آنها آبوغذا بدهند. جای غذایشان خالی است. گاهی یک وعده در روز میخورند. گاهی هم هیچی. روزها بدون غذاوآب میگذرانند. زندان که در آن سراسر بیماری و آلودگی است. زمین زندان پر است از ضایعات و مواد غیربهداشتی.»
اینها را رحیم بلوچ، پسرخاله علی بخش به «شهروندآنلاین» میگوید. «حالا شنیدهایم که آنها را به زندان دیگری بردهاند. تا پیش از این آنها با گوشی نگهبان زندان گهگاهی تماس میگرفتند اما از وقتی به آن زندان جدید که 300 کیلومتر با زندان قبلی فاصله دارد، رفتهاند هیچ خبری از آنها نداریم. حتی نمیدانیم زندهاند یا نه. چند باری آنها را دادگاهی کردهاند اما هنوز جرمشان مشخص نیست. خودشان هم نمیدانند به چه اتهامی زندانی هستند. هیچ تلاشی هم برای آزادی آنها نشده است. بارها درخواست دادهایم از وزارت کشور خواستیم اما هیچ رایزنی نشد.»
علی بخش 35 سال دارد که از کلاس پنجم دبستان صیادی میکند. دو بچه دارد پسرش مبین 11 ساله است و دخترش محدثه 8 سال دارد. پدر و مادر علی بخش سالها پیش فوت شدهاند. از علی بخش هم 6 ماهی خبری نیست.
«ارباب لنج اوایل برای اسرا پول میفرستاد. 40-30 میلیون تا بتوانند غذا بخورند. در تماسهای تصویری که میگرفتند ماهیگیران بهخاطر نبود غذا و آذوقه لاغر شده بودند. ارباب لنج که در شهرمان مجوز حرکت لنجها را از شیلات میگرفت، پیگیر آزادی صیادان بود، اما به هیچجا نرسید. میگفت وکیل گرفته است تا در کشور موزامبیک راهی برای آزادی این ماهیگیران پیدا کند، اما خبری نشد. در آخر گفت از آنجا که سفیری از موزامبیک در ایران نداریم، امکان رایزنی وجود ندارد.»
فقر، امان روستاییان را بریده استحشمت هم یکی دیگر از این 12 ماهیگیر در بند گارد موزامبیک است. پسری که حالا 17 سال دارد و از 12 سالگی همانند دیگر مردان روستای رمضان کلگ شغل صیادی را انتخاب کرد. چون کار نبود. فقر اما امانشان را بریده بود. همینم شد که حشمت هم راهی دریا شد. نصیر برادر حشمت است. برادر معلمی که راهی غیر از صیادی را انتخاب کرده است. «میگفت در این روستا خبری از کار نیست. مجبورم صیادی کنم. دو ماهی گذشت خبری از او و دیگر ماهیگیران نشد. هیچ تماسی نداشتیم تا اینکه یکی از اهالی روستا خبر داد آنها را اسیر کردند.»
«از همان موقع بهدنبال راهی هستیم تا این صیادان را آزاد کنیم. به وزارت خارجه نامهنگاری کردیم. خواستار آزادی اسیرانمان شدیم اما هیچ فایدهای نداشته است. رایزنیهای دیگری هم کردیم. آخرین بار همه اسناد و مدارک ماهیگیران محبوس را به منشی نماینده استان تحویل دادیم تا راهی برای آزادی این 12 صیاد باشد اما نشده است. حالا هم هیچ خبری از آنان نداریم. انتقالشان دادهاند به زندان دیگری. این را در تماس با همان نگهبانی که گوشیاش را هرازگاهی به ماهیگیران میداد تا با خانوادههایشان صحبت کنند متوجه شدیم. حالا ما ماندهایم و بلاتکلیفی. ما ماندهایم با این همه عذاب انتظار که هیچ کمکرسی هم نیست.»