بي‌سازماني نهاد دولت و...

دولت به معناي مجموعه دستگاه‌هاي حاكم، مفهوم تاريخي بسيار بغرنجي است كه فهم ماهيت و ويژگي‌هاي آن از همان ابتداي ظهور مدنيت در بين ابناي بشر، ذهن اهل فكر و فلسفه را در جوامع مختلف به خود مشغول داشته است. فيلسوفان بزرگ يوناني به‌خصوص پس از بروز نشانه‌هاي انحطاط در دولت - شهرهاي يوناني‌نشين، عمده فعاليت فكري خود را به ارايه تصويري عقلايي از دولت معطوف كردند و هركدام نيز به نتيجه متفاوتي رسيدند. پس از آن، متفكران رومي در اين جهت گام‌هايي برداشتند تا اينكه با فروپاشي امپراتوري روم غربي، انديشه سياسي مسيحيت كه سعادت آدميان را نه در اين دنياي فاني، بلكه در ملكوت خدا جست‌وجو مي‌كرد، با نظريه‌پردازي سنت‌آگوستين براي قرن‌ها بر اروپا حاكم شد. در اواخر قرون وسطي، عقل ارسطويي در دستگاه الهياتي مسيحيت، به خصوص در انديشه سنت آكوئيناس ظهور تازه‌اي يافت و متعاقب آن، جنبش نوزايي فرهنگي در ايتاليا بازگشتي دوباره به ميراث انديشه رومي را رقم زد. در پي اين جنبش، مفهوم دولت دوباره در مركز توجه اهل انديشه قرار گرفت و متفكراني مانند نيكولو ماكياولي، توماس‌هابز، ژان‌بُدن و جان‌لاك يكي پس از ديگري، به تئوريزه كردن مفهوم دولت مبادرت كردند، حركتي كه زمينه‌ساز شكل‌گيري دولت‌هاي مدرن در اروپا شد. اين روند در مشرق‌زمين و همين‌طور دنياي اسلام جهت‌گيري متفاوتي داشت، اما نهايتا پس از فروپاشي دستگاه امپرتوري خلافت عثماني، دولت مدرن غربي به عنوان تنها الگوي شناخته‌شده دولت، بر بقاياي امپراتوري و همين‌طور در سراسر كره زمين حاكم و تثبيت شد. امروزه حدود 200 كشور مستقل در صحنه جهاني وجود دارد كه دولت‌هاي حاكم بر آنها به‌رغم تفاوت در صورت‌ها و سطحِ بلوغ و پيشرفت و كارآمدي و پايه‌هاي مشروعيت آنان، در يك سلسله‌ويژگي‌هايي كه ژان بدن براي مفهوم دولت برشمرده است، شريك هستند و از همين رو، امكان تعامل با يكديگر بر پايه آن مفاهيم مشترك را پيدا كرده‌اند. 
در اين ميان، انقلاب سال 57 در ايران بنا به يك تعبير با داعيه نفي ماهيت دولت‌هاي موجود در جهان به وقوع پيوست. هدف ظاهرا تاسيس دولتي متفاوت بر مبناي اصول حاكم بر موجوديت‌هاي سياسي ماقبل تشكيل دولت مدرن بود. آنچه اما در عمل ظاهر شد، تشكيل دولتي با ماهيت تركيبي بر مبناي استفاده ناخواسته از مفاهيم جديد و قديم بود كه ريشه در فقر تئوريك نيروهاي سياسي برخاسته از انقلاب درباره مفاهيم مربوط به دولت داشت. 
در واقع يكي از ريشه‌هاي اصلي بروز شكاف دوره‌اي در دستگاه دولت و ناكارآمدي آن در دوران پس از انقلاب، به عدم تجانس منطقي اجزاي نظريه دولت در دوران پس از انقلاب بازمي‌گردد كه مانع شكل‌گيري يك ساختار ارگانيك و مشخص و متعين مانند ديگر دولت‌هاي جهان مي‌شود.
در اين وضعيت چند ساختاري، نه امكان همكاري و هم‌افزايي بلندمدت نيروي نهادها و قواي حاكم مقدور است و نه مي‌توان بر سر اهداف مشخص و روشني در حوزه سياست خارجي به اجماع رسيد.
به همين علت، بعد از گذشت نزديك به 43 سال از پيروزي انقلاب، نه فقط بسياري از مفاهيم سياسي مربوط به ماهيت دولت همچنان مبهم و ناروشن است، بلكه بر سر مباني زميني يا آسماني مشروعيت دولت و اينكه مبناي سياست خارجي تامين منافع ملي است يا تشكيل امت واحده اسلامي، منازعه‌اي بي‌پايان ادامه دارد.


متاسفانه اراده‌اي سياسي براي پيشگيري از بحث تئوريك آزاد به منظورِ تدوين يك نظام مفاهيم جديد بر سر ماهيت دولت و روشن شدن محل منازعه در اين باره، چنان فعال است كه عملا امكان درگرفتن هرگونه بحثِ معنادار و علمي در فضاي عمومي را از اهل انديشه سلب كرده است؛ به‌طوري‌كه پنداري برخي ابهام و ناهماهنگي و عوارضِ ناشي از آن مانند شكاف دايمي در هيات حاكمه و ناكارآمد شدن آن را بر هرگونه وضوح و تجانسِ ارگانيك دستگاه دولت و در نتيجه كارآمدي و هم‌افزايي اجزاي آن ترجيح مي‌دهند.
ظاهرا منافع خصوصي هنگفتي در پشت اين پيشگيري و به منظور حفظ و تداوم وضع موجود نهفته است كه اجازه هيچ نوع كالبدشكافي و علت‌يابي معضلات بنيادي را در سطح عمومي نمي‌دهد و در عوض با تقليل مشكلات ريشه‌اي به گرايش فكري و ويژگي‌هاي شخصي مديران مختلف، هر نوع ابتكار فكري و عملي براي غلبه بر موانع و عبور از تنگناها را عقيم  مي‌گذارد.
در چنين وضعي، جامعه با انباشت فزاينده معضلات و درماندگي در حل آنها روبرو مي‌شود كه اين نيز به نوبه خود نتايج سياسي بسيار وخيمي در پي مي‌آورد.
شايد فشارهاي عيني برآمده از انبوه مشكلات، بعضا به تكاپوي خودانگيخته برخي مديران و نهادها براي يافتن راه‌حلي در حوزه كاري خود منجر شود، اما اين‌گونه تكاپوها در مجموع كم‌اثر و شبيه حركت در تاريكي است. حل اساسي مشكلات كشور نيازمند شناختِ روشن تئوريك از علل و عوامل تداوم و بازتوليد دايمي پاره‌اي معضلات به‌خصوص از منظر نوعي آشفتگي و بي‌سازماني بنيادي در دستگاه دولت است و اين هم پيش از هرچيز به دانش عميق تئوريك در كنارِ صداقت و دلسوزي و برخورداري از انگيزه‌اي پاك و خالص براي رفع گرفتاري‌هاي يك ملت و تامين منافع كشور بستگي دارد.