از مذاکره به زبان فارسی تا اختلافات باقی‌مانده از ژوئن

گفت‌وگو با دیاکو حسینی، تحلیلگر روابط بین‌الملل از مذاکره به زبان فارسی تا اختلافات باقی‌مانده از ژوئن زینب اسماعیلی‌سیویری:  تیم مذاکره‌کننده دولت جدید بعد از یک تعطیلی کوتاه مذاکرات را از این هفته در وین از سر می‌گیرند. دو دور مذاکره هفتم و هشتم را در گفت‌وگو با دیاکو حسینی، تحلیلگر ارشد روابط بین‌الملل آسیب‌شناسی کردیم. این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.
‌تیم مذاکراتی دولت جدید تاکنون سه نوبت به وین رفته و دور هفتم و هشتم مذاکره را انجام داده ‌است. دستیابی به توافق در دور بعدی هم بعید به نظر می‌رسد. اما اگر بی‌طرفانه و با نگاهی کارشناسی بخواهیم مذاکراتی که تاکنون انجام‌شده را آسیب‌شناسی کنیم، به نظر شما مسیری که تاکنون طی شده از لحاظ منافع ملی کشور، تا چه میزان قابل‌دفاع است. شما فکر می‌کنید مسیر پیش‌رو چگونه می‌تواند در راستای منافع کشور و بازکردن گره از اقتصاد مملکت باشد؟
‌قبل از هر چیز لازم به اشاره است که ساختار تصمیم‌گیری درباره سیاست‌های مذاکراتی پیچیدگی‌های خاصی دارد. از یک طرف جهت‌گیری‌های کلی در‌این‌باره در عالی‌ترین سطح نظام اتخاذ می‌شود اما از طرف دیگر شورای عالی امنیت ملی است که تصمیم‌های اصلی در پیشبرد سیاست‌های ابلاغ‌شده را می‌گیرد و این وزارت خارجه است که باید آن تصمیم‌ها را به اجرا بگذارد. این ساختار البته تماما از بالا به پایین نیست و در یک فرایند پویا، وزارت خارجه و مذاکره‌کنندگان می‌توانند بر ارزیابی‌های شورای عالی امنیت ملی در ادامه مسیر تأثیر بگذارند و ارزیابی‌های این شورا به نوبه خود بر تصمیم‌ها در سطح عالی نظام مؤثر است. مجموعا می‌توان گفت ‌هر قدمی در مسیر مذاکرات و سیاست‌های هسته‌ای کشور در یک سازوکار فرادولتی مورد تأیید قرار می‌گیرد. اما این به دو معنا نیست. اولا به این معنا نیست تمام این فرایند غیرسیاسی است. گرایش‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی افراد، چه در حوزه تصمیم‌گیری و چه اجرا به درجات مختلف بر مسیر سیاست‌گذاری و پیشبرد سیاست‌ها تأثیرگذار است و می‌تواند آثار مطلوب یا نامطلوبی به همراه داشته باشد. ثانیا، فرادولتی‌بودن کلیت سازوکار سیاست‌گذاری مذاکرات، به این معنا نیست که دولت‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای در تمامی مراحل فرایند سیاست‌گذاری و اجرا ندارند. به خاطر همین پیچیدگی است که هم می‌توان گفت مسئله مذاکرات یک امر فرادولتی است و هم می‌توان از نقش و سهم دولت‌ها در موفقیت یا عدم موفقیت مذاکرات صحبت کرد. بینش، درک و همین‌طور مهارت دولت‌های مختلف در چانه‌زنی‌های داخلی برای همسوکردن تمامی نهادها و افراد دخیل در تصمیم‌گیری از یک طرف و اجرای ماهرانه آن تصمیمات در میز مذاکرات از طرف دیگر، تفاوت‌های عمیقی در نتیجه نهایی ایجاد می‌کند. با به روی‌کار‌آمدن دولت آقای رئیسی همان‌طور‌که انتظار می‌رفت، مسیر کلی باید همانی می‌بود که قبلا وجود داشت اما با رویکرد و سیاست‌های اجرائی متفاوت برای گرفتن نتیجه‌ای بهتر که قاعدتا از دل انتقاد نسبت به نحوه دستیابی به برجام و اجرای آن در سال‌های اخیر بیرون آمده است. اینجا اول مشکلات است چون از یک طرف دولت و تیم جدید مذاکره‌کننده بر خود ضروری می‌داند ثابت کند که تمامی انتقادهای قبل و شعارهایی را که مبتنی بر مطالبات حداکثری بود، می‌تواند محقق کند و از طرف دیگر واقعیت‌ها به‌راحتی چنین اجازه‌ای نخواهند داد. شاید این مهم‌ترین دلیلی بود که در دور هفتم مذاکرات، طرف ایرانی با مطالبات حداکثری و در تلاش برای بی‌اعتنایی به متن توافق شش دور گفت‌وگوهای پیشین وارد مذاکرات شد. اما من تصور می‌کنم راز موفقیت دولت در هدایت مذاکرات این است که خود را از زیر بار احساس مسئولیت نسبت به تحقق شعارهای گذشته که اغلب آنها امکان‌ناپذیر بودند، رها کند و خود را در مصاف با دستاوردها و میراث دولت قبل با همه نقاط قوت و ضعفی که داشت، نبیند.
‌اگر بخواهیم وارد جزئیات مذاکرات شویم، یکی از موضوعات مشخص بحث زمان و دوره مذاکرات است که هر طرف با توجه به این بحث، در حال ساخت یک انگاره مشخص مبنی بر مقصر نشان‌دادن دیگری هستند. دولت دموکرات آمریکا بعد از استقرار، پنج ماه زمان از دست داد تا مذاکرات را آغاز کند. دولت جدید ایران نیز حدودا سه ماه بعد از انتخابات و دو ماه بعد از تغییر دولت، مذاکرات را از سر گرفت. اما بسیاری می‌کوشند ایران را مقصر از‌دست‌رفتن زمان و عامل تأخیر در توافق نشان دهند. به نظر شما در این بین اشتباه تاکتیکی رخ داده است؟
این تأخیر دلایلی داشت؛ از جمله اینکه تیم جدید مذاکراتی باید با درنظرگرفتن ملاحظات سیاسی دولت و رویکرد جایگزینی که انتخاب شده بود، شکل می‌گرفت. همین‌طور افراد جدید در این تیم باید به دقت با سوابق مذاکرات و جزئیاتی که قبلا از آن بی‌اطلاع بودند، آشنا می‌شدند و نقشه راه روشنی را برای به‌دست‌آوردن آنچه مد نظر بود، ترسیم می‌کردند. همه اینها زمانبر است. در آمریکا هم با روی‌کار‌آمدن دولت بایدن، به دلایل مشابه حدود سه ماه تأخیر در شروع مذاکرات اتفاق افتاد. اما یک دلیل مهم‌تر هم بود. دولت آقای رئیسی موفقیت مذاکرات را در این می‌دید که به طرف غربی نشان بدهد به خاطر تحریم‌ها تحت فشار نیست و این باعث عجله در رسیدن به نتیجه مذاکرات نخواهد شد. چنین تصوری، ایران را در موضع ضعف قرار می‌داد. اگر دولت به‌سرعت به مذاکرات برمی‌گشت، پیامی برخلاف نیت مورد‌نظر دولت ارسال می‌کرد. البته من معتقد نیستم که این رفتارها، محاسبات طرف‌های غربی را تغییر می‌دهد. منابع آنها در‌این‌باره که ایران چقدر تحت فشار تحریم‌هاست یا نه، مدارک مشاهده‌پذیر در زندگی روزمره مردم است که با آمار و ارقام قابل دستیابی است. به‌هر‌حال ما در دنیایی که ملت‌ها پشت دیوار بلند قلعه‌ها محصور و غیرقابل مشاهده هستند، زندگی نمی‌کنیم.


‌ترکیب تیم مذاکره حتما نکته مهمی است. ترکیب تیم را مقتضی چنین بحث پیچیده‌ای می‌دانید؟ مثلا این تیم خواسته نقدی را که به تیم مذاکره قبلی بوده از خود بردارد و ترکیب 30 یا 40 نفری چیده است. علاوه‌بر‌این قابلیت و اشراف تیم جدید است که موضوع بحث است. اگر تیم قبلی به‌عنوان دیپلمات‌هایی وفادار به منافع کشور حفظ می‌شدند، ما اکنون در نقطه بهتری نبودیم؟
نمی‌شود چنین انتظاری داشت. وقتی دولت تغییر می‌کند و بنا دارد رویکرد کاملا تازه‌ای را دنبال کند، طبیعتا به مذاکره‌کنندگانی نیاز دارد که به آن رویکرد متعهد باشند. تعداد تیم مذاکره‌کننده هم یک امر ثانوی است و الزاما امر مطلوب یا نامطلوبی نیست. تا جایی که می‌دانیم، آقای عراقچی همچنان مشورت‌هایی به تیم مذاکره‌کننده می‌دهد که نشانه خوبی است. همین‌طور بدنه کارشناسی تیم مذاکره‌کننده کم‌و‌بیش همانی است که در مذاکرات فنی گذشته هم شرکت داشتند. انتقاداتی که امروز می‌توان به تیم مذاکره‌کننده وارد دانست، مربوط به استراتژی مذاکراتی و مهارت در اجرای خواسته‌ها است.
‌ بله، وارد بحث خود مذاکرات می‌شویم. گفته شده که مذاکره به‌صورت مکتوب و غیرمستقیم بین طرف ایرانی و آمریکایی انجام می‌شود. شما به نتیجه چنین مذاکره‌ای خوش‌بین هستید؟ آسیب‌هایش به نظر می‌رسد بیش از منفعت باشد.
قبل از این نکته، مذاکره به زبان فارسی یکی از ایرادات مهم این دور از گفت‌وگوها‌ست. در مذاکرات چندجانبه، متن پایه به زبان انگلیسی است و این زبان در تنوع مفاهیم بارها پیچیده‌تر از زبان فارسی است. اگر مذاکره‌کننده نتواند در روند مذاکره و متن توافق از کلماتی استفاده کند که دیگران هم مفهوم یکسانی از آن برداشت کنند، نتیجه‌ای جز سردرگمی در مذاکره و تفسیر متن قرارداد ندارد. این نقص دقت در انتقال مفاهیم را باید اضافه کنیم به ایراد اتلاف وقت برای ترجمه و طولانی‌شدن غیرضروری مذاکرات و همین‌طور ناتوانی در انتقال لحن مذاکرات که در دنیای تعاملات انسانی نقش مهمی در مجاب‌کننده‌بودن احساسات و استدلال‌ها دارد. همه اینها به این معنی نیست که مذاکرات بدون تسلط مذاکره‌کننده به زبان بین‌المللی پیش نمی‌رود؛ اما بدون‌تردید برای یک دیپلمات در سطح عالی یک نقص چشمگیر محسوب می‌شود. در کنار این نارسایی، مذاکره غیرمستقیم به تردید درباره دقت انتقال دیدگاه‌ها افزوده است. استدلال اصلی در امتناع از مذاکره مستقیم با آمریکا این است که چون آمریکا از برجام خارج شده و ایران تنها در چارچوب برجام خود را مجاز به مذاکره مستقیم با آمریکا می‌داند، امکان مذاکره مستقیم تا قبل از بازگشت کامل آمریکا به برجام و پیدا‌کردن حق دوباره برای نشستن دور میز کمیسیون مشترک وجود ندارد. بنده هنوز متقاعد نشده‌ام که این استدلال چگونه می‌تواند به منافع ایران خدمت بیشتری در مقایسه با مذاکره مستقیم بکند؛ اما حتی اگر مبنا را این امتناع قرار بدهیم، راه‌های دیگری هم وجود داشت و ما بدترین را انتخاب کرده‌ایم. برای مثال می‌توانستیم با تکیه بر همان استدلال با تغییر شکل میز مذاکرات، اعضای باقی‌مانده در برجام یعنی 1+4 به همراه ایران را در یک طرف میز روبه‌روی آمریکا به‌عنوان عضو خارج از برجام در سوی دیگر میز تعریف کنیم. این نوع ابتکارها در تاریخ دیپلماسی بی‌سابقه نیست. با این قبیل ابتکارها می‌توانستیم هم مذاکره رودر‌رو با نمایندگان آمریکا داشته باشیم و از مضرات مذاکره غیرمستقیم اجتناب کنیم و هم از پذیرش مذاکره با آمریکا در چارچوب برجام خودداری کنیم. در غیاب این قبیل ابتکارها، در‌حالی‌که سه کشور اروپایی به همراه چین و روسیه نیز بعد از خروج آمریکا از برجام نتوانسته‌اند به تعهدات‌شان عمل کنند، به آنها شأنی فراتر از آنچه استحقاقش را دارند، بخشیده‌ایم. این کشورها امروز منتقل‌کننده دیدگاه‌های متقابل ایران و آمریکا هستند و ما نمی‌دانیم که با چه دقت، صراحت و صداقتی این کار را انجام می‌دهند و در خلال این نقش‌آفرینی چه معاملاتی را در راستای منافع خود سر‌و‌سامان می‌دهند.
‌دور هفتم ایران دو سند ارائه کرد که به نوعی مذاکره را قفل کرد. آن‌گونه که تیم‌ها بدون حتی روایت مشترکی وین را ترک کردند. اولیانوف جدیدا در مصاحبه با فارین پالیسی گفته که روسیه و چین ایران را متقاعد کردند که روی تحریم و مسئله هسته‌ای تمرکز کنند و سندی را که در شش دور به دست آمده بوده، ادامه دهند؛ اما آقای امیرعبداللهیان چند روز پیش گفتند که ما دیگر با چند سند مواجه نیستیم و به سند ژوئن هم کاری نداریم و به یک سند جدید دست یافته‌ایم. یک ابهام اینجاست که واقعا اکنون در میز مذاکره به یک سند مشترک دست یافته‌اند یا اصلا کار به نگارش در سندها رسیده‌ است؟
در دور هفتم گفت‌وگوها که اولین‌بار بود نمایندگان جدید مذاکراتی راهی وین می‌شدند و طبیعتا آخرین فرصت را داشتند که شانس خود را برای گرفتن امتیاز بیشتر امتحان کنند، ایده طرح دو سند جدید که قبلا وقت زیادی برای تهیه آن صرف شده بود، به میان آمد. طبق اظهارات طرف‌های غربی، این طرح‌ها نزدیک به 90 درصد از طرح تفاهم‌شده ژوئن را تغییر داده بودند و به همین دلیل از سوی هیچ‌یک از طرف‌ها مورد استقبال قرار نگرفت. یک هفته پس از آن و بعد از بررسی طرح از سوی دیگر طرف‌ها، صحبت از تغییرات جزئی در متن ژوئن بر اساس طرح‌های جدید به میان آمد. به فرض درستی این اطلاعات، عدول از تغییرات 90‌درصدی به تغییرات جزئی در کمتر از یک هفته، این پیام نادرست را منتقل می‌کند که می‌توان با اندکی مقاومت، مطالبات ایران را به میزان درخور‌توجهی کاهش داد. باید توجه داشته باشیم که هنوز اختلاف‌های اصلی که در متن ژوئن نیز مذاکرات درباره آنها به آینده سپرده شده بود، به جای خود باقی است و چنین پیام نادرستی می‌تواند کار را برای مذاکره‌کنندگان در ادوار آتی دشوارتر کند. تا زمانی که سند نهایی تدوین نشده، نمی‌توان درباره این جزئیات نظر قطعی داد؛ به‌ویژه اینکه به‌طور طبیعی همه طرف‌ها تلاش می‌کنند فضای رسانه‌ای را به نفع مواضع خود سامان دهند و از فضای ایجاد‌شده برای هدایت مذاکرات بهره بگیرند. اما اینکه همه طرف‌ها امروز اذعان دارند اختلاف‌ها کاهش یافته، نشان می‌دهد احتمالا سرعت مذاکرات در هفته‌های آینده افزایش خواهد یافت.
‌نکته دیگر درباره موضوع سندها، این سؤال است که این غیرعادی نیست که این میزان تشتت نظر درباره سندی که قرار است روی آن توافق شود، وجود دارد؟ نظیر دیگرش روی روایت این بود که مشخص نشد چه تیمی تقاضا کرد دور هفتم تمام شود؟ غربی‌ها گفتند ایرانی‌ها خواستند برای مشورت به تهران برگردند و ایرانی‌ها گفتند به درخواست 1+4 برای تعطیلات کریسمس مذاکره متوقف شد. بالاخره موضوعی به این سادگی نباید روایت یکسانی داشته باشد؟
عمق اختلاف‌های به‌جا‌مانده مانع از آن شده توافقی درباره روایت یکدستی که باید به بیرون از اتاق مذاکرات انتقال بیابد، شکل بگیرد. باید این توجه را هم داشته باشیم که حتی متن تفاهم‌شده ژوئن و همین‌طور نسخه اصلاح‌شده آن الزام‌آور نیست و بنا نیست توافق نهایی برای بازگشت آمریکا به برجام و الزامات آن، بدون ‌هیچ کم‌و‌کاستی مطابق بندهای این تفاهم باشد و ممکن است در جریان گفت‌وگوهای آتی مقداری جرح و تعدیل پیدا کند و بخش‌هایی از آن بنا بر اقتضا مورد مذاکره قرار بگیرد. نهایی‌نبودن این متن است که باعث شده طرفین از رسانه‌ای‌کردن آن خودداری کنند. بنابراین مقداری از تشتتی که شاهد آن هستیم، طبیعت مذاکرات است.
 اما قاعدتا هرچه به پایان مذاکرات نزدیک‌تر می‌شویم، انتظار می‌رود شفافیت و در عین حال هماهنگی بیشتری در مواضع طرفین اتفاق بیفتد.
‌ برخی تمرکزشان را روی زمان نهایی مذاکره گذاشته‌اند. اساسا این مذاکره فرصت واقعی دارد که مثلا نسبت به آن باید تمام شود؟ مثلا یک ضرب‌الاجل واقعی؟
از نگاه غرب توجه به پیشرفت‌های فنی هسته‌ای که به قولی منجر به کاهش زمان گریز به کمتر از یک ماه شده، دلیلی بر محدود‌بودن فرصت باقی‌مانده برای رسیدن به نتیجه است، اما از نگاه ایران که از ابتدای مذاکرات کوشیده از خود تصویری ارائه ندهد که نشان‌دهنده فشار تحریم‌ها و تعجیل در رفع آنها باشد، چنین محدودیتی وجود ندارد. در هفته‌های گذشته دو ابتکار خردمندانه، فشار تبلیغاتی آمریکا مبنی بر محدودیت زمان مذاکرات را تا اندازه‌ای مهار کرد؛ اول توافق ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در نصب دوربین‌ها در مجتمع تسا که نشانه‌ای از جدیت و حسن نیت ایران بود و دوم اعلام رئیس سازمان انرژی اتمی مبنی بر اینکه حتی در صورت شکست مذاکرات، ایران قصد رفتن به سوی غنی‌سازی 90‌درصدی را ندارد. البته این قدم‌های مثبت، در حکم آرام‌بخش‌های موقت هستند، اما به خوبی توانسته‌اند از تشدید فضای تبلیغاتی علیه ایران و فشار بر مذاکرات جلوگیری کنند. در عین حال که صحبت از ضرب‌الاجل برای مذاکرات اشتباه است، فرصت بی‌پایانی هم برای مذاکرات وجود ندارد. هرچند ایران مایل نیست خود را تحت فشار تحریم‌ها معرفی کند، اما این هوشیاری در کشور وجود دارد که سبک‌کردن هرچه زودتر و هرچه بیشتر تحریم‌ها، برای اقتصاد کشور ضروری است. بنابراین تصور می‌کنم این تفاهم اعلام‌نشده وجود دارد که باید در ماه‌های نزدیک آینده توافق نهایی انجام بگیرد.
‌تیم مذاکره‌کننده مدام از تمرکز بر رفع تحریم‌ها سخن می‌گوید. از سوی دیگر مشاور رسانه‌ای تیم توییت می‌کند اصلا اگر قطع‌نامه برگردد و مکانیسم ماشه اجرا شود، چه اتفاقی رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد این سطح از تمرکز روی رفع تحریم در میز مذاکره آسیب‌زا باشد. از سوی دیگر بی‌اهمیت‌دانستن عدم توافق نیز نتیجه غیرمنطقی دارد و افکار عمومی را درگیر چالش در فضای مجازی می‌کند. بالاخره باید روی تحریم تمرکز کنند یا نه؟
یکی از انتقادهای من به وزارت خارجه این بوده که استراتژی رسانه‌ای و تبلیغاتی تیم مذاکره‌کننده بسیار ابتدایی، پر‌ایراد و پیش‌پا‌افتاده است و به‌هیچ‌وجه با ظرفیت‌هایی که در اختیار داریم و نیازهای مذاکراتی ما سازگار نیست. البته این اشکال به دوره‌های گذشته هم برمی‌گردد، اما در این دوره به وضوح تشدید شده و آثار منفی آشکارتری را نشان می‌دهد. موضع‌گیری‌های رسانه‌ای حساسیت‌های بالایی دارند و ناگزیر باید با سنجیدن دائمی فضای داخل کشور و نیازهای مذاکراتی بازتنظیم شوند.
این موضوع قابل درک است که گاهی تیم مذاکره‌کننده حتی وقتی پیشرفت واقعی در میز مذاکرات نداشته، به منظور پرهیز از تلاطم‌های بازار ارز و حفظ امید و حمایت داخلی، به پیشرفت در مذاکرات تظاهر کند؛ در عین حال باید در نظر بگیرد که در عصر ارتباطات جمعی، یک مکانیسم راستی‌آزمایی مهارنشدنی درون این فضای ارتباطی تعبیه شده که به سرعت صحت یا ابطال ادعاها را آشکار می‌کند و می‌تواند تأثیرات بزرگ‌تری به جا بگذارد. عکس این هم صادق است؛ یعنی وقتی برای مصرف داخلی ادعایی به میان می‌آید، می‌تواند ارزیابی‌ها و محاسبات را در میز مذاکرات متأثر کند. به همین دلیل، پشتیبانی رسانه‌ای از مذاکرات کار یک یا دو نفر نیست و باید تیمی به جدیت تیم مذاکره‌کننده که آشنایی کافی با حساسیت‌های مذاکراتی و عملیات روانی با شناخت کافی از فضای افکار عمومی داخل و خارج از کشور داشته باشد، مسئولیت را بر عهده بگیرد. وقتی تنها یک نفر یا جمع بسیار محدودی این مسئولیت را عهده‌دار می‌شوند، همان‌طور که در هفته‌های اخیر دیدیم، بیش از آنکه کمک‌کننده باشد، به مشکلات اضافه می‌کند.
‌ مشخص است تیم مذاکراتی حساب زیادی روی روسیه و چین باز کرده است که البته این منشعب از نگاه سیاست خارجی کشور است. در این زمینه تا کجا می‌توان به روسیه و چین اعتماد کرد؟ آنها از احیای برجام منتفع می‌شوند؟
چین و روسیه منافع کاملا مشخصی در رابطه با مذاکرات جاری دارند. روسیه مانند چین ترجیح می‌دهد زودتر این توافق احیا شود؛ به این دلیل که جایگزین‌های بعدی بسیار چالش‌برانگیزتر هستند و ممکن است تا سرحد منازعه نظامی بین ایران و آمریکا کشیده شود که منافع اقتصادی و استراتژیک هر دو آنها را تهدید می‌کند. دامنه منافع اصلی روسیه و چین بین احیای برجام و جلوگیری از تنش نظامی ایران و آمریکاست. آنها و به‌ویژه روسیه اهمیت چندانی به بهره‌مندی اقتصادی ایران از برجام نمی‌دهند؛ حتی اینکه از آن در آینده به‌طور محدودی منتفع شوند. در این بین روسیه به لطف نماینده زیرک خود موفق شده به ستاره این دوره از مذاکرات تبدیل شود. روسیه به لحاظ تاریخی استاد ماهیگیری در آب‌های گل‌آلود است که البته قابل نکوهش هم نیست و نشان می‌دهد که به خوبی می‌تواند از فرصت‌ها بهره بگیرد. امروز روسیه توانسته نقش دلال اصلی را در نزدیک‌کردن دیدگاه‌های متعارض ایران و آمریکا بازی کند یا حداقل این‌طور وانمود کند و در این راه حتی گوی سبقت را از انریکه مورا که اساسا این نقش را عهده‌دار بود، ربوده است. افزایش پرستیژ روسیه و معرفی خود به‌عنوان کشوری که قادر است ناسازگارترین مواضع را در عالم مذاکرات بین‌المللی به هم نزدیک‌تر کند، مهم‌ترین نفعی است که از ایفای این نقش می‌برد. اما امیدوارم مذاکره‌کنندگان ما به حمایت‌های آتشین اولیانوف از ایران دل نبندند و توجه داشته باشند که روس‌ها منافع کاملا مستقلی از ایران دارند و قادرند سر بزنگاه و به هدف تسریع توافق، چاره‌ای جز پذیرش خواسته‌های توافق‌شده بین 1+4 و ایالات متحده برای ایران باقی نگذارند. ساده‌ترین توصیه‌ای که می‌توانم به مذاکره‌کنندگان بکنم، این است که در اعلام مواضع ایران و اطلاع‌رسانی از جلسات مرتبط فعال‌تر باشند و ابتکار عمل را به دیگران نسپارند.
‌به موازات این اعتماد به روسیه و چین، بازی مقصرانگاری اروپا، به‌ویژه فرانسه نیز در حال انجام است. به واقع اروپا چه نقشی می‌تواند در این مذاکرات ایفا کند؟
فرانسه در مذاکرات منتج به برجام هم در بین سه کشور اروپایی فعال‌تر بود و این به اشتهای فرانسه برای قرار‌گرفتن بالاتر از دیگران و اثبات خود به‌عنوان یک قدرت بزرگ و چشم‌ناپوشیدنی برمی‌گردد. بااین‌حال واقعیت این است که کسی فرانسه را بیش از آنچه واقعا هست، جدی نمی‌گیرد و در نهایت مواضع آن تابع اراده آمریکاست. این موضوع قبل از این هم روشن بود، اما بعد از خروج آمریکا از توافق و ناتوانی اروپایی‌ها شامل فرانسه در عمل به تعهداتشان، بیشتر از قبل روشن شد که برخلاف قیل‌و‌قال‌هایی که در جریان مذاکرات دارند، نباید بیش از آنچه لازم است جدی گرفته شوند. احیای برجام تنها شانس اروپا برای نیفتادن در دام تنش‌های بیشتری است که عواقب آن گریبان اروپا را زودتر از دیگران خواهد گرفت؛ در‌حالی‌که ابزارهای کمی برای مقابله با آن دارند. همین‌طور تنها با کمک احیای برجام است که اروپا می‌تواند نشان بدهد حتی بعد از یک بار خروج آمریکا از توافق، موفق شده آن را تا فرارسیدن زمان احیای دوباره حفظ کند و به این ترتیب از میراثی که در شکل‌گیری آن سهم داشت دفاع کند. متأسفانه تجربه نشان داده هر وقت احتمال دستیابی به توافق قوی‌تر می‌شود، اروپایی‌ها به‌ویژه فرانسه فرصت را برای مانع‌تراشی و دریافت امتیازهای بیشتر چه از طرف ایران و چه از طرف آمریکا مساعدتر می‌بینند. این رفتار مانع دستیابی به توافق، در‌صورتی‌که تمامی شرایط دستیابی به آن مهیا باشد، نیست، اما در فرایند مذاکرات می‌تواند به مرحله آزاردهنده‌ای برسد و این بار به خاطر فقدان گفت‌وگوی مستقیم ایران و آمریکا شاید محسوس‌تر از قبل باشد.