روزنامه جوان
1400/10/13
ژنرال قهرمان ملی روسیه میگفت سردار سلیمانی اسطوره من است
شاید خیلی از ما حاجقاسم را به عنوان یک فرمانده عالی نظامی بشناسیم، اما در کنار هنر فرماندهی در شرایط سخت جنگ، قدرت دیپلماسی حاجقاسم نیز مورد توجه و تحسین دوست و دشمن بود. او هرگز یک انسان تکبعدی نبود، گاه صلابت مردانهاش در میدان جنگ حافظه تاریخ را به وجد میآورد و گاه فصاحت کلامش «اقتدار اسلام را در مذاکرات دیپلماتیک به نمایش میگذاشت». «اورخان محمد اف» از مدافعان حرم آذربایجانی و مترجم زبان روسی حاجقاسم، اصطلاح «اقتدار اسلام در میدان دیپلماسی» را در گفتگو با ما به کار میبرد. او معتقد است شهید سلیمانی آنقدر در عرصه دیپلماسی به خود تسلط داشت که گویی حرکاتش را خدا کنترل میکرد. محمد اف نخستین بار سردار دلها را در «حلب محاصره شده» میبیند. هواپیمای حاجی مینشیند و او به استقبالش میرود. اولین بار کجا حاجقاسم را دیدید؟در یک مقطعی حلب بودم. آنجا از مدتها پیش در محاصره قرار داشت. در این شرایط هواپیمای کوچک حاجی روی باند فرود آمد و به اتفاق دوستان به استقبالش رفتیم. آنجا برای اولین بار ایشان را دیدم. گزارش دادند امریکاییها در گوشهای از منطقه حضور دارند. حاجی خواست شخصاً به مقر آنها برود و با چشمهای خودش ابعاد حضورشان را بررسی کند. کار خطرناکی بود، اما ایشان کلاهش را تا روی چشمش پایین کشید و همراه یک راننده به منطقه رفت و شناساییها را انجام داد.
شما که از یک کشور دیگر هستید، این نوع رفتار ایشان و ورود میدانیاش را به معرکههای مختلف چطور دیدید؟
برایم خیلی عجیب بود که مشهورترین ژنرال ایرانی تا چه حد میتواند ریسکپذیر باشد. هنوز مانده بود تا شمهای از ابعاد وجودی حاجی را بشناسیم. بعدها ارتباطم با ایشان بیشتر شد. یادم است یک بار در فرودگاه لاذقیه بودیم که از سه طرف در محاصره بود. در چنین شرایطی گفتند ماشین حاجقاسم و همراهانش از راه رسیده است. خودمان را به آنها رساندیم. تا در ماشین باز شد، شهید سلیمانی آنقدر خسته بود که نمیتوانست روی پاهایش بایستد. شاید کسانی که این مطلب را میخوانند باور نکنند، اما چیزی است که به عینه دیدم؛ چند نفر زیر بغلهای او را گرفتند و ایشان را روی یک صندلی نشاندند و برایش قهوه آوردیم. همراهانش تا از ماشین پیاده شدند، از خستگی روی آسفالت دراز کشیدند و به خواب رفتند! دوستان میگفتند حاجی و همراهانش برای عملیات شناسایی به منطقه بادیه دیرالزور رفتهاند و چهار روز است نخوابیدهاند. حاجی با همان حالت خستگی در جلسهای شرکت کرد و برگشت. از اینجا به بعد باید با هواپیما از منطقه خارج میشد. آن زمان ایشان من را تا حدی میشناخت، اما خجالت میکشیدم جلو بروم و خودم را به او نشان بدهم. وقتی متوجهم شد، صدایم زد و خوش و بش گرمی با من کرد. لحظاتی دستش را روی سینهاش نگه داشت تا جانب ادب را رعایت کرده باشد. برایم خیلی ارزش داشت که او به رغم خستگی اینطور گرم با من برخورد میکرد. موقع رفتن، حاجی در هواپیما نشست، اما بعضی از همراهانش تا لحظه آخر خواب بودند و به زحمت توانستیم آنها را به هواپیما برسانیم!
شما مترجم زبان روسی حاجقاسم بودید، شهید سلیمانی در میدان دیپلماسی چطور آدمی بود؟
وقتی در اولین جلسهای که ایشان با روسها داشتند شرکت کردم و از جلسه بیرون آمدیم، یکی از دوستان پرسید حاجی را در وقت مذاکره چطور دیدید؟ گفتم: «او اعجاز ولایت است.» آن طور که من ایشان را شناختم، سردار سلیمانی یک دیپلمات کامل بود. وقتی حرف میزد مشخص بود اهل مطالعه است و سواد بالایی دارد. ذهن بازی داشت. من در جلسات ایشان با ژنرالها و گاه دولتمردان روسی اقتدار اسلام را میدیدم. شاید خیلی از صاحبمنصبان به این باور نرسیدهاند خود را منتسب به کشوری بدانند که پرچمدار راه و منش امیرالمؤمنین (ع) است و آن اقتدار را نداشتند، اما شهید سلیمانی با چنین دیدگاه و پشتوانهای وارد جلسات دیپلماتیک میشد. محال بود حاجقاسم وارد جلسهای بشود و یک ژنرال روس به خودش اجازه بدهد بالای مجلس بنشیند، حتی وقتی به مقر آنها میرفتیم، روسها میآمدند و دور یک میز رو به روی ایشان مینشستند. گاه حاجی به خودش حق میداد صدایش را بلند کند، اما ابهت ایشان طوری بود که آنها هیچ وقت چنین حقی را به خود نمیدادند. شهید سلیمانی در عین اینکه نظامی بود، در اوج دیپلماسی هم بود. هر حرفی را سنجیده میزد. مثل اینکه خدا خودش مؤلف حرکات ایشان بود. اینکه کی دستش را بلند کند، کی حرف بزند، کی لبخند بزند، همهاش بجا و بقاعده بود.
ژنرالهای روس چه نگاهی به ایشان داشتند؟
یک بار با یک ژنرال روس داخل اتومبیلی در مسیر بودیم. ایشان از من پرسید چقدر ژنرال سلیمانی را دوست دارم؟ گفتم: «آنقدر که خودم و خانوادهام را فدایش کنم.» گفت: «اولین بار نیست که چنین جملهای را در مورد او از نیروهایش میشنوم.» بعد گفت: «من ویدئوهایی را دیدهام که هر جا آقای سلیمانی میرود، نیروها دورش را میگیرند و او را میبوسند و مشخص است از ته دل دوستش دارند.» بعد با لحن خاصی گفت: «کمتر فرمانده نظامی در دنیا وجود دارد که افرادش اینچنین او را دوست داشته باشند.»
جلسات حاجقاسم با روسها چگونه میگذشت؟
ژنرال لاپین از ژنرالهای سه ستاره ارتش روسیه میگفت، من در مورد زندگی ژنرال سلیمانی خواندهام، خیلی به زندگی من شباهت دارد، اما من نتوانستم به جایگاهی برسم که او اکنون رسیده است. لاپین بسیار برای سردار سلیمانی احترام قائل بود و خودم از زبانش شنیدم که میگفت: «ژنرال سلیمانی اسطوره من است.» این حرف کمی نیست. ژنرال ارتشی این حرف را میزند که جزو قویترین ارتشهای دنیاست، اما لاپین با صراحت اعلام میکرد که سلیمانی اسطوره اوست. من در حالی با لاپین حرف میزدم که قرار بود ایشان اولین دیدار را با شهید سلیمانی داشته باشد.
لاپین چه سمتی در سوریه داشت؟
ایشان در آن مقطع فرمانده نیروهای روسیه در سوریه بود. لاپین قهرمان ملی کشور روسیه هم به شمار میرود. از همین جاست که حرف ایشان در خصوص شهید سلیمانی و اسطوره بودن این شهید برای ایشان، ارزش بیشتری پیدا میکند. لاپین بعدها چندین بار از من خواست سلامش را به سردار سلیمانی برسانم.
به بحث برگردیم، در دیدار ژنرال لاپین و سردار سلیمانی چه گذشت؟
آن روز ژنرال لاپین قبل از جلسه هیجان داشت و مرتب دستهایش را به هم میمالید! خوشحال بود که میخواهد با سردار سلیمانی دیدار کند. جلسه که شروع شد، ایشان خیلی محترمانه با سردار سلیمانی حرف زد و حاجی هم خوب صحبت کرد و رفتار دوستانهای با هم داشتند. در آن جلسه نماینده وزارت دفاع روسیه هم حضور داشت. در یک جایی از جلسه، نماینده وزارت دفاع خواست خودی نشان بدهد و با صدای درشتی رو به شهید سلیمانی حرفی را زد. نه اینکه بیاحترامی کند، خواست نگاه بالا به پایینی داشته باشد. وقتی حرفش را ترجمه کردم، منتظر بودم حاجقاسم عصبانی بشود یا دستش را روی میز بکوبد یا واکنشی از این دست نشان بدهد، اما ایشان رو به یکی از دولتمردان سوریه که در جلسه بود، کرد و به او گفت: «شما جواب این آقا را بدهید!» یعنی من حتی او را لایق نمیدانم که خودم جوابش را بدهم. آن صاحبمنصب سوری هم خیلی قاطع از شهید سلیمانی دفاع کرد و جواب آن روس را داد. بعد حاجی رو کرد به ژنرال لاپین و بدون توجه به آن شخص، صحبتهایش را با ایشان ادامه داد. من دیدم نماینده وزارت دفاع روسیه چطور بعد از حرکت حاجقاسم، بادش خالی شد و سرجایش نشست. بعد از پایان جلسه، همان شخص که متوجه بزرگی شخصیت حاجقاسم شده بود، جلو آمد و گفت: «ژنرال سلیمانی اجازه بدهید با شما روبوسی کنم!»
گذشته از میدان دیپلماسی، نظر ژنرالهای روسیه در خصوص قدرت فرماندهی و تبحر نظامی شهید سلیمانی چه بود؟
اجازه دهید این سؤال شما را با یک خاطره پاسخ بدهم. در عملیات آزادسازی بوکمال، فرمانده وقت نیروهای روسیه در سوریه (آنها هر شش ماه یک بار تغییر میکردند) این نظر را داشت که آزاد کردن این منطقه در این مقطع زمانی غیرممکن است. در جلسهای که همراه شهید سلیمانی با روسها داشتیم، این ژنرال اعتقاد داشت نمیشود بوکمال را آزاد کرد، چراکه نیروهای امریکایی و کردهای متحد امریکا شش الی هفت ماه تلاش کرده و نتوانسته بودند این منطقه را از داعش پس بگیرند. بوکمال به خاطر موقعیت استراتژیک از سوی داعش تقویت شده بود، اما شهید سلیمانی گفت من میروم و این کار را تمام میکنم. رفت و بوکمال را با امکاناتی بسیار کمتر از آنچه امریکاییها پای کار آورده بودند آزاد کرد. بعد از این عملیات موفقیتآمیز، خودم از زبان آن ژنرال روس شنیدم که گفت: «این عملیات باید در آکادمی نظامی تدریس شود!»
سایر اخبار این روزنامه
دوران انحصار پزشکی به سر آمده است
تدابیری برای اصلاح نرخ ارز
سِرّ سردار
خودم با فراز تعزیتی «سربازنامه» بیشتر ارتباط میگیرم
هر کسی را نتوان گفت که «یک مکتب» بود
«دیپلماسی نهضتی» در گفتمان مقاومت
حاج قاسم آیندهنگر صادق الوعد و کاریزماتیک بود
مرد اعتبارآفرین در عرصه حمایت از مقاومت
مرد میدان بود و پشتوانه دیپلماسی عزتمند
زندگی با عینک حاج قاسم چه معنایی دارد؟
ملتهای نجاتیافته از داعش زودتر از ما حاجقاسم را شناختند
ژنرال قهرمان ملی روسیه میگفت سردار سلیمانی اسطوره من است
چالشهای «عمار» با مسئولان برای انقلابی ماندن!
هشدار عراقیها به نظامیان امریکا با تابوت خارج خواهید شد
فاتح جاویدان دژها و دلها