روزنامه آرمان ملی
1400/10/14
سر همیشه بیکلاهِ تهیدستان
جعفرگلابی روزنامه نگار نه تنها حالا و نه تنها در کشورما و پس از انقلاب بلکه درهمه جا سخن از بینوایان است! جامعهشناسان، اقتصاددانان، داستان سرایان و شُعرا هزاران کتاب راجع به آنها نوشتهاند. سخنرانان مذهبی و غیرمذهبی مرتباً راجع به فقرا داد سخن میدهند و دولتمردان و مجلسیان چنان غم خویش از وضع تهیدستان اظهار میدارند که گویی هیچ برنامه و اولویتی جز پولدارکردن مسکینان ندارند. اگر کسی اوضاع کره خاکی را نداند و به سیاره ما پا بگذارد در ابتدا تصورخواهدکرد که عزیزترین و موردتوجهترین و متنعمترین افراد روی زمین همین جماعت محتاجان و مفلسانند! اما چون بماند و نیک نظر کند به سرعت خواهد فهمید که هر اتفاقی و حادثهای و رویداد منفی درهرکجا و هرگونه رخ دهد، اولین قربانیان و زخمخوردگان، همین گروه نیازمندان یکلاقبا هستند و اگر اتفاقی نیفتد بازهم آنان هستند که درکنج بیغولهها نشسته، آه را با ناله سودا میکنند! جنگ، سیل، زلزله، بیماری، اپیدمی، خشکسالی، سرما و گرمای زیاد، بحرانهای سیاسی و اقتصادی، نزاعهای قومی و مذهبی... خلاصه هرچه پیش آید اولین و بیشترین ضربات سهمگین را تنگدستان میخورند و حتی هنگامی که یارانههای مستقیم و غیرمستقیم توزیع میشود این متمکنان جامعه هستند که بیشترین سهم را میبرند. چنانچه گاهی فریاد و فغان فقرا به آسمان میرسد و به صاحب هستی و از بودن خویش شکایت میبرند و گاهی عنان اختیار از کف مینهند و جهان را پربلا میکنند. اما در کشور ما این قصه دیرپا و پر از غم و حسرت، شاید عبرتانگیزتر است! شرح تاریخی این داستان دراین وجیزه نمیگنجد، اجمالا 16سال پیش دولتی با نام محرومان و مستضعفان روی کار آمد و شعارهای خارقالعاده به نفع ایشان داد و از قضا پس از 8 سال آن جماعتی که سرش بیکلاه ماند و مفتون و سرخورده شد همین قشر ضعیف جامعه بود! دولت آقای روحانی همه تلاش خود را معطوف رفع تحریمها کرد ولی موفق نشد و جنگ اقتصادی راه افتاد! جنگی که این بار واقعا بمب و موشکش درمیان محرومان ایران منفجر شد و یکی از بیرحمانهترین صحنههای فقیرستیزی در طول تاریخ از سوی دولت آمریکا پدید آمد. وقتی آقای ترامپ آن امضای منحوس را پای تحریمهای بیسابقه گذاشت تهیدستان بیخبر از همه جا در نهبندان و بشاگرد و زابل و تایباد و خواف و کلات و جوین و سردشت و اشنویه و پیرانشهر و سرباز و سراوان، ایرانشهر و... و حاشیهنشینان تهران و قم و مشهد و اهواز و یزد و اصفهان و اراک و همدان وکرمان و سمنان و... سفره کوچک نان و نمکشان هم خالیتر شد، سلامت نیمبندشان بحرانی، لباس مندرسشان ناپوشیدنی، گرمای تابستانشان سوزان و سرمای زمستان تا استخوانشان پیش رفت. بگذریم همین حالا که این کلمات رنجور ردیف میشوند خدا میداند که زخم فقر اتوبوسخوابان و کارتنخوابان و جویخوابان و گورخوابان تا کجا پیش رفته چه سان به مغز استخوانشان رسیده است؟ ما نباید میگذاشتیم این جنگ اقتصادی آغاز شود. شاید چند سال دیگر شخصیتی پیدا شود و چون آیتا... هاشمی رفسنجانی بگوید که اگر تجربیات کنونی را داشتیم نمیگذاشتیم جنگ اقتصادی علیه ملت ایران آغازشود! بگذریم وقتی امام جمعه تهران مسافران شمال را میبیند و آن را نشانه رفاه ایرانیان میگیرد! انسان وحشت میکند و میخکوب میشود که نکند دولت هم در تحلیل وضع اقتصادی مردم همینگونه قضاوت کند؟ کاش مسئولان کمیته امداد وسازمان بهزیستی خلاصهای از گزارشهای خود را تقدیم امام جمعه تهران کنند تا دریابند که همین حالا تعداد خانوادههای دارای2 یا 3 معلول، خانوادههای دارای2 یا 3 بیمار لاعلاج، زنان سرپرست خانوار با چند سرعائله، خیل کسانی که درصف عضویت در خانوادههای کمیته امداد و بهزیستی هستند چقدراست؟ نمیدانم آقایان علما و واعظان صاحب نفوذ و مسئولان کوچک و بزرگ میدانند که سطل زبالهای نیست که فقیری تا کمر در آن خم نشده باشد؟ آیا میدانند که گاهی میان فقرا روی این سطلهای زباله دعوا وکتککاری میشود؟ وقتی صفهای مرغ و ارزاق تشکیل میشود مسئولان به تکاپو میافتند تا صفها برچیده شود. حتما و لابد نمیدانند که عده زیادی این صفها راکه میبینند حسرت میخورند که جایی در میان آنها ندارند چون پول خرید همان مرغ دولتی را هم ندارند! جان کلام اینکه همه از فقرا گفته و میگویند! بجز مدعیان زیادهرو که سهم بزرگی در رنج تهیدستان دارند، بجز مسئولان که دربرابر هیولای مشکلات اقتصادی همچنان به کلیشهها و امورسطحی و شعاردادن مشغولند، دیدهایم رندان سیاسی را که اتفاقا نمکهای بسیار از جمهوری اسلامی خوردهاند و تا بودهاند بهترین زندگیها را داشتهاند و حالا درقلب آمریکا قیافه مشمئزکننده طرفداری از محرومان را میگیرند! روشنفکرانی که با آب وتاب داستان عشق وعاشقی جوانی خود را میگویند و افتخار میکنند که هیچگاه از اوج رفاه بیرون نبودهاند، سیاسیونی که روزی با آرمان محرومان ارکان قدرت را به دست گرفتند ولی حالا حتی یک نفرشان پایینتر از یوسفآباد منزل ندارد! آری بینوایان فراموش شدگان عملی تاریخ هستند و شاید روزی یک صدا و یک خواسته بزرگ از میان جمعیت انبوه ایشان گوشها را کرکند که اگر نمیتوانید یا نمیخواهید یا نمیشود کاری برای مستمندان کرد حداقل نام آنها را نیاورید، با اسمشان کاسبی نکنید و برزخم عمیق وجانکاهشان نمک نپاشید.
سایر اخبار این روزنامه
اقساط مسكن بيشتر از هزينه زندگي
حذف نخبگان تكرار تجربه احمدینژاد؛ دو آسيب جدی
قيمت بنزين به«دست مردم» افزايش مييابد؟
شغلهاي يك ميليون توماني؛ شوخي است!
بليت با ماليات پرواز ميكند
مکتب سردار سلیمانی نه با ترور از بین میرود نه با موشک
جزئیات جدید از پرونده افشای فایل صوتی ظریف
آغاز مذاكرات پس از توقف سه روزه
تسویه حساب شخصی به ضرر زنان
توافق چگونه ممکن میشود؟
سر همیشه بیکلاهِ تهیدستان
آرزو بر جوانان عیب نیست
اتوبوس فقر، پدیده نوظهور نیست