سوالهایمان بیجواب ماند
دو سال از آن صبح شوم و غمانگیز میگذرد. صبح روز هجدهم دی ماه سال 98؛ همان صبحی که زمین و هوا در صباشهر بوی مرگ گرفت. مهلکه آتش، تنهای خسته از سفر را بیجان کرد. نه کسی زنده ماند و نه حتی جسدی سالم بود. بویینگ ۷۳۷، ١٦٧ مسافر و ٩ خدمه را با خود به اوکراین میبرد. اما درست پنج دقیقه بعد از بلندشدن از روی باند فرودگاه امامخمینی منفجر شد و سقوط کرد.
گدازههای آتش همه جا را فرا گرفت و درنهایت چیزی نماند به جز خاکستر و انبوهی از اجساد تکهتکهشده؛ تمام مسافران جان دادند. مسافرانی که ١٤٧ نفرشان ایرانی بودند. نخبه و تحصیلکرده، پسران و دختران جوان، نوزاد و کودک، خانواده، عروس و داماد و پیر و جوان همگی زندگیشان در آن ثانیه تمام شد. درست رأس ساعت 6 و 19 دقیقه صبح؛ همان لحظهای که مسافران پرواز 752 اوکراین دیگر نفس نکشیدند. از همان لحظههای اول امدادگران و ماموران خود را برای جمعآوری اجساد و امدادرسانی به تلخترین محل حادثه سال رساندند و 176 زندگی را از روی زمین جمعآوری کردند.
حالا خانوادهها ماندهاند با دردی فراموشنشدنی. آنهایی که در صدایشان حسرت و دلتنگی موج میزند. خانوادههایی که هیچ خواستهای ندارند جز اینکه مقصر مشخص شود. کسی باشد که به سوالهای آنها پاسخ دهد. آنها دو بار مردند. یکبار سحرگاه چهارشنبه همان لحظهای که خبر سقوط و انفجار را شنیدند، یکبار هم صبح شنبه. وقتی باخبر شدند شایعهها درست بوده است. وقتی فهمیدند که یک اشتباه زندگیشان را تا ابد تیرهوتار کرده است. نه پول گرفتهاند و نه میخواهند پول بگیرند. فقط میخواهند جواب سوالهایشان را بگیرند.
مرگ رویاهای نخبگانمسافران مرگ، ۸۱ زن، ۷۰مرد و ۱۵کودک دختر و پسر و یک نوزاد بودند. این حادثه همچنین ۵۰۰ نیروی امدادی از هلالاحمر، آتشنشانی و اورژانس را به منطقه کشاند.
جانباختگان این حادثه وحشتناک کسانی بودند که نامشان و موفقیتهایشان این داغ را دوچندان میکرد. آنهایی که آرزو داشتند، درس خوانده بودند، میرفتند تا رویاهایشان را پلهپله بالا بروند. ١٣ نخبه دانشگاه شریف، نخبگان دانشگاههای دیگر، ورزشکار و فعالان موفق محیطزیست همگی از قربانیان این سانحه وحشتناک بودند. آنهایی که برای موفقیت از هیچ تلاشی دریغ نکردند.
غنیمت اژدری یکی از ارزشمندترین فعالان محیطزیست و همکاران موسسه سنستا بود. او تازه دانشجوی دکترای محیطزیست در کانادا شده بود. تعطیلات ژانویه را برای برگزاری مراسم نامزدیاش به ایران آمده بود. موفقیتهای زیادی داشت، اما رویاهایش همه پرپر شدند.
نویسندهای دلشکستهدر این پرواز نامهای آشنای دیگری هم به چشم میخورد. ریرا اسماعیلیون و پریسا اقبالیان فرزند و همسر حامد اسماعیلیون، نویسنده معروف بودند. حامد اسماعیلیون، نویسنده و داستاننویس ایرانی و از نسل نوی نویسندگان ادبیات فارسی است. نویسندهای که حالا در آخرین پست اینستاگرامیاش از ثبت یک انتشاراتی به یاد همسرش پریسا و دخترش ریرا خبر داد: «از پانزدهم دی ماه 1379 و عهدی که بستیم 21سال گذشت. تو رفتهای اما هستی. هر روز، هر روز، هر لحظه. نشستم به نوشتن، با اینکه قلم در خون میزدم. انتشارات «پریرا» را چند ماه پیش در کانادا ثبت کردم و امیدوارم عمری اگر بماند در بهار این کتاب و کتابهای دیگری که میخواستی منتشر کنم و نکردم، منتشر شوند، شاهدان زنده بخوانند و دیگر این پایان نوشتن باشد.»
اسماعیلیون همان روز حادثه در توییتی نوشت: «برای به خاک سپردن آرزوهای پریسایم و چشمهای ریرایم عازم تهرانم. در میان ما سه نفر عاشقانههای زیادی هست که تا مرگم پیش من میماند و آن را عریان نخواهم کرد. امیدوارم آن روز زودتر برسد.»
آرش پورضرابی و پونه گرجی که هر دو مهندس کامپیوتر از دانشگاه شریف بودند هم مسافر این هواپیما بودند. جشن عروسی این زوج سه روز پیش از حادثه بود.
دکترها و مهندسهادکتر سیاوش مقصودلو، معاون بهداشتی اسبق دانشگاه علوم پزشکی گلستان و همسر و فرزندش نیز در حادثه صبح سقوط هواپیمای اوکراینی حضور داشتند. سوزان گل باباپور از کارشناسان ارشد سابق آزمایشگاه سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی هم در سانحه سقوط هواپیمای بویینگ ۷۳۷ مسافربری اوکراینی جان خود را از دست داد. او متولد سال ۱۳۴۹ و از کارمندان سابق آزمایشگاههای سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور بود. دکتر آروین مرتب دانشآموخته مقطع کارشناسی و کارشناسیارشد دانشکده مهندسی برق دانشگاه خواجه نصیر هم به همراه همسر خود آیدا فرزانه در سانحه هوایی درگذشتند.
ووشوکار قهرماناز میان ١٧٩ مسافر پرواز ٧٥٢، یک ورزشکار از رشته ووشو هم حضور داشت. ارشیا ارباب بهرامی، قهرمان سبک تایچی ایران که زیر نظر فدراسیون ووشو فعالیت میکرد، برای ادامه تحصیل خود قصد داشت از طریق اوکراین راهی کانادا شود، اما مثل دیگر مسافران این پرواز دقایقی بعد از برخاستن از زمین طعم تلخ مرگ را چشید. ارشیا از سال ٢٠١٥ عضو تیمملی بود و در مسابقات داخلی و بینالمللی مدالهای زیادی داشت. او در مسابقات جهانی روسیه مدال برنز و در لهستان هم دو نقره کسب کرده بود. کمتر از یکماه قبل، ارشیا در مسابقات قهرمانی کشور دو مدال طلا کسب کرد. این جوان برای مسابقات به ایران میآمد و در کانادا تحصیل میکرد.
تراژدی غمانگیز خانوادههاحالا اما همه خانوادهها داغشان هنوز تازه است. آنهایی که زندگیشان به یک تراژدی غمانگیز تبدیل شده است. اکثرشان حرفی برای گفتن ندارند. اگر هم حرف بزنند از ناامیدی میگویند. از اینکه نمیخواهند خواستههایشان را بیان کنند. اینکه حرفی برای گفتن و توانی برای بیان دردشان ندارند. آنهایی هم که صحبت میکنند، فقط سوال دارند. سوالهای بیجواب. خانوادههایی که بعد از این حادثه دیگر نتوانستهاند طعم زندگی آرام و شاد را بچشند. توان حرفزدن درباره آن روزها را هم ندارند. حتی آنهایی که تا سال گذشته حرف میزدند و از گلههایشان میگفتند، حالا ساکت شدهاند.
درباره تازه عروس و داماددر میان مسافران پرواز اوکراین نوعروس و دامادهای زیادی بودند که در آسمان پرند برای همیشه خاموش شدند. سارا ممانی و سیاوش غفوری آذر یکی از همین عروس و دامادهای پرواز جهنمی بودند. ماه عسلشان خاکستر شد. آرزوهایشان هم در زمین شهریار دفن شد. به ایران آمدند و رخت عروسی و دامادی به تن کردند. قرار بود زندگیشان را آغاز کنند، اما نتوانستند. پرواز مرگ به آنها مهلت نداد. سارا همراه با شوهرش رفت. حالا تنها خواهرش مانده که سوگواری میکند. سوگوار خواهری که ١٠سال در مونترال درس خواند تا اینکه در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه کنکوردیا فارغالتحصیل شد. سارا رفت، مادرش هم نتوانست تاب بیاورد. سارای مهربانش را از دست داده بود. برای همین راهی بیمارستان شد و سال گذشته جانش را از دست داد. پدر سارا هم دو سال پیش از حادثه جان باخته بود.
در سوگ خواهرحالا فقط هما مانده است با داغی بزرگ. یکی از بستگان سارا در گفتوگو با خبرنگار شهروند درباره داغ بزرگ این خانواده میگوید: «سارا ١٠سالی بود که در کانادا درس میخواند. در دانشگاه با سیاوش آشنا شد و تصمیم به ازدواج گرفتند. یک هفته پیش از حادثه جشن عروسیشان در تهران برگزار شد. پدر سارا دو سال پیش از حادثه فوت کرده بود. مادرش هم بیماری داشت. چه کسی جوابگو است. چه کسی میخواهد پاسخگوی قلب مچاله مادر بیمار سارا باشد که با شنیدن خبر مرگ دخترش در بیمارستان به حالت نیمه بیهوش افتاد و درنهایت جان باخت.»
مرگ مادربعد از این فاجعه، مادر سارا نتوانست تاب بیاورد. او آنقدر غصه خورد، اشک ریخت و حالش بد شد که درنهایت سکته کرد: «شهریور سال گذشته بود که مادر سارا جان خود را از دست داد. فقط خواهر سارا ماند با کولهباری از غم و دلتنگی. او در ایران زندگی میکرد. اما اصلا حالوروز خوبی نداشت، برای همین به توصیه همه ما از ایران رفت. رفت تا درس بخواند و او هم مثل خواهرش موفق شود. الان نقاش است. میخواهد رشته هنر را ادامه دهد. چهار ماه میشود که به کانادا رفته است. هما در تهران تنها بود. میترسید خودش هم مثل مادرش سکته کند و بمیرد. دیگر انگیزهای برای ادامه زندگی نداشت.
ما برای اینکه کمی حالوروزش بهتر شود، او را به خارج از کشور فرستادیم. هما خیلی پیگیر پرونده نیست. فقط میخواهد بداند که چرا این اتفاق افتاد. خواستهای ندارد. پول نمیخواهد. غرامت نمیخواهد. چندین زندگی تمامشده. چندین خانواده داغدار شدهاند. چندین نفر هنوز هم عذاب میکشند و این خودش یک تراژدی بزرگ است. برای همین فقط میخواهد بداند چرا این اتفاق افتاد. چه کسی مقصر و مسبب این بلای بزرگ است. مسألهای نیست که به راحتی بتوان آن را فراموش کرد. چون حالش بد میشود، خیلی درباره این ماجرا با او صحبت نمیکنیم. خودش هم پیگیری نمیکند. فقط هر بار که صحبت میکنیم با گریه میگوید، چرا؟ یک نفر پیدا شود و به من بگوید چرا این اتفاق افتاد؟»
به دنبال عدالت هستیمغمشان سنگین است. پدرام صبح مزار پدرش را بوسید و شب کنار همان مزار خوابید. حالا در کنار غم دلتنگی و سوگواری برای این پسر، از بیعدالتی هم رنج میبرند. دایی پدرام جدیدی بعد از دو سال از غم و رنج خانواده خواهرش در سوگ پدرام میگوید: «پدرام 28 سال داشت. نخبه ریاضی فیزیک بود. در دانشگاه خواجه نصیر و علم و صنعت درس میخواند. دانشجوی دکتری بود که به کانادا رفت. پدرام روی پلهای متحرک هوشمند کار میکرد و تمام علاقهاش کار و درس بود.
حالا خواهرم و دخترش افسردگی گرفتهاند. پدر پدرام یک سال قبل از حادثه فوت کرده بود. پدرام برای سالگرد پدرش آمده بود. اما اجل به او هم مهلت نداد. پدرام خوشحال و موفق بود. آرزوها داشت. در آن هواپیما 100 نابغه بود که پرپر شدند. پدرام هم جزو نابغهها بود. میگفت میخواهم روی پلهای معلق کار کنم. به ایران بیایم و تدریس کنم و سیستم آموزشی را ارتقا بدهم. او سال دوم دکتری سازههای دریایی بود. درواقع در ایران بود که مقالههایش را در تورنتو خواندند و برای او اپلای فرستادند.»
کاش زجر نکشیده باشداو ادامه میدهد: «هیچ عدالتی انجام نشده و عامل اصلی این ماجرا هم مشخص نشده است. ما سوالهای زیادی داریم. چرا ساکهای برخی را بار نزدند. چرا ساکها سالم تحویل داده شد. چرا آن شب پرواز کنسل نشد. چرا آنها را یک ساعت روی باند نگه داشتند. خیلی از این سوالها پاسخ داده نشده است. ما و هیچکدام از خانوادهها پول نگرفتهایم. چون پول نمیخواهیم. ما در درجه اول عدالت میخواهیم. چرا باید جوان به این موفقی چنین اتفاقی برایش بیفتد. خواهرش به من میگوید ببین به کجا رسیدهایم که من آرزو میکنم کاش پدرام در همان دقایق اول مرده باشد.»
چراهای بیجواباو از پیگیریهای پرونده راضی نیست و میگوید: «هیچکس از پیگیریها راضی نیست. حالا هم که زمین آنجا را آباد کردهاند و آنجا پر شده است از زمین فوتبال و پارک. در صورتی که میتوانستند به خاطر این خانوادهها آنجا را محلی برای یادبود قربانیان درست کنند. آنها همگی در آن زمین تکهتکه شدند. مزار اصلیشان آنجا بود. ولی آن محل را تبدیل به ساختمان و زمین ورزشی و پارک کردند. در صورتی که خانوادهها میتوانستند برای آرامشدن دلشان به آن محل بروند.
از طرفی همه یک سوال دارند، آن هم اینکه چرا زدند. چرا موشک دوم را زدند. ممکن بود خلبان بتواند با همان موشک اول روی باند برگردد و بچهها زنده بمانند. همه خانوادهها جواب سوالهایشان را میخواهند. وقتی به آنجا رفتیم آثاری از هواپیما نمانده بود. فقط تکههای بدنشان را دیدیم. صحنه وحشتناکی بود. دیگر زندگی برای ما معنایش را از دست داده است. مرتب به این فکر میکنیم که چطور مردند. چقدر زجر کشیدند. بعضیها بچه کوچک داشتند. چقدر ترسیدند و چطور در آن ثانیهها بچهها را آرام کردند. وقتی به اینها فکر میکنیم حالمان از روز اول هم بدتر میشود.»
داغ یک پدردکتر عباس دانشمند هم دلش پُر است. دختر و داماد و دو نوهاش را از دست داده است. او هم نه پول میخواهد و نه حتی خواستار مجازات مسببان این فاجعه است. میگوید هیچ چیز نمیتواند دخترش را به او برگرداند. نه شکایت دارد و نه رضایت میدهد. پرونده را پیگیری نمیکند و دیگر رمقی برای یادآوری آن روزهای تلخ ندارد: «هنوز هم حتی ذرهای از درد ما کم نشده است. هنوز هم در حسرت دیدار دخترم هستم. دلم برای شنیدن صدایش تنگ شده است. خودمان هم تعجب میکنیم که چطور توانستیم دو سال را بدون مژگان و درینا و دریا و پدرام دوام بیاوریم. چه چیزی میتواند آنها را به ما برگرداند. حتی سنگینترین مجازات هم نمیتواند دل ما را آرام کند. بیشترین پول هم نمیتواند ذرهای از غم ما کم کند. فرزندانم را از من گرفتند. دیگر چه چیزی میتواند از آنها در این دنیا برایم باارزشتر باشد.»
دلمان آرام نمیگیرداو ادامه میدهد: «میدانم که پیگیری پرونده فایدهای ندارد، برای همین شکایت و پیگیری نمیکنم. ولی پرونده باز است و رضایت هم نمیدهم. حالا هم پرونده را کش دادهاند و میدانم این شکایتها به جایی نمیرسد. برای همین خودم را کنار کشیدهام و با بقیه هم همراه نمیشوم. مژگان و پدرام با دو فرزندشان راهی کانادا بودند. آنها سالها پیش برای ادامه تحصیل به آنجا رفتند، بعد هم همانجا ماندگار شدند.
پدرام دانشجوی برق و مخابرات بود و مژگان هم مهندسی برق میخواند. بعد از مدتی هم هر دو برای ادامه تحصیل راهی کانادا شدند. مژگان تحصیلاتش را ادامه داد و درنهایت هم پس از گرفتن مدرک دکتری در دانشگاه آلبرتا مشغول تدریس شد. پدرام هم در یک شرکت مخابراتی مشغول کار بود. من یک دختر و یک پسر دیگر دارم. آنها نیز خارج از کشور زندگی میکنند. دخترم در تورنتو و پسرم نیز در استرالیا زندگی میکند. من و همسرم تنهاییم. هنوز هم بسیار ناراحتیم. هنوز این مسأله برایمان باورکردنی نیست. درد ما درمان ندارد و با هیچ اتفاقی آرام نمیگیرد.»
خواستهای نداریمدکتر دانشمند بیشتر پولی را که دولت کانادا بهعنوان غرامت به آنها پرداخت کرد، صرف امور خیریه کرد. حتی وسایل خانه دخترش را هم به خیریه بخشید: «من پول دیه را نمیخواهم. هیچ خواستهای ندارم. امیدوار نیستم و میدانم دادگاه با عدالتی نخواهد بود. عزیزانم رفتند و دیگر برنمیگردند. شنیدهام رأی پرونده صادر شده است، اما ابلاغ نشده و من حتی نمیدانم که رأی چیست. همان روزهای اول از طرف دولت کانادا مبلغ 25هزار دلار به قربانیان مقیم کانادا پرداخت شد. من با این پول به خانه دخترم در کانادا رفتم. وسایل و اموال دخترم را به خیریه بخشیدم. کارهای فروش خانه را انجام دادم. بیشتر پول را هم به خیریه بخشیدم و برگشتم.»
اعلام آمادگی برای خدمترسانی به همه خانوادههای داغدیدهسال گذشته بود که قربانیان ایرانی پرواز اوکراین شهید محسوب شدند. آنها هم جزو لیست شهدا هستند. حالا هم رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران از تشکیل پرونده برخی از خانوادهها خبر داده است. صبح روز جمعه 16 دی ماه امسال مراسم عطرافشانی و گلباران مزار شهدا و گرامیداشت دومین سالگرد شهدای سقوط هواپیمای اوکراینی برگزار شد. این مراسم با حضور معاون رئیسجمهوری و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برگزار شد.
در این مراسم جمعی از خانوادههای شهدای سانحه هواپیمای اوکراینی، سردار احمدی نماینده و مدیرکل اشراف نیروی انسانی سپاه پاسداران، سردار عبدی مشاور فرمانده ناجا و رئیس مرکز امور ایثارگران، محمد غفوری سرپرست بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ و عبدالله مرتضوی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستانهای استان تهران حضور داشتند.
دکتر سیدامیرحسین قاضیزاده هاشمی، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران درباره این حادثه گفت: «در دومین سالگرد حادثه غمبار شهادت مسافران هواپیمای اوکراینی در یکی از تلخترین برهههای حساس کشور به مقام شهدای این حادثه ادای احترام میکنیم. یاد و خاطره آن عزیزان را گرامی میداریم.»
تشکیل پرونده برای ۷۳ خانوادهاو درباره اقدامات صورتگرفته در مورد خانواده این شهدا گفت: «مسافران این هواپیما در زمره شهدا محسوب میشوند. تمهیداتی در خدمترسانی به بازماندگان شهدای سانحه هواپیمای اوکراینی در نظر گرفته شده است. تاکنون از ۱۳۳ خانواده ایرانی این واقعه، پرونده ۷۳ خانواده معزز تشکیل شده است. درباره سایر خانوادههای معظم نیز آمادگی برای تشکیل پرونده و ارایه خدمات وجود دارد. امیدواریم مسیر قانونی و مراحل رسیدگی به پرونده این حادثه به پایان برسد. با حصول نتیجه و معرفی مقصران یا قصورکنندگان، شاهد آرامش قلوب بازماندگان و خانواده شهدا باشیم.»
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران با اعلام اینکه تعدادی از این خانوادهها در خارج از کشور حضور دارند، گفت: «در بنیاد شهید و امور ایثارگران برای تشکیل پرونده این عزیزان نیز آمادگی داریم.»
معاون رئیسجمهوری در ادامه صحبتهایش گفت: «با حضور بر سر مزار پنج نفر از قربانیان حادثه هواپیمای اوکراینی در بهشت زهرا(س) از طرف قوای سهگانه، رئیسجمهوری و هیأت دولت به مقام این شهدا ادای احترام میکنیم. به حضور این خانوادههای شهدا عرض تسلیت داریم. مزار سایر قربانیان این حادثه تلخ در ۱۴ استان کشور پراکنده است. مسئولان بر اساس برنامه به تمام این گلزارها خواهند رفت. همچنین در این ایام دیدار با خانوادههای این عزیزان برای عرض تسلیت و دلجویی در دستور کار بنیاد شهید و امور ایثارگران قرار دارد.»