روزنامه آرمان ملی
1400/10/19
ناگفتههای دختـر دربــاره پــــدر
عکس: آرمانملی / حجت سپهوند/آرمان ملی- مطهره شفیعی: 5 سال از رحلت آیتا... هاشمی میگذرد، 5 سالی که هر روزش گفته شد «کاش بود تا تدبیری میکرد.» هر روز که میگذرد جای خالی او بیش از همیشه احساس میشود و البته یادگاریهایش که برای آسایش و رفاه مردم هنوز در تمام این خودنمایی میکند از جمله دانشگاه آزاد اسلامی که متناسب با رشد جمعیت جوان شکل گرفت و گسترش یافت. در عرصه سیاست، هوشمند بود و با نادیده گرفتن سنگپراکنیها و شایعه سازی مخالفانش آنچه را انجام داد که میدانست نتیجه مثبتی برای مردم دارد، مانند حمایت از خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری 76. پس از آن وقتی با ردصلاحیت خودش مواجه شد، سکوت کرد تا آرامش مردم خدشهدار نشود، چون میدانست عظمت و بزرگی او از نگاه مردم قابل حذف شدن نیست. جریان اصولگرایی نگاه هاشمی که به سمت مردم بود را مانع رسیدن به اهدافشان میدانستند، پس به هر روشی که امکان داشت، برای تخریب او تلاش کردند. جریان اصلاحات که در انتخابات مجلس ششم با ساخت دو قطبی کاذب هاشمی - خاتمی سعی در تضعیف او داشتند، در دهههای اخیر او را ناجی خواندند. در راستای آنچه آیتا... هاشمی در دوره حیات برای مردم انجام داد و موانع پیش روی ایشان، فائزه هاشمی با «آرمان ملی» به گفتوگو پرداخته که در ادامه میخوانید. تصور میکنید اگر آیتا... هاشمی در قید حیات بودند، چه تدبیری برای مشکلات اقتصادی و اجتماعی و.. در این مقطع داشتند؟ بهطور حتم تدابیری داشتند اما باید در نظر داشته باشید که بابا قدرت اجرایی نبود و سالها در مجمع تشخیص مصلحت حضور داشت. سعی کردند بابا را پس از سالها تدبیر برای حل مشکلات کشور به حاشیه بکشانند و تصور میکردند بابا مقهور آنها میشود اما سخت در اشتباه بودند و از هر راهی که رفتند نتوانستند مانع دلسوزی بابا برای کشور و حل مشکلات آن شوند. حضور ایشان بسیار ارزشمند بود. این تاثیرگذاری در دهه اخیر در چه موضوعاتی نمایان بود؟ این تاثیرگذاری در موارد زیادی قابل مشاهده بود به عنوان نمونه دوره اول ریاست جمهوری آقای روحانی را با دوره دوم آن مقایسه کنید، تفاوت عملکردها در 2 دوره کامل نمایان است و من دلیل آن را نبودن بابا در دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی میدانم. برخی با این نظر شما موافق نیستند. بله. بعضیها عقیده دارند که اینطور نیست و چون پدرم است، من این را میگویم اما واقعیت همین است و آنانی که آگاه به اداره کشور هستند، تاثیرگذاری بابا بر دولت اول روحانی را تایید میکنند. البته عدم حضور بابا بر دولت آقای روحانی تاثیر نداشت و بر وضعیت اصلاحطلبان هم تاثیر گذاشت. برخی از اصلاحطلبان بعد از رفتن بابا منفعل شدند و قرارهایشان با مردم را فراموش کردند. خود ما آن زمان در حزب کارگزاران مواضعی داشتیم ولی بعد از بابا مسیر بهطور کامل تغییر کرد. از انفعال صحبت کردید. دلیلش چه بود؟ احساس ناامیدی داشتیم از اینکه دیگر پشتیبان نداریم، شخصیتی که راه را نشان بدهد دیگر وجود ندارد و دیگر شخصیتی نیست که راه را باز کند. به هر حال بابا با وجود اینکه قدرت اجرایی نبود اما وزنه تاثیرگذاری بود و بسیاری از افراد و شخصیتها از او حساب میبردند به نحوی که حضور و صحبتهای بابا بر تصمیمات و مواضع آنها تاثیر داشت. از بحث اصلی دور شدیم و به سوال اول پاسخی داده نشد. اگر آیتا... هاشمی در قید حیات بودند، برای حل مشکلات فعلی کشور چه تدبیری میاندیشیدند؟ البته اینکه چه تدبیری داشت، باید به دورانی باز گردیم که بابا رئیسجمهور بود. یکی از مهمترین موضوعاتی که در آن برهه در دستور کار بابا قرار گرفت، تعامل با دنیا بود چرا که در دوران جنگ غیر از یک یا دو کشور، سایر کشورها مدافع و حامی صدام و عراق بودند بنابراین نه در کنار ما بلکه در مقابل ایران حضور داشتند و روابط ما با همه کشورها خراب بود. اولین کار بابا این بود که روابط ایران را با سایر کشورها بهبود بخشبد و با آنها ارتباط برقرار کرد به نحوی که با کشورهای آسیای میانه، کشورهای عربی و آفریقایی و حتی اروپایی رابطه داشتیم. البته در مقطعی این روابط تیره شد و اتهاماتی زده شد. بله. داستان میکونوس همه چیز را به هم زد که البته آن هم تقصیر بابا نبود بلکه دیگرانی آمدند و با شیطنت خاصی که داشتند آن کارها را انجام دادند تا همه چیز از جمله روابط را به هم بزنند. حتی بابا تلاش زیادی کرد تا با آمریکا رابطه برقرار کند ولی به هر دلیل این رابطه شکل نگرفت. چرا این موضوع برای آیت ا... از اهمیت برخوردار بود؟ به هر حال این مساله بسیار مهم است. از موضوعاتی که امروز چوب آن را میخوریم، تحریمها هستند. همه کشورها در جبهه آمریکا حضور دارند و بهخاطر تحریم نشدن، رابطه خودشان را با ایران قطع کردهاند. خودمان هم رابطه با بسیاری از کشورها را خراب کردیم و برنامههایی اجرا شد که کشورهای دیگر را در مقابل ایران قرار داد که بابا با این برنامهها و کارها مخالف بود. تصور میکنم اگر بابا زنده بود و قدرت تصمیم گیری داشت و یا صدایش شنیده میشد، این اتفاقات رخ نمیداد. بابا این مشکلات را حل میکردند چون قائل به تقویت روابط خارجی کشور و ارتباط با سایر کشورها بود. در حوزه اقتصادی هم کشور با تنگناها و مشکلات زیادی مواجه است. دولت هاشمی دولت سازندگی بود و دولتمردان با هدایت آیتا... توانستند به مدیریت اقتصاد پس از جنگ بپردازند. اکنون چه باید کرد؟ اگر بابا بود، طبیعتا از مدیران کارکشته و متخصص در اقتصاد استفاده میکرد. امروز یکی از مشکلات ما مدیران نامدیر است حتی اگر حسن نیت داشته باشند و بخواهند کاری انجام دهند که در مسیر درست باشند، آن کار را بلد نیستند. متاسفانه از زمان آقای احمدینژاد ریلگذاریها اشتباه بود که این روند غلط همچنان ادامه دارد به نحوی که هر شخصی بر سر کار بیاید، همچنان در مسیر همان سیاستهای پوپولیستی حرکت میکند و به همان شیوه مدیریت میکند. استفاده از مدیران متخصص و استفاده از نظرات کارشناسان موضوعی بود که بابا تاکید زیادی بر اجرای آن داشت. دولت کنونی نخستین دولتی است که آیت ا... حضور ندارد چرا که به هر حال دولت دوم آقای روحانی ادامه دولت نخست ایشان بود. عملکرد دولت فعلی را چطور ارزیابی میکنید؟ معتقدم که آقای رئیسی را نامحسوس نظارت میکنند و امروز وزرای این دولت توسط دیگران هم اداره میشوند. به عبارتی تصور نمیکنم ایشان نقشی صددرصدی در اداره وزرا و کابینه داشته باشد. شاید ایشان و اعضای کابینه با هم صحبت کنند ولی تصمیمات در جای دیگری گرفته میشود. بر چـــه اساســی اینگونه میگویید؟ حداقل در چند وزارتخانه که من آنها را میشناسم، چنین اتفاقی رخ میدهد. اکنون نقد شما به دولتهای مختلف چیست؟ مملکت با شعار پیش نمیرود. اینکه شعار بدهیم و در عمــل عکس آن شعار اجرا شود، اشتبـــاه است و نمیتوان کشور را با دوگانگی شعار و عمل اداره کرد. روال کار بابا خلاف این رویه بود یعنی بابا خیلی حرف نمیزد و تبلیغات نداشت اما عمل میکرد. ایشان ریل درستی گذاشته بود و آقای خاتمی هم کمابیش همان مسیر را ادامه دارد. اگر همان مسیر ادامه پیدا کرده بود، امروز میتوانستیم کشوری توسعه یافته باشیم. به هر حال آیتا... هاشمی نقش پررنگی در دولت نخست آقای روحانی داشت. تا چه اندازه به مشورتهایی که با آیتا... صورت میدادند، توجه میکردند؟ آقای روحانی چندان اهل مشورت گرفتن نبود. حتی با اینکه بابا معمار احیای روابط با عربستان بود، در رابطه با این کشور هم از بابا مشورت نگرفت. عقیده دارم حضور بابا برای دولت آقای روحانی پشتوانه بود و به آقایروحانی احساس قدرت میداد به نحوی که میتوانست مسیر را ترسیم کند. آقای روحانی با رفتن بابا احساس کرد پشتیبان خود را از دست داده است و شاید سعی کرد که با دیگران ببندد که خودش را حفظ کند. فکر میکنم بابا با رهبری در مورد برجام حرف میزد و روحانی هم تلاشش را میکرد که در نتیجه برجام امضا شد. رفتن بابا این قدرت و پشتوانه را گرفت و آقای روحانی از نظر معنوی خالی و مسیر ایشان عوض شد. یکی از مسائل ما «اف ای تی اف» بود که امروز در مجمع تشخیص مصلحت نظام است. اگر بابا بود حتما «اف ای تی اف» را به سرانجام میرساند. البته بودن بابا یک موضوع و در قدرت بودن ایشان موضوع دیگری است که باید بین این دو موضوع تفکیک قائل شویم. اشاره به حرکت رئیس دولت اصلاحــات در مسیری کردید که توسط آیتا... هاشمی ترسیم شده بود اما در دوم خرداد 76 برخی بودند که پیروزی اصلاحات را به معنی شکست آقای هاشمی تعبیر کردند. نقش آقای هاشمی در آن انتخابات چه بود؟ این حرف، دروغ بزرگی بود که برخی دانشجویان منتسب به یک جریان و برخی در جریان چپ ساختند و پخش کردند. آنها شروع به تخریب کردند و این حرف را زدند. این دروغها در زمان انتخابات مجلس ششم زده شد تا بابا را تخریب کنند و رای نیاورد. خود من هم در آن انتخابات، کاندیدا بودم و زمانی که برای سخنرانی یا دیدار دعوت میشدم، سعی در خنثی کردن این دروغها و تخریبها میکردم البته موفق نمیشدم چراکه اگر موفق بودم، نتیجه انتخابات به نحو دیگری رقم میخورد ولی تلاش میکردم که ثابت کنم این حرفها دروغ است. به یاد دارم که در دانشگاه علم و صنعت برنامهای بود که مجری برنامه گفت «دوم خرداد نه به آقای هاشمی بود» این جمله صحت نداشت و مشخص بود از طرف مخالفان انتخاباتی آقای هاشمی ساخته شده است. دلیلش چه بود؟ چون کارگزارانی که برای آقای خاتمی کار میکردند. آنها مهمترین حزبی بودند که باعث پیروزی آقای خاتمی شدند. احزاب دیگر جانی نداشتند، تازه راه افتاده بودند و تازه احیا شده بودند. کارگزاران قبل از آن یعنی در مجلس پنجم تاسیس و باعث شد بیش از صد کاندیدای جریان چپ که به دلیل ردصلاحیتهای مجلس چهارم قهر کرده بودند، هیچ فعالیتی نداشتند و انتخابات را تحریم کرده بودند، به عرصه باز گردند. کارگزاران یک تنه وارد میدان شد و بیش از صد نماینده به مجلس فرستاد و برخورد با کرباسچی از همان زمان شروع شد. آنچه اشاره کردید به دوران قبل اصلاحات مربوط است. در انتخابات دو خرداد 76 و مجلس ششم چه گذشت؟ درست است. در زمان انتخابات ریاست جمهوری هفتم کارگزاران از ابتدا برنامهای برای حمایت از آقای خاتمی نداشت ولی از زمانی که به این نتیجه رسیدند که آقای خاتمی را کاندیدا کنند، بیشترین کار با کارگزاران بود. اینکه کارگزاران برای آقای خاتمی کار کرده مهم است چون بسیاری کارگزاران را منتسب به بابا میدانند، چراکه مشورتهای خودشان را با بابا میکردند. دوم اینکه خود من که دختر آقای هاشمی بودم، در سخنرانیها و تبلیغاتم چنین عنوان میکردم که آقای هاشمی این کار و آن کار را کرده است و شخصیتی که بین کاندیداهای موجود میتواند این راه را ادامه دهد و به سرانجام برساند، آقای خاتمی است. پس از آن ارزیابی شد که من پنج میلیون رای برای آقای خاتمی جمع کردم. نظارت و حساسیت آیتا... هاشمــی برای آن انتخابات هم ماندگار شد. درست است. بعد سخنرانی تاریخی بابا در نماز جمعه و در روز انتخابات و نظارت عجیب و غریب بر انتخابات ماندگار شد. بسیاری باور نمیکردند آقای خاتمی رای لازم برای ریاست جمهوری را کسب کند. بابا تلاش کرد تا انتخابات سالم برگزار شود. کاندیدا جریان مقابل آقای ناطق بود و آقای ناطق در طول مجلس چهارم انتقاداتی به آقای هاشمی داشت به عنوان نمونه آقای کرباسچی میخواست پل چهارراه پارک وی را افتتاح کند، بابا را دعوت کرده بود و بابا از سازندگی و ساخت پل و اتفاقاتی که رخ میدهد، صحبت کرد اما فردای آن روز گفتند مگر ساختن پل، سازندگی است؟! مجلس چهارم در مقابل بابا بود. جریان اصولگرا در آن دوران در مقابل بابا بود. به برنامههای بابا و وزرای بابا رای ندادند و برنامههای ایشان را متوقف کردند. در چنین شرایطی بابا مجبور شد وزرای دیگری معرفی کند در کارآمدی کابینه تاثیر داشت. سردمدار همه این اقدامات رئیس وقت مجلس بود. در انتخابات سال 76 آقای ناطق رقیب آقای خاتمی بود. چگونه است آقای ناطقی که در مقابل آقای هاشمی بود، رای به خاتمی میشود رای به هاشمی؟! این «نه به آقای ناطق» بود. در آن مقطع آقای ناطق و آقای هاشمی در یک خط نبودند! اگر بابا و آقای خاتمی در کنار هم بودند، مطمئنا تاثیرگذاری آقای خاتمی قویتر میشد. جدا کردن بابا از آقای خاتمی باعث شد آقای خاتمی آسیب پذیرتر شود. بابا کنار نکشید و باز هم پشت دولت اصلاحات بود ولی حمله زیادی به بابا میشد و اثرات خود را داشت. برای بابا منافع کشور مهمتر از منافع حزبی بود. دولت آقای هاشمی بعد از جنگ و در شرایطی روی کار آمد که وضعیت کشور مساعد نبود و وضعیت نابسامانی بود. برخی معتقدند وضعیت امروز کشور مانند همان سالها است. آقای هاشمی چه کرد که به مردم زیاد سخت نگذرد؟ یارانه هم ندادند پس سیاست ایشان در آن دوران چه بود؟ در تمام دورانی که جنگ بود، شرایط اقتصادی خوب نبود، زیر ساختها تخریب شده بود و وضعیت برق و آب و گاز و شرایط معیشتی اسفناک بود اما به دلیل اینکه به مردم کوپن داده میشد، فشار زیادی به آنها وارد نشد، چراکه مایحتاج و کالاهای سهمیهای به مردم داده شد. شرایط آن دوران مانند امروز سخت نبود، سازندگی شروع شد و تلاش بابا این بود تا با ساختن نیروگاهها، سدها، جادهها و... شرایط کشور را عادی کند و کشور از آن سختیهای دوران جنگ خارج کند. همه این تصمیمات سبب ایجاد اشتغال در کشور شد. طبیعی است وقتی کار میکنید و بخش خصوصی را به میدان وارد میکنید، اشتغال ایجاد میشود و اشتغال است که معیشت مردم را تامین میکند. یکی از انتقادات به آیتا... هاشمی در دوران سازندگی این است که تمام توجه و توان اجرایی کشور معطوف به بخش اقتصادی شده است. این انتقاد را میپذیرید؟ همانطور که اشاره کردید، برخی انتقاد میکنند که چرا تمرکز بابا تنها بر مسائل اقتصادی بود ولی وقتی ما کشوری با زیرساختهای تخریب شده داریم، اولویت نخست باید در حوزه اقتصادی باشد و این بخش بر دیگر بخشها اولویت داشته باشد، چراکه برای توجه به بخشهای دیگر باید مخروبهها را آباد کرد و زیرساختها تامین شود. بهطور طبیعی در طبقهبندی نیازها، ابتدا به نیازهای اقتصادی توجه میشود. زمانی که شکم انسان سیر شد، پس از آن به یاد احترام و آزادی و چیزهای دیگر میافتد. وقتی گرسنه باشیم، طبیعی است که به موضوعات دیگر فکر نمیکنیم البته عقیده دارم که اولویت بندی نشد وگرنه در کنار آن به مسائل دیگر هم توجه میشد. به دلیل اینکه بابا اهل شعار نبود، تبلیغات زیادی نداشت و سعی میکرد فقط کار انجام شود، اقدامات صورت گرفته در حوزههای دیگر گفته نمیشد وگرنه اگر آمارهایی از اقدامات آن زمان ارائه شود، مشاهده خواهید کرد که کشور در سایر حوزهها بهجز بخش اقتصاد هم رشد خوبی داشته است که نمونه آن تاسیس دانشگاه آزاد است. این اقدام کار بسیار بزرگی بود که نمیتوان آن را نادیده گرفت. جمعیت کشور بعد از انقلاب به یکباره دو برابر شد. طبیعی است که دانشگاههای کشور نمیتوانست کفاف آن همه جوان را بدهد اما دانشگاه آزاد این جوانها را نگه داشت تا در داخل کشور تحصیل و پیشرفت کنند. وقتی شما در هر خانوادهای یکی یا دو دانشجو دارید، یعنی فضای سیاسی و فضای فرهنگی در خانواده وجود دارد. وقتی برق را به روستاها میبرید، این کار بدان معناست که کار فرهنگی و سیاسی انجام شده چرا که آگاهی ایجاد شده است. در زمان دولت بابا، فضا جوری ساخته شد که همه موضوعات وارد خانوادهها شود. آقای هاشمی مخالف یارانه برای بهبود وضعیت معیشتی مردم بود؟ ما کمیته امداد یا بهزیستی داشتیم تا به افراد نیازمند، معلول، بیسرپرست و... کمک کنند. یارانه را عام کردن کار درستی نبود. آیتا... جوادی آملی جمله خوبی دارند مبنی بر اینکه« اداره کشور به صورت صدقهای هنر نیست.» اینکه آمار کمیته امداد مرتبا بالا برود و گفته شود چهل میلیون فقیر در کشور وجود دارد، درست نیست و وحشتناک است. تا چه زمانی میتوان با این پولها زندگی مردم را اداره کرد. با این اقداماتشان و کرامت و همه چیز مردم را زیر پا گذاشته میشود و با با اصول قانون اساسی ما مغایرت دارد. تعدیل اقتصادی نوعی هدفمندی یارانهها بود، قیمتها یکی شود، چند نرخیها را از بین ببریم، یارانهها کاهش پیدا کند و کم کم از بین برود نه اینکه به مردم یارانه داده شود. بایــد به تولید یارانه بدهند، از تولید حمایت شود و این سیاستی است که اکثر کشورهای توسعه یافته اجرا میکنند. تورم بالا نرود و مردم بتوانند با درآمدی که دارند، زندگی خود را اداره کنند. آقای احمدی نژاد برعکس این مسیر عمل کرد یعنی یارانه را از کالاها قطع کرد و به مردم داد که این روش اشتباه موجب تورم شد. امروز یارانهای که به مردم داده میشود، نقشی در مخارج و زندگی آنها ندارد. هدفمندی یارانهها به خودی خود خوب بود ولی همان زمان چپ و راست با هم برنامه بابا را متوقف کردند و اجاره ادامه ندادند. برای جراحی اقتصادی یکگذار وجود دارد که دوره سختی است. اگر برنامه، ریل، مسیر و مدیران درست باشند، بعد از مدتی وارد شرایط آسانی میشویم ولی اجازه ندادند کار به آنجا برسد. امیدوارم آقای رئیسی در این چاه نیفتد چون مدیران آقای رئیسی عموما مدیران احمدی نژاد هستند و همان تفکرات را دارند. آزموده را آزمودن خطاست. باید به آمارها توجه کنند. پس از 8 سال دوران آقای احمدینژاد چه چیزی باقی ماند؟! تمام آمارها میگوید که اوضاع اقتصادی خرابتر و خرابتر شده است. امروز کشور مشکلات زیادی دارد. برخی منتقدان فرزندآوری اذعان دارند در این شرایط چه اصراری بر افزایش جمعیت است. نظر شما چیست؟ ابتدا تاکید کنم اصول اقتصاد و مدیریت هرگز ثابت نیست. نمیتواند در همه دورانها از یک اصل ثابت استفاده کرد و انتظار داشت یک جواب گرفت. انقلاب شد، پس از آن 8 سال جنگ بود و همه بر اساس شعارهایی که داده میشد، برای فرزند آوری تشویق شدند. همه را به تهران آوردند و بلبشویی درست شد. گفتند به همه در تهران زمین میدهیم و به این دلیل که مردم برای زیاد کردن جمعیت تشویق شدند، به یکباره جمعیت 36 میلیونی زمان انقلاب به نزدیک 70 میلیون رسید. آب مجانی، برق مجانی و همه تشویق میشدند حتی یکی از محافظین بابا که سن بالایی داشت، در این دوره باز بچهدار شده بود. در دولت سازندگی تمام امکانات و ساختارها تخریب شده بود، میخواستیم کشور را بسازیم و اگر جمعیت با همین روند عجیب و غریب صعودی افزایش پیدا کند، نمیشد امکانات این جمعیت را تامین کرد. در آن دوره سیاست کنترل جمعیت بسیار درست بود. بعد در دوره بابا اقتصاد به راه افتاد و ادامه آن در دوره آقای خاتمی بود. سیاست فرزندآوری در مجموع بد نیست. وقتی جمعیت به طرف پیری میرود و جوانها کم میشوند، این سیاست خوب است ولی ابتدا باید زمینه را آماده کنید که نقطه اول اقتصاد است که باید تامین باشد. وقتی با این حجم بالای مهاجرت مواجه هستیم، یعنی آدمهای این کشور از آینده خود و بچه هایشان در ایران ناامید هستند و برای اداره زندگی خود مشکلات عدیدهای دارند پس به کشور دیگری میروند تا آینده خوبی برای خودشان و فرزندانشان تامین کنند. در چنین شرایطی فرزندآوری معنایی ندارد. با سیاستهای تحمیلی نمیتوان فرزندان را زیاد کرد. سالها است که این حرفها زده میشود و مردم را به بچهدار شدن تشویق میکنند ولی اگر تنها اصولگرایان و دلواپسان تبعیت میکردند و بچهدار میشدند، ما امروز با افزایش جمعیت بالایی روبهرو میشدیم. پس یک جای کار میلنگد! چه باید کرد؟ ابتدا باید در این حوزه آسیب شناسی شود و بدانیم که دلایل بچه دار نشدن چیست؟ چرا به جای بچه سگ به خانه میآورند و دلیل این کار چیست؟ اگر موانع برطرف شود، مردم خودشان بچهدار میشوند. چند روز پیش گفته بودند بچه دار نشدن جنگ با خداست. آیا با چنین اظهاراتی میتوان سیاست فرزندآوری را اجرایی کرد؟! آیا در چهل سال گذشته تجربه نکردهاید هرچه را که بخواهید به زور و با این نوع سیاستها به مردم بقبولانید، نتیجه برعکس داده است. مردم مخالفت کردند و اجرا نکردند. سیاستها و ریلگذاری باید عوض شود. باید ببینید دلایل بیعلاقگی به فرزندآوری چیست که یک بخش آن به تبعیضات حقوقی و جنسیتی باز میگردد. ابتدا باید ازدواج باشد که مردم بچهدار بشوند! ازدواجها چرا کاهش پیدا کرده است؟ زنان درس خواندهاند و کار میکنند، وقتی با این قوانین نابرابر مردی بالای سر آنها بیاید و بخواهد برایشان تصمیم بگیرد که چه کنند و چه نکنند، طبیعی است آنها هم ترجیح میدهند، ازدواج نکنند. یعنی چه از نظر اقتصادی و چه حقوقی و چه فرهنگی و... شرایطی را فراهم کردهاند که ازدواج کاهش پیدا کرده است. مسائل اقتصادی بسیار مهم است. زنها به دلیل امنیت اقتصادی خود در آینده مهریههای سنگین را تعیین میکنند و به این دلیل جوانان از ازدواج فراری هستند. شرایط اقتصادی آنقدر سخت شده که زنها میخواهند شخص از نظر مسکن تامین باشد و از این رو ازدواج کاهش پیدا کرده است. اگر مشکلات حل شود همه ازدواج میکنند و بچهدار میشوند چون بچه موجودی است که همه خواهان آن هستند. همه میخواهند یادگاری از خودشان باقی بگذارند و این تمایل جزو خلقت انسان و آفرینش است. اینکه مقاومت میشود، دلیل دارد. این سیاستهای تشویقی غیرواقعی است و مسیر درستی نمیرود. آن زمان سیاستهای جمعیتی آن طور اقتضا میکرد و امروز اینطور. نمیشود این دو دوره زمانی را با هم یکی دانست. ما در همه شرایط نمیتوانیم یک تصمیم بگیریم. چین در زمانی که مردمش فقیر بودند، بچهدار شدن را ممنوع کرد اما بعد گفتند تکفرزندی و جدیدا اجازه دادهاند که خانوادههای چینی فرزند دوم بیاورند. چون چین از لحاظ اقتصادی رشد کرده و به کشور مرفه تبدیل شده و میشود بچه آورد. باید شرایط فراهم باشد. آقای هاشمی طرفدار سیاست تک فرزندی بود؟ خود بابا پنج بچه داشت. آن زمانکه جنگ بود و جمعیت کشور به یکباره دو برابر شده بود و امکانات کشور بسیار اندک و محدود بود و عمدتا در جنگ خراب شده بود و هزار و یک مشکل دیگر وجود داشت بابا به دنبال سیاست کنترل جمعیت بود. چه جریانی سعی در حذف اسم آیتا... هاشمی از دورههای تاریخی کشور از جمله دوران جنگ دارد؟ متاسفانه بخش عمدهای از جریان اصولگرا و بخش عمدهای از صاحبان قدرت به دنبال تحریف تاریخ هستند و با حذف افراد موثر کار میکنند یا هنوز که هنوز است از آنها میترسند به طور مثال از مرده بابا هم میترسند و اینکه فعالیتها و سوابق او و فرماندهی جنگ و در هر جاییکه نقشآفرین بوده حذف میشود تا نامی از او نباشد. نمیدانم کینه است یا ترس؟! مرتبا در سخنرانیها اشاره میشود که مستند بسازید و تاریخ را حفظ کنید ولی این چه تاریخی است که همه شخصیتهای تاریخی را به قیمت بزرگ کردن خودمان حذف میکنیم. فکر میکنم ترس از افکار ایشان است. ترس از شخصیت ایشان است که حتی در نبود ایشان هم وحشت از ایشان وجود دارد. ولی تاریخ فراموش نمیشود.
سایر اخبار این روزنامه
هنوز هم«فرونشست تهران» را جدي نگرفتيد
ناگفتههای دختـر دربــاره پــــدر
باز هــم «نـه» جنتی به استعفا!
احتمال شکلگیری رانتی جدید در بودجه 1401
وام بانک جهانی یک پالس مثبت است
همه دُز سوم را بزنند؛ كمبود واكسن نداريم
قانون نظارت مجمع اصلاح ميشود
كارگروه رفع تحريم به موازات رسيدن به توافق
الان «تهاتر» رانت براي خريداران است و زيان براي ما
آمارسازی در حوزه اشتغال!
امتیازها را به «واسطهها» ندهیم
فاصله طبقاتی وگسترش فقر
نقش مردم در نگاه پدرم
افتادن از چاله به چاه