یادگرفتم غم را به شادی بدل کنم

اسمش تداعی‌گر تلاش برای شادکردن است. تمام 50سال گذشته را در تلویزیون، روی صحنه و در رادیو مشغول خنداندن مردم بوده‌است و حالا قصد دارد دل نسل جدید را هم به‌دست بیاورد. «جواد انصافیِ» 70ساله، همان «عبدلی» پرانرژی و جوانی که از گذشته می‌شناسیم، این‌روزها با موسسه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان «محک» همکاری می‌کند. با او درباره محک و تلاش‌های اخیرش در اجرای نمایش‌های شادی‌آور گپ زده‌ایم.

   چند وقت است با محک همکاری می‌کنید؟
از حدود پنج، شش سال پیش همکاری‌ام با محک شروع شد. این بچه‌ها پیش از این در تجربه کاری‌ام مغفول مانده‌بودند و محک، بستری شد تا کاری را که دلم می‌خواست انجام بدهم، یعنی هدیه دادن شادی به همه اعضای جامعه. بچه‌های محک به روحیه و امید نیاز دارند و من تلاش می‌کنم با اجرای نمایش‌هایم به آن‌ها در زنده نگه‌داشتن امید به زندگی کمک کنم.


   شما سال‌ها سابقه اجرا دارید، اجرای برنامه برای بچه‌های نسل جدید چه اقتضائاتی دارد؟
من سال‌ها برای بزرگ سالان کار کردم و الان فکر می‌کنم باید در انتقال مبانی فرهنگ غنی‌مان به بچه‌ها تلاش کنیم. برای همین محوریت اجراهایم برای نسل جدید آیین‌های ملی است؛ نمایش سیاه‌بازی، آیین یلدا، چهارشنبه‌سوری، مهرگان، تیرگان و... . هرکدام از این آیین‌ها جزئیاتی دارند که درحال فراموشی هستند؛ برای مثال همه ما عمونوروز و حاجی‌فیروز را می‌شناسیم اما آیین نوروزی در اقوام مختلف ایرانی، رنگ‌وبوی خاص خودش را دارد. مثلا در خطه آذربایجان، «تکم‌چی‌»ها را داریم؛ تکم‌گردان‌ها یک عروسک بز را که پیام‌آور نوروز است، می‌چرخانند و آواز می‌خوانند. در شمال کشور، مراسم «نوروزسلطان» را داریم و در استان مرکزی «رشکی و ماسی» را. «میرنوروزی» و «آتش‌افروز» هم از رسومی است که از گذشته در کردستان باقی مانده‌است. من در 10سال گذشته تلاش کرده‌ام  در برنامه های مختلف این آیین‌ها و نوروزخوانی‌ها را به بچه‌ها بشناسانم.
   دیدن بچه‌ها روی تخت بیمارستان اصلا کار آسانی نیست. چطور روحیه‌تان را بالا نگه می‌دارید که کم نیاورید؟
کار من در تمام این سال‌ها اجرای نمایش‌های شادی‌آور بوده‌است؛ یعنی باید بلد باشم شادی را در هر شرایطی به مردم منتقل کنم، حتی وقتی خودم غم دارم. یکی از چیزهایی که کمکم می‌کند روحیه‌ام را نبازم، یادآوری این نکته است که وظیفه سنگینی برعهده دارم. مدام به خودم می‌گویم به وظیفه‌ات فکر کن. با غم‌هایت کنار بیا و به شادی تبدیل‌شان کن. خب در تجربه کار با بچه‌های محک هم طبعا ناراحت می‌شوم ولی تجربه این سال‌ها و یادآوری وظیفه‌ام باعث می‌شود توانی در خودم پیدا کنم که ناراحتی را کنار بگذارم.
   طبعا در این سال‌ها اتفاقاتی هم رخ داده‌است که با اتکا به آن‌ها انرژی بگیرید.
بله، یکی از زیباترین تجربه‌هایم را برای‌تان تعریف می‌کنم. در یکی از اجراهایم برای بچه‌های بیمار، به بخش ایزوله رفتم. یعنی اجازه نداشتم توی اتاق بچه‌ها بروم. باید در راهرو اجرا می‌کردم و بچه‌ها از پشت شیشه تماشا می‌کردند. مسئول بخش قبل از شروع کار به من گفت یکی از بچه‌های این بخش در چهار ماه گذشته لبخند به لبش نیامده‌است. ببین می‌توانی کاری بکنی. اجرا شروع شد، آن بچه بعد از چهار ماه خندید، مادرش اشک ریخت و این تجربه برای همیشه در ذهن من ماندگار شد.
   برنامه‌ای برای گسترش اجراهای شادی‌آور به سایر مراکز و بیمارستان‌های کودکان دارید؟
من پیش از این برای کودکان دارای نیازهای ویژه یعنی نابینایان، ناشنوایان و کم‌توان‌های ذهنی برنامه‌هایی داشتم. حتی بعضی از این برنامه‌ها را با همکاری خودشان انجام داده‌ام. برای مثال یک گروه 18نفره‌ از دختران نابینا داشتم که به جشنواره فجر هم راه پیدا کردند. همه هدفم در گروه این بود که بچه‌ها بتوانند حق‌شان را مطالبه کنند. باعث افتخار است که آن بچه‌ها به جاهای خیلی خوب رسیدند؛ شش نفرشان دانشگاه رفتند، یکی‌شان شد مسئول برنامه‌های رادیویی، یک نفر وارد کار خبرنگاری شد و یکی‌ دیگر سر از مدرسه نابینایان درآورد تا به بچه‌های مثل خودش آموزش بدهد. این تجربیات باعث شد دو پسرم، امیرحسین و امیرمحمد هم به حوزه فعالیت‌های من علاقه‌مند شوند. مدتی است برای خودشان تیمی تشکیل‌ داده‌اند که با هدف بهره‌گرفتن از جنبه روان‌درمانی تئاتر، در بیمارستان‌ها برای بچه‌ها نمایش‌های شادی‌آور اجرا می‌کنند.